آزادی
جوهرهٔ آزادیهای اجتماعی از آنرو نتوانست به «هستی» آزادی و فهم عمومی تبدیل شود و در روند ناگزیرش از حق تعیین سرنوشت به شراکت در حیات سیاسی و در یک کلام به دموکراسی ختم شود و با انقلاب ۵۷ از ریشه درآمد، که تولید محتواهای فرهنگی که شرط اول آموزش و استفادهٔ بهینه از جوهر آزادی بود در انحصار نگرشهایی بود که ساختار فکریشان با وجود تحصیلات مدرسی هنوز در عصبیتهای ایلی تباری و پیشاشهرنشینی ریشه داشت. تولید محتوا و آموزش استفاده از آزادی نه بهطور ذاتی بر عهدهٔ حاکمیت است و نه در توان حاکمیت بود. همین که دولت آزادیهای اجتماعی را قانوناً به حق طبیعی اجتماع تبدیل کرده و با ایجاد قوهٔ قضائیهٔ مستقل از آن حفاظت میکرد بهخودیخود کاری بود کارستان. این مهم یعنی سوبستانس آزادی را به اگزیستانس آزادی مبدلکردن در همهجای دنیا بر ذمهٔ روشنفکری است تا تودههای مردم را با تولید اندیشه و محتواهای خردمندانه با هستی آزادی بهعنوان ابزار لازم زیست اجتماعی آشنا کنند.