تهران، پادگانیترین پایتخت جهان
چارچوب نظری برنامهریزی برای گذار دموکراتیک
مقالهٔ حاضر، در پاسخ به این شرایط و در چارچوب «پارادایم گذار دموکراتیک»، به ارائهٔ یک نمونهٔ اولیه (Prototype) از سند برنامهریزی برای براندازی و دوران گذار میپردازد. باور اصلی در تدوین این سند، آن است که اصول سهگانه و استراتژیهای پنجگانهٔ اعلامشده توسط شاهزاده رضا پهلوی، شالودهٔ لازم و مناسب جهت برنامهریزی در سطوح کلان و خرد را در اختیار جریان برانداز ایرانخواه میگذارد. از سوی دیگر، رونمایی اخیر از پروژهٔ شکوفایی ایران توسط سازمان نوفدی، بهعنوان مصداقی سازمانیافته حول یکی از محورهای چارچوب راهبردی مورد اشاره، نقطهٔ عزیمت مناسبی برای آغاز نگارش این سند فراهم کرده است. در کنار موارد یادشده تأکید بر این نکته ضروریست که، پیشزمینهٔ کلیدی برای تحقق چنین سندی، طراحی و ایجاد سازوکارهای کارآمد برای تسهیل هماندیشی و بهرهگیری از خرد جمعی، تجربهٔ انباشته، و توان تخصصی موجود در جبههٔ ایرانگرا در همهٔ سطوح است.
داستان تکراری تابستان و تشنگی
جمهوری اسلامی در دهه هشتاد با نفت ۱۲۰ دلاری و در نبود تحریمها فرصت کافی داشت برای سرمایه گذاری و آیندهنگری در این باره. اما رفت به دنبال پروارسازی نیروهای نیابتی. آن نیروها را امسال و پارسال اسراییل تارومار کرد و الان ملت ایران ماندهاند و تشنگی مدام در نه فقط تابستان، بلکه بعضا حتی در زمستان. چه ببارد و چه نبارد. خشکسالی واقعی در اصل خود جمهوری اسلامی است.
در دفاع از نسل ضد
انقلاب ملی ۱۴۰۱ اگرچه نتوانست رژیم اسلامی را سرنگون کند و بدینگونه ساختار سیاسی را دچار یک دگرگونی ژرف کند، ولی نزدیک به همه هنجارهای آن را درهمشکست و گفتمانها و هنجارهای ویژه خود را آفرید. بیهوده نبود که درست از فردای فروکش جنبش در خیابان، دو نسل پیشین، یعنی نسلی که انقلاب اسلامی را آفریده بود و نسلی که انقلاب اسلامی او را آفریده بود، با نسل زد از در ستیز درآمدند. دهههشتادیها ولی با دلیری و بیباکی و ایستادگی شگفتانگیز خود جهانی را به کرنش واداشته بودند و نمیشد به سادگی از پسشان برآمد، پس ستیز با آنان میبایست در پشت نگاهِ از بالا و رویکرد خودبرتربینانه خردهگیران پنهان میشد. «اینها اهل مطالعه نیستند»، «اینها هیجانی هستند»، «نگاه اینان به سیاست بسیار سطحی است»، «زبان اینان سکسیستی و بسیار آلوده است» و . . . تنها مشتی از خروار این نگاه خودپرستانه به نسلی بود که نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرده بود.
بهراستی نسل زد چیست؟ ویژگیهای آن کدامند؟ چرا حتا تبهکارترین نیروهای سرکوب در برابر آنان کم آوردند و نتوانستند خَمی بر ابروی آنان بنشانند؟
نسل زد و خُردهگیرانش
انقلاب ملی ۱۴۰۱ اگرچه نتوانست رژیم اسلامی را سرنگون کند و بدینگونه ساختار سیاسی را دچار یک دگرگونی ژرف کند، ولی نزدیک به همه هنجارهای آن را درهمشکست و گفتمانها و هنجارهای ویژه خود را آفرید. بیهوده نبود که درست از فردای فروکش جنبش در خیابان، دو نسل پیشین، یعنی نسلی که انقلاب اسلامی را آفریده بود و نسلی که انقلاب اسلامی او را آفریده بود، با نسل زد از در ستیز درآمدند. دهههشتادیها ولی با دلیری و بیباکی و ایستادگی شگفتانگیز خود جهانی را به کرنش واداشته بودند و نمیشد به سادگی از پسشان برآمد، پس ستیز با آنان میبایست در پشت نگاهِ از بالا و رویکرد خودبرتربینانه خردهگیران پنهان میشد. «اینها اهل مطالعه نیستند»، «اینها هیجانی هستند»، «نگاه اینان به سیاست بسیار سطحی است»، «زبان اینان سکسیستی و بسیار آلوده است» و . . . تنها مشتی از خروار این نگاه خودپرستانه به نسلی بود که نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرده بود.
در کشاکش آرمان و خرد
گذر از آخوند و نیروی هراسناکی که پشت او بدان گرم بود ولی، نیازمند یک پشتوانهٔ فرهنگی-تاریخی سترگ میبود، نیرویی ژرفتر و ریشهدارتر از نیروی ویرانگر دین. اینچنین بود که نشان شیروخورشید بر دست مجیدرضا رهنورد نقش بست و «ایران» همان کوه فرازی شد که جنبش انقلابی میتوانست در سایهٔ آن بایستد. نگاهی گذرا به شبکههای اجتماعی جانباختگان انقلاب ملّی نشان میدهد نسل زد تا چه اندازه از خودآگاهی ملّی برخوردار است و تا به کجا آن را ارج مینهد و آن را سرمایهای بزرگ برای ساخت ایران نوین آینده میداند. از دل همین گنجینهٔ سترگ بود که بر سر مزار یکی از جانباختگان «گیسبُران» فرنگیس در سوگ سیاوش از دل تاریخ و اسطوره بیرون آمد و در اندک زمانی جهان را ـــاز نمایندگان پارلمانهای اروپا و امریکا گرفته تا هنرپیشگان و هنرمندانی چون آنجلینا جولی و ژولیت بینوشـــ را به پیروی از خود واداشت.
نسل زد و آغاز پایان ۵۷
نسل زد، نسلی است که مرزهای فکری سنتی را درنوردیده، با ذهنیتی باز و تحلیلی به سیاست و جامعه مینگرد و جرأت آن را دارد که در برابر کلیشهها و برچسبزنیها بایستد. این نسل، برخلاف ادعاهای مطرحشده، نه ناآگاه است و نه بیسواد، بلکه نسل روشنگری و پرسشگری است. در نهایت، آنچه امروز برای بسیاری از نیروهای قدیمیتر ناخوشایند است، نه «بیسوادی» یا «هیجانی بودن» نسل زد، بلکه این حقیقت است که این نسل، قدرت تغییر را در دست دارد و حاضر نیست قربانی اشتباهات گذشته شود.
نسل زد؛ ایران و امید و آینده
مسئلهٔ نسل زد ایران تنها آزادی نیست. نسل زد ایران در شرایط اقتصادی دشواری زندگی میکند و باور دارد که بدون برانداختن حکومت دینی، که آن را ریشهٔ مشکلات اقتصادی خود میداند، روزنهٔ امیدی به داشتن زندگی مرفه در برابر خود ندارد. نسل زد در آرزوی یک جامعهٔ توسعهیافته است و برای همین «توسعه» تبدیل به یکی از مهمترین خواستههای این نسل شده است. در زمینهٔ توسعهگرایی، نسل زد ایران کمترین همپوشانی را با تفکرات تاریخی چپ ایرانی دارد.
نسل ضِد: صدای خشم، امید و هویت دوبارهی ایران
آنچه نسل زد را بیش از همه متمایز میسازد، تواناییاش در تبدیل زیست بحرانزده به خلاقیت و کنشگری است. برخلاف بسیاری از نسلهای پیشین که در برابر سرکوب عقب نشستند یا به سکوت تن دادند، این نسل ایستاده است. آنان نه در قفس سنتهای تحمیلی حبساند، نه درون تعاریف رسمی میگنجند. اما برخلاف تصور، این نسل به ایران بیتعلق نیست. ایراندوستی آنها در شکل جدیدی از ملّیگرایی بروز کرده است؛ ملّیگراییای که نه بر پایهی مرزهای خاکی یا شعارهای سیاسی، بلکه بر بنیاد کرامت انسانی، برابری و آزادی استوار است.