زبان فارسی

زبانی ازآن همگان

در جنبش مشروطه زبان پارسی نو بار دیگر در همان جایگاهی جای گرفت که از آغاز برای آن ساخته شده بود، از شمال آذربایجان تا جنوب سیستان و بلوچستان، از کرانه‌های ارس تا کناره‌های هیرمند و از دریای مازندران تا خلیج پارس فریاد آزادی‌خوهی به این زبان سرداده شد و چکامه‌ها بدین زبان سروده شدند، تا زبان پارسی همانی باشد که هماره می‌بود: پارسی در گذر زمان به دست مردمانی بیگانه با هم برساخته شد، تا پُلی باشد بر فراز رودهای خروشانی که میان آنان جدائی افکنده بودند، زبانی که از تُرک و عرب و عبرانی و هندی و سغدی و پارسی بدان سخن می‌گفتند، زبانی برای یافتن و دیدن آن دیگری و گذر از بیگانگی، زبانی که از همان آغاز برای هم‌پیوندی مردمان این خاک پدید آمده بود و در یک واژه؛ زبانی ازآن همه ایرانیان!

مطالعه متن

یادداشت سردبیر

یادداشت سردبیر

انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ برآیند هم‌افزایی کدام نیروها بود؟ پیش‌رانه گفتمانی آن بر پایه کدام خواسته‌ها استوار شده بود؟ روش‌های کنشگران آن برای رسیدن به پیروزی زودرس چه بود؟ توده‌ها به این گفتمان‌ها چه واکنشی نشان می‌دادند؟ انگاشت کنشگران و توده‌های پیروان آن از آزادی، دموکراسی و دیگر ارزش‌های جهان مدرن چه بود؟ اسلام و مارکسیسم در کدام نقطه این انقلاب به هم رسیدند و فراتر از آن، درهم‌آمیختند؟ چه کسانی پنجاه‌وهفتی‌ نامیده می‌شوند؟ آیا این واژه یک شناسه نسلی است، یا نامی است که بر  باورمندان یک مجموعه گفتمانی نهاده می‌شود؟

مطالعه متن

شهریور آغازی نو

شهریور در آغازی نو

تجربهٔ جنبش مشروطه به ما می‌آموزد که پا‌به‌پای کنش سیاسی باید دست به گفتمان‌سازی نیز یازید. اگر در سال ۵۷ کسانی که خود را روشنفکر می‌نامیدند خودخواسته به آغوش روحانیت تبهکار شیعه خزیدند و سر از پای نشناخته به درون مرداب واپسماندگی و ارتجاع پریدند، شاید از آن‌رو بود که واژهٔ «روشنفکر» را به‌درستی ترجمه نکرده بودند. آنان در یک کژفهمی شگرف سخن ادوارد سعید را بدین‌گونه بازنویسی کردند که گویا کار روشنفکر تنها و تنها «نقد مناسبات قدرت» در جایگاه دولت و حکومت است.

مطالعه متن

محسن بنایی مزدک بامدادان

آزادی و اندریافت‌های آن در سیاست ایرانی

آزادی یک ایستار کنشگرانه است. بدین‌ معنی که حکومت‌ها در پیروی از سرشت خود هماره در پی گسترش اقتدار یا اتوریتهٔ خویش‌اند و شهروندی که هم حق‌ها و هم خویشکاری‌های خود را می‌شناسد، در رویاروئی با ساختار سیاسی جامعه‌اش در کنشی سازمان‌یافته بر گرفتن آن حق‌ها پای‌ می‌فشارد حکومت را در زمینهٔ اقتدار گام‌به‌گام بازپس می‌راند. اگر حکومتی ابزار‌های سرکوب مردمانش یا دست‌کم توان کاستن از آزادی‌های آنان را نداشت، با ایستاری می‌شویم که به آن «هرج‌ومرج» می‌گوییم.

مطالعه متن