مباحث آکادمیک در باب هویت ایرانی – بخش آخر
مترجم: دانیال صداقت
بخش اول: درهمتنیدگی ملت و امپراتوری
بخش دوم: چالشهای آکادمیک در برابر پارادایم هویت ملی-پارسی
بخش سوم و آخر: تعاریف دانشنامه ایرانیکا از هویت ایرانی
سنتز مناظرِ ناسازگار
«ایران با میراث آگاهی تاریخی و فرهنگی از هویت خود، وارد عصر ملتسازی و ملیگرایی قرن نوزدهم شد.»
احمد اشرف، دانشنامه ایرانیکا، ۲۰۰۶ ۷۰
این مقاله با یادداشتی کوتاه به پایان میرسد؛ یادداشتی درباره اینکه چگونه تحقیقات تجدیدنظرطلبانه توانستند با ایجاد تغییرات جزئی و در عین حال مهم، بر محققان برجسته ایرانی تأثیر بگذارند و تعاریف ملی از هویت ایرانی را بیثبات سازند. این تغییرات در مقالات ثبت شده در دانشنامه ایرانیکا که سردبیران اصلی آن، احسان یارشاطر و احمد اشرف، در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۶ در باب «ایران» و «هویت ایرانی» نوشتهاند، دیده میشوند.
برای نشان دادن تأثیر مباحث تجدیدنظرطلبان، میتوان یادداشت سال ۲۰۰۵ یارشاطر در باب «ایران» را در نظر گرفت که در آن، کماکان از مفاهیمی مانند «ملیگرایی هخامنشی» استفاده میکند؛ اما بسیار کم و با صلاحیت بیشتر: «هخامنشیان به اینکه خود را آریایی و پارسی مینامیدند افتخار میکردند؛ اما نه دین شخصی و نه ملیگراییشان، تأثیری در حکمرانی امپراتوری آنان نداشت»۷۱ به علاوه، یارشاطر متوجه شد که اشکانیان یا پارتیان که سلطه پانصدساله آنها «طولانیترین سلسلهای بوده که بر ایران حکومت کرد» بیشک پارسی نبوده و اصالتاً از قوم سَکا بودهاند. بنابراین، گزارش خود یارشاطر روشن ساخت که هزاره حکومت یونانی و پارتیِ پس از هخامنشیان را نمیتوان با سنت یکپارچه پارسی تلفیق نمود. با این حال، یارشاطر، با وجود اذعان به تز نیولی، از لقب امپراتوری «ایران» برای دوره پیشاساسانی استفاده کرده است. به علاوه، وی مانند نیولی از حکومت ساسانیان با عنوان «ملیگرایانه» یاد میکرد.۷۲
با وجود این، یارشاطر تشخیص داد که در حال حاضر، استفاده از مفهوم «ایران» برای سراسر تاریخ و مترادف ساختن آن با «پارس»، حداقل برای دوران پیش از اسلام، با مشکلاتی جدی همراه است. بنابراین، موضع او با مدافعان سرسخت ملیت و هویت فراتاریخی ایران، که به طور کامل با دانشمندان تجیدنظرطلبی همانند نیولی و فرگنر مخالف بودند، متفاوت بود ۷۳. اما در نهایت، یارشاطر تمایلی به رها کردن الگوی قدیمی هویت ایرانی نداشت: «واقعیتی مهم در باب پارس در دوران اسلامی این است که با وجود بیش از ۲۰۰ سال حاکمیت عرب، تبدیل دین به اسلام و نفوذ فرهنگ عربی در تمامی امور مذهبی، زبان و هویت جداگانه خود را از دست نداد. همچنین آن را به مهاجمان ترک که تقریباً بیش از ۸۰۰ سال، از قرن ۱۱ تا اوایل قرن ۲۰، با کمترین اعتراض بر کشور حکومت میکردند واگذار نکرد.»۷۴ در این قسمت از مقاله، علیرغم اشاره به این نکته که در بیشتر این دوران، «قسمتی از این سرزمین را که پارس نامیده میشد» پارسیان اداره نمیکردند؛ بر تداوم تاریخی «هویت پارسی» در دوران پیش از اسلام، تأکید میشود. بنابراین، یارشاطر، تا حدی، ایده اساتید تجدیدنظرطلب را میپذیرد؛ بدون اینکه برای آشتیدادن تنشهای ایشان با الگوی قدیمی ملی-پارسی تلاشی بکند. برای دیدن کوششی روشمند در جهت تلفیق دانش قدیم و جدید، باید به مدخل «هویت ایرانی» در دانشنامه ایرانیکا، سال ۲۰۰۶، نوشته احمد اشرف مراجعه کنیم. ۷۵
اشرف با اشاره این موضوع آغاز میکند که چگونه هویت ایرانی به موضوع اصلی منازعات آکادمیک تبدیل شد. سپس این رقابت را در بطن مباحث پژوهشی گستردهتر در باب «ریشههای ملتها» قرار میدهد. در اینجا او سه دیدگاه اصلی در باب خاستگاه ملتها و ملیگرایی ترسیم میکند: نخست، دیدگاه «ملیگرایی رمانتیک» است که فرض میکند ملتها موجودیتهایی «طبیعی» هستند که از زمان باستان وجود داشتهاند. دوم، «دیدگاههای مدرن و پستمدرن» که ملتها را به عنوان «ساختارهای مدرنی» که از نظر سیاسی ابداع شدهاند در نظر میگیرند. سوم، چیزی است که اشرف آن را به عنوان «دیدگاهی تاریخیگرایانه» تعریف میکند و این دیدگاه را در سراسر مقاله خود تقویت میکند. ۷۶ مطابق نظر او، «ملت مدنی» محصول مدرنیته است و به این ترتیب نمیتوان آن را عطف به ماسبق کرد و برای دوران پیشامدرن به کار گرفت اما مفاهیم مدرن و پستمدرن را نیز- که از گسستِ رادیکال میان ملتی مدرن و گذشته تاریخی آن سخن میگویند- قویاً رد میکند.۷۷ این سنخشناسیِ سهگانه در باب منشأ ملتها و ملیگرایی در مطالعات گسترده و گوناگونِ این موضوع، چندان مرسوم نیست.۷۸ با این حال، ]دیدگاه اخیر[ با ردِ «گسست رادیکال» میان ایران به عنوان «ملتی مدرن» و ایران با «گذشته تاریخیِ خود»، با آرای اشرف سازگار است. اما قویترین پشتیبانی برای این دیدگاه ممکن است از جانب دانشمندانی مانند جان آرمسترانگ و آنتونی اسمیت باشد که بر قومیت به عنوان ریشه فرهنگی ملتهای مدرن تأکید میکنند.۷۹ اشرف که بهوضوح از مشکلات پیوند هویت ایرانی با قومیت ایرانی آگاه است، مستقیماً از این مسیر پیروی نمیکند.
با وجود این، مثلث گونهشناسی اشرف و همچنین تعریفش از هویت ایرانی، ما را با مشکلات لاینحلِ بسیار زیادی درگیر میسازد. او دیدگاه «ملیگرایی رمانتیک» در باب هویت ملی را به درستی و بادقت شناسانده است و به ارتباط این دیدگاه با تحقیقات مستشرقانه و تأثیر شدیدش بر مطالعات ایرانی اشاره میکند. اما به برتری این دیدگاه در تحقیقات قرن بیستم، در باب ایران، اعتراف نمیکند. مسئله مهمتر این است که به نظر اشرف، دیدگاههای مدرن و پستمدرن در باب هویت ایرانی، یکساناند.
همانطور که این مقاله میخواهد نشان دهد، دیدگاه مدرن یا ملی-پارسی در باب هویت ایرانی، با آن چیزی که اشرف آن را «ملیگرایی رمانتیک» نامیده است، هماهنگ و سازگار است؛ درحالیکه برچسب پستمدرن را شاید مساهمتاً بتوان به منتقدان اخیرِ آکادمیکِ این پارادایم مانند وزیری، فرگنر و توکلی طرقی چسباند. همانطور که کوششِ خودِ اشرف در ترکیب آنها در «دیدگاهی تاریخیگرایانه» به شکلی طعنهآمیز نشان میدهد، این دو موضوع بهسختی با یکدیگر سازگاری دارند.
استدلال اشرف درباره «دیدگاهی تاریخیگرایانه» در باب هویت ایرانی، مستلزم این است که ایران را استثنایی در الگوهای شناختهشده در مطالعات تاریخی اخیر در نظر بگیریم. درحالیکه دولت-ملتها عموماً محصولات مدرنیته هستند، اشرف، مانند متینی، اصرار دارد که ایران موردی استثنایی است که در آن یک «ملت مدنی» مدرن، بدون «گسست رادیکال» از «گذشته تاریخی» خود پدید آمده است. به گفته اشرف «هویت ایرانی» دقیقاً آن چیزی است که ایران مدرن را به «گذشته تاریخیاش» مرتبط میسازد. او استدلال میکند که هویت ایرانی، اگر چه از لحاظ تاریخی متغیر بوده، اما تا حدودی ثابت مانده است. به عبارت دیگر، هویت ایرانی قرنها در معرض تغییر بود و حتی چندین «جهش» را نیز از سر گذراند، درحالیکه برخی ویژگیهای ثابت خود را حفظ کرد.۸۰
بنابراین، رویکرد کلی اشرف حل تناقضات و یکپارچهسازی شاخههای پراکنده مباحث هویت ایرانی با «دیدگاهی تاریخیگرایانه» است. او در میان طرفداران این دیدگاه، یارشاطر، نیولی، آن لمپتون، باوسانی، مسکوب، فریدون آدمیت، روی متحده و توکلی طرقی را فهرست میکند.۸۱ این فهرست، ترکیبی عجیب از دیدگاههای پژوهشی متنوع و متضاد است. به عنوان مثال، گفته میشود نیولی و یارشاطر بر این باورند که «مدتها قبل از اختراع نسخههای مدرن این مفهوم در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی، نوعی از هویت پیشامدرن قومی- ملی در ایران وجود داشته است».۸۲ گرچه این صورتبندی از لحاظ فنی درست است، اما دقیقاً زمانی که به مبحث «گسست رادیکال» در تکاملِ مفهوم «ایران» میرسد، تفاوت کلیدی بین نیولی و یارشاطر را کنار میگذارد.
آنچه اشرف در باب تاریخمندی ایده ایران، در مباحث علمی دقیق خود میگوید، بسیار متقاعدکننده است. او پس از تحقیقی عمیقتر، به همان نتیجه میرسد که پیشتر متینی رسیده بود؛ یعنی برخلاف ادعاهای افرادی چون وزیری، چندین سلسله در دوره اسلامی از نام سیاسی «ایران» استفاده کردهاند.۸۳ اما، همانطور که درباره متینی مشاهده کردیم، این یافته مهم نشان دهنده آن نیست که تصورات سیاسی پیشامدرن از ایران با قومیت یا ملیت خاصی مرتبط باشد. به علاوه، نمیتوانیم بپذیریم که مفاهیم پیشا و پسااسلامی از ایران، اشارات سرزمینی یا جغرافیایی ثابتی داشته باشند. ۸۴
اشرف در بحث خود، بهوضوح، به جای مفاهیم ملی ایرانِ پیشامدرن از مفاهیم امپراتوری بهره گرفته است. او توجه قابل ملاحظهای به تحقیقات تجدیدنظرطلبانهای دارد که به روشنشدن ابهام متداول پارادایمهای ملی و امپراتوری کمک میکنند. وی، تا حدی استدلال فرگنر را میپذیرد. استدلال فرگنر درباره نقشی است که «هژمونی پارسی»، با تداوم سیاسی از بالا و از طریق فرهنگ غالب، در تاریخِ ایرانِ پسااسلامی ایفا کرد. در واقع، اشرف بر نقش محوری «ادیبان پارسی» یا «مردان قلم» و نیز «مردان شمشیر» (سلاطین و ُامرا) که به شکلگیری و تداوم تاریخی هویت ایرانی خدمت کردهاند، تأکید میکند.۸۵ با این حال، وی از دیدگاه فرگنر، که در تلاش برای پیوند دادن این سنت نخبهگرا با فرهنگ عامه است، دوری میجوید اما با بازگشت به پارادایم ملی-پارسی و مفاهیم متافیزیکی آن، نظیر «نفسِ پارسی» که گویا ایرانیان را از خلال تاریخ، طبقه، قومیت و مذهب به هم مرتبط ساخت، ۸۶ این امر بدل به وظیفهای دشوار میشود.
تلاش اشرف برای ایجاد تحقیقات مرتبط با مفهوم یکپارچه هویت ایرانی، در پایان، ما را با تناقضات و تنشهایی دستنخورده تنها میگذارد. صورتبندیهای او اغلب به صورت انحراف از الگوی ملی-ایرانی آغاز میشوند اما در پایان، تعریف رسمی از هویت ایرانی را تأیید میکنند؛ هویتی که «از زمانهای کهن تا پایان دوران قاجار، تداومی لاینقطع» داشته است. اینک اشارات پایانی او:
«فراروی از افقهای محلی، منطقهای، خویشاوندی و قبیلهای، مفهوم تاریخی و فرهنگی نسبتاً منسجمی از هویت ایرانی را در تاریخ پیشامدرن ایران به وجود آورده است. هویت ایرانیان تا حد زیادی ناشی از روابط سرزمینی آنها است… آنها بر این باور بودند که پیوندشان با مفهوم تاریخی سرزمین ایران، تجسمی از نسبِ فرضی مشترکشان است که عمیقاَ در اساطیر ایرانی و تاریخ سنتی ریشه دوانیده است. حتی ترکان و مغولان حاکم بر ایران نیز، در پیوستاری از زمانهای کهن تا پایان دوران قاجار، خود را وارث شاهان و امرای ایرانی میدانستند و از این رو ایرانی محسوب میشدند.
همانطور که در این مقاله اشاره شده است، اگر ما درباره «ایران» پیشامدرن، به جای دلالتهای ملی یا قومی، بیشتر بر «امپراتوری» تمرکز کنیم، ممکن است که راهحلهای قانعکنندهتری برای تنشهای ذاتی در مباحث هویت ایرانی بیابیم. در این مسئله مهم، «ایران» و «هویت ایرانیِ» پیشامدرن را باید مشابه مفاهیمی چون روم، رومی، چین و چینی و عثمانی ببینیم که هم به عنوان اسم امپراتوری و هم به عنوان صفت آن به کار میروند.
در سنتهای خداینامه و شاهنامه، بارها، مفهوم ایدئولوژیکِ کمابیش منسجمی از ایران شاهنشاهی بیان شده است که برای اهداف حکومتی سلسلهها و امپراتوریها ضروری بوده و حتی به تأسیس کشور مدرن ملی ایران کمک کرده است. تا زمان انقلاب ۱۳۵۷، محمدرضا پهلوی رسماً به عنوان «اعلیحضرت شاهنشاه» (پادشاه پادشاهان) خطاب میشد و نام رسمی این کشور «دولت شاهنشاهی ایران» بود. ۸۷ این ادعا (امپراتوری بودن ایران) در عبارت ممالک محروسه ایران، که به طور رسمی نام سیاسی کشوری بود که خاندان قاجار بر آن حکومت میکرد، قابل مشاهده است.۸۸ فقط هنگامی که قانون اساسی ایران (سال ۱۹۰۶) واژه توخالیِ ممالک (پادشاهیها) را که اسم جمع امپراتوری بود، کنار گذاشت و آن را با لفظ مفرد مملکت جایگزین کرد، مفهوم واحد «کشور»- که قرار بود به «کشور ملی ایران مدرن» تبدیل شود -پا به عرصه وجود گذاشت. با این حال، نه در تحقیقات سنتیِ تاریخ و هویت ایران، به اندازه کافی بر تداوم و گسست حیاتی بین مفاهیم امپراتوری و ملی تمرکز شده است و نه در تحقیقات جدید؛ با اینکه بیشترشان هم انتقادی بودهاند. ۸۹
تقریباً، تمامی منابع دوران میانه، که اشرف در مباحث خود در باب هویت ایرانی به آنها ارجاع داده است، معنایی کلی از «ایران» به عنوان یک امپراتوری، یعنی به عنوان تعدد پادشاهیها یا سرزمینها (ممالک) منتقل میکنند. پارادایم تاریخی ایران به عنوان یک امپراتوری چندقومیتی، چندمذهبی و چندزبانه، با مرزها و «سرزمین مرکزی» (دل ایرانشهر) متغیر، اغلب بهوضوح، هم در پژوهشهای مستشرقان و هم در پژوهشهای ملیگرایانه ذکر شده است.۹۰ این امر در پارادایم ملی-پارسی نیز مشهود است، اما زمانیکه ملت و امپراتوری با هم در نظر گرفته شوند، ایده ایران به عنوان یک امپراتوری کمرنگ خواهد شد و فرض بر این گذاشته خواهد شد که هژمونی زبان فارسی در طول تاریخ، همگنی قومی و ملی ایجاد کرده است. حفظ چنین تلفیقی بسیار دشوار است، بهویژه زمانیکه تحقیقات اخیر، نظیر کتاب انحطاط و سقوط امپراتوری ساسانی نوشته پروانه پورشریعتی در سال ۲۰۰۸، مفاهیم دیرین در باب ایرانِ ساسانی به عنوان امپراتوری بسیار متمرکز را قویاً به چالش میکشند.۹۱ با توجه به این نوع تاریخنویسی تجدیدنظرطلبانه جدید، آنچه نیولی از ساسانیان میدید- و آن را تصویر پروپاگانداگونه ساسانیان از ایران به عنوان یک امپراتوری منسجم مینامید- به وضوح تحریف واقعیت «اتحادیه»ای چند جانبهای است که علیرغم اختلافات و درگیریهای عمیق و جدی سیاسی و مذهبی، به سختی در کنار یکدیگر نگاه داشته شده بودند. به بیانی دیگر، این مدلِ پارادایمیِ پیشامدرن از امپراتوری ایران، هرچه که بود، ابداً هیچ شباهتی به دولت-ملتی مدرن نداشت.
سخن پایانی: گرهگشایی از تاریخ امپراتوری و ملی
از نتایج مهم بررسی فوق، وجود زمینههای مشترک بین تحقیقات قدیم و جدید در باب ایران و هویت ایرانی است. با این حال، برای جستوجویی منتج به اجماع نظر، بهتر است تز «تداوم» ذاتگرایانه را رها کنیم و به جای آن بر این تمرکز کنیم که چگونه ایران به عنوان دولت-ملتی مدرن و هویت ایرانی (ملی)، با بازآرایی خلاقانه مفاهیم امپراتوری پیشامدرن ساخته شدند. از دیگر سو، تاریخنگاری نقادانه میتواند تداوم الگوهای امپراتوری که سلسلههای پس از اسلام را به ساسانیان و حتی بسیار پیشتر از آن، یعنی اشکانیان و هخامنشیان مرتبط میسازند بپذیرد. با توجه به کهنالگوهای امپراتوری و با در نظر گرفتن منشأ ساسانی این مفاهیم، چنین ایدههایی از هویت ایرانی و ایران پیشامدرن، با نظریه نیولی و فرگنر در باب هژمونی فارسی به عنوان زبان سنت و ایدئولوژی امپراتوری، همخوانی دارد. با این حال، کاربردِ مفاهیم ایران و هویت ایرانی از حیث همسانیِ پیشامدرنِ نژادی، مذهبی، زبانی، قومی، سرزمینی و در نهایت وحدت ملی، دیگر عملی نیستند. چنین تعاریفی، دقیقاً نوعی از ابداعات مدرنیستیاند که بر شکاف میان دولت-ملت و سنتهای امپراتوری و ایدئولوژیهای گذشته سایه میافکنند.
پینوشتها:
- برای مشاهده مقالات علمیای که در خارج از ایران به زبان فارسی منتشر میشوند، به مجلات ایراننامه و ایرانشناسی، که هر دو در ایالت متحده آمریکا چاپ میشوند، مراجعه کنید. پارهای از مطالعات مهمی که در ایران منتشر شده و میشوند: طباطبایی، سید جواد. دیباچهای بر نظریه انحطات ایران، مؤسسه نگاه معاصر، تهران ۲۰۰۰؛ داوری اردکانی، رضا. درباره غرب، هرمس، تهران ۱۹۹۹؛ بیگدلو، رضا. باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران، مرکز، تهران ۲۰۰۰؛ بهنام، جمشید. ایرانیان و اندیشه تجدد، فرزان، تهران ۱۹۹۶؛ زیباکلام، صادق. ما چگونه ما شدیم، روزنه، تهران ۱۹۹۶؛ همچنین به فصلنامههایی مانند تاریخ معاصر ایران، فصلنامه مطالعات تاریخی، فصلنامه مطالعات ملی مراجعه کنید (به عنوان مثال، چاپهای اخیر ۵، شمارههای ۲ و۳ (۲۰۰۴) و ۹، شماره ۲ (۲۰۰۸) بر هویت ایرانی تمرکز کردهاند.) برای مشاهده مجموعهکارهای جمعآوری شده جدید درباره همین موضوع در ایران، به احمدی، حمید. هویت، ملیت، قومیت، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران ۲۰۰۶ مراجعه کنید. این کتاب شامل مقالهای است که در واقع، بیان مجدد تحلیل احمد اشرف در «هویت ایرانی» است که در سال ۲۰۰۶ در دانشنامه ایرانیکا نوشته است. مقاله احمد اشرف و مقاله تعداد دیگری از نویسندگان مانند احمد احمدی، شامل نقلقولهای آکادمیک بسیار مهمی است که تأثیر تعیینکننده مطالعات انجام شده به زبان انگلیسی را نشان میدهند. بررسی مباحث هویت در میان روشنفکران مسلمان ایرانی را میتوان در کاجی، حسین. کیستی ما: از نگاه روشنفکران ایرانی، روزنه، تهران ۱۹۹۹ و همچنین کتاب دیگر همان مؤلف تأملات ایرانی: مباحثه با روشنفکران معاصر در زمینه فکر و فرهنگ ایرانی، روزنه، تهران ۲۰۰۰ یافت. برای آگاهی از مداخله رسمی رژیم بعد از انقلاب در مباحث هویت ایرانی به خرم، مسعود. هویت، حیان، تهران ۱۹۹۷ مراجعه کنید.
۲. شاپور شهبازی، علیرضا. تاریخ ایده ایران در تولد امپراتوری فارسی، ویرایش وستا سرخوش کورتیس و سارا استوارت، انتشارات آی، بی. تاوریس، لندن ۲۰۰۵، بخش یک: ص ۱۰۰.
۳. دیگر مؤسسات علمی بینالمللی و فصلنامههای آنها از جمله ایران: مجله موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا که در لندن منتشر میشود و یا نشریه استودیا ایرانیکا که در پاریس منتشر میشود، به بررسی ایران اختصاص دارند. با این حال، هیچکدام از آنها مانند انجمن بینالمللی ایرانشناسی، مطالعات ایرانی یا دانشنامه ایرانیکا تأثیرگذار نبوده است.
۴. خالقیمطلق، جلال و جلال متینی. «ایران در گذشت روزگاران»، ایرانشناسی، ۴، شماره ۲ (تابستان ۱۹۹۲)، ص ۲۳۳-۲۶۸. از متینی در صفحه ۲۳۵ نقل قول شده است.
۵. علاوه بر مقاله ذکر شده در بالا، نگاه کنید به خالقیمطلق، جلال. «چند یادداشت بر مقاله ایران در گذشت روزگاران»، مجله ایرانشناسی، ۴، شماره ۴ (زمستان ۱۹۹۳)، ص ۶۹۲-۷۰۶ و «چند یادداشت بر مقاله ایران در گذشت روزگاران»، ایرانشناسی، ۵، شماره ۲ (تابستان ۱۹۹۳)، ص۳۰۷-۳۲۳.
۶. این عبارت، که به زبانهای فارسی و انگلیسی بر روی داخلی ایرانشناسی آمده است، به عنوان هدف بنیاد کیان، ناشر مجله ایرانشناسی تبلیغ میشود.
۷. خالقیمطلق و متینی. «ایران در گذشت روزگاران»، مجله ایرانشناسی، ۴، شماره ۲ (تابستان ۱۹۹۲)، ص ۲۳۳-۶۸. از خالقیمطلق در صفحه ۲۳۷-۲۳۸ نقل قول شده است.
- همان منبع، ۲۳۸؛ مثالهای مشابه بسیاری در این مقاله یافت میشوند.
۹. نگاه کنید به: ضیاابراهیمی، رضا. «خودشرقیگری و ناکجایی: استفاده و سوءاستفاده از گفتمان آریایی در ایران» مجله مطالعات ایرانی، ۴۴، شماره ۴ (جولای ۲۰۱۱)، ص ۴۴۵-۴۷۲.
- همان، ص ۲۳۹. برای منابعی که در باب مباحث مربوط به تاریخنگاری ملتها و هویت ملی میباشند، به پانوشت ۷۸ مراجعه کنید.
- همان، ۲۴۱.
- خالقیمطلق، جلال. «چند یادداشت بر مقاله ایران در گذشت روزگاران» مجله ایرانشناسی، ۴، شماره ۴ (زمستان ۱۹۹۳)، ص ۶۹۲-۷۰۶. نقلقول شده در ص ۶۹۷.
- خالقیمطلق، جلال و جلال متینی. «ایران در گذشت روزگاران»، ایرانشناسی، ۴، شماره ۲ (تابستان ۱۹۹۲)، ص ۲۳۳-۲۶۸. سخنان متینی را در صفحات ۲۴۳ تا ۲۶۸ بخوانید.
- متینی. «ایران در گذشت روزگاران» ۲۴۳-۲۴۴.
- همانجا، ۲۵۵-۲۶۵.
- همانجا، ۲۵۴.
- همانجا، ۲۵۴-۲۵۵.
- همانجا، ۲۶۵-۲۶۶.
- «سمپوزیوم: هویت فرهنگی ایرانیان»، مجله مطالعات ایرانی، ۲۶، شمارههای ۱ و ۲ (زمستان و بهار ۱۹۹۳)، ص ۱۳۹-۱۶۸. ترجمههای فارسی مقالات احسان یارشاطر و اشرف در شماره مخصوصی در باب «هویت ایرانیان»، در مجله ایراننامه ۱۲، شماره ۳، (تابستان ۱۹۸۴) با قدری اصلاح، به چاپ رسید؛ مقاله یارشاطر که در نسخه چاپ ۱۹۹۳ مطالعات ایرانی بسط داده شده بود، پدیدار تاریخی هویت ایرانی را با الگوگیری از سبک توینبی در شرح زوال و سقوط تمدنها توضیح داد. وی هنوز در حوزه ایران باستان از ارجاعاتی به «امتزاج نژادی»، «دین ملی» و «خلوص زبانی» استفاده میکرد. در اینجا، ریشه هویت ایرانی، آشکارا، با زمان حمله «آریاییها» مرتبط شده است. نگاه کنید به «هویت ایرانی در گستره تاریخ» نوشته احسان یارشاطر، ایراننامه ۱۲، شماره ۳ (تابستان ۱۹۹۴)، ص ۱-۳.
- یارشاطر، احسان. «هویت فارسی از منظر تاریخی»، مجله مطالعات ایرانی، ۲۶، شمارههای ۱ و۲ (زمستان و بهار ۱۹۹۳)، ص ۱۴۱-۱۴۲.
- اشرف، احمد. «بحران هویتهای قومی و ملی در ایران معاصر»، همان منبع، ۱۵۹-۱۶۴.
- یارشاطر، احسان. «هویت ایرانی از منظر تاریخی» مجله مطالعات ایرانی، ۲۶، شمارههای ۱ و ۲ (زمستان و بهار ۱۹۹۳)، ص ۱۴۱. واژهای که یارشاطر به عنوان «تمایل نژادی» ترجمه کرده است در واقع «آریا چیچا» بوده که به معنای «از اصل آریایی» است. تبدیل این ارجاع به «تمایل نژادی» ارثیه اساتید مستشرقی است که به نحوی سفسطهآمیز، بر ردهبندی نژادی بر مبنای کشفیات زبانشناسی تاریخی بنا شده است. همچنین به «خودشرقیگری و ناکجایی»، ضیا ابراهیمی، ص ۴۶۰ مراجعه شود.
- همان منبع ۱۴۱.
- همان منبع ۱۴۲.
- همان منبع.
- برای مثال، به یارشاطر، احسان. «تاریخ ملی ایرانیان»، تاریخ کمبریج ایران، انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۸۳، ص ۳۵۹-۴۷۷ و «حضور فارسیان در جهان اسلامی» در کتاب حضور فارسیان در جهان اسلامی، ویرایش ریچارد هوانسیان و جورج صباغ، انتشارات دانشگاه کمبریج، کمبریج ماساچوست ۱۹۹۸، ص ۴-۱۲۵ مراجعه شود. اثر اخیر را یارشاطر در سال ۱۹۹۱، به مناسبت دریافت جایزه ارزشمند جورجو لوی دلاویدا در زمینه مطالعات اسلامی تألیف کرده است. برتری استثنایی فرهنگ ایرانی در تمامی این بررسی عظیم به چشم میخورد. جملههای زیر، نمونهای از کلیاتی است که یارشاطر گفته است: «در طول شش قرن، فارسیان زندهترین و پربارترین فرهنگ در جهان اسلام بودند… تا آنکه ایده غربی و ارزشهای عصر معاصر، آنان را به عقب راند.» همان منبع، ص ۸۹.
- اشرف، احمد. «هویت ایرانی» در دانشنامه ایرانیکا، آنلاین، (۲۰۰۶)، به آدرس: http://Iranica.com در صفحه ۵۲۷ در دسترس است. از باوسانی در «هویت ایرانی» احمد اشرف نقل قول شده است. باوسانی داوری خود را درباره «ملیگرایی پوچ» رضاشاه در کتاب فرد ایرانی، ترجمه جی. بی. دان، انتشارات الک بوکز، لندن ۱۹۷۱، ص ۱۷۹ تکرار میکند. او در صفحه ۱۷۷ اشاره میکند که: «او سعی کرد تا مردم ناراضی را با شعارهای ملیگرایانه، به ایران باستان سوق دهد، نه به ایران با سنت اسلامی که از نظر تاریخی و واقعگرایانه، با صحنه معاصر ایران ارتباط بیشتری داشت.»
- درباره سیاست گیجکننده دانشنامه ایرانیکا در تبدیل «ایران» به «پارس»، نگاه کنید به: داباشی، حمید. ایران: مردمی که قطع رابطه کردهاند، انتشارات جدید، نیویورک ۲۰۰۷، ص ۲۸۷. از آغاز مجله مطالعات ایرانی از «فارسی» و «ایرانی» به جای یکدیگر استفاده میکرد. به مقاله «به عنوان مقدمه»، مطالعات ایرانی، ۱، شماره ۱ (زمستان ۱۹۶۷)، ص ۲-۳ مراجعه کنید. به دلایل مشابه، سردرگمیهای مشابهی در تاریخ و تاریخنگاری اروپا رخ داده است. برای مثال، هویتهای «بریتانیایی» و «انگلیسی» به طور مداوم و غلط با یکدیگر معادل در نظر گرفته شدهاند. بنابراین، واژه «انگلیسی» مانند واژه «فارسی»، اغلب، نشانههای زبانی و ملی را در برمیگیرد. بنگرید به: جان لای، مردم مدرن، انتشارات دانشگاه هاروارد، کمبریج ماساچوست ۲۰۰۴، ص ۱۵۳.
- این فرضیه در متون دانشگاهی بسیار رایج است. برای دیدن نمونهای رسا، بنگرید به: کُربن، هانری. جسم معنوی و زمین الهی: از ایران مزدایی تا ایران شیعه، ترجمه نانسی پیرسون، انتشارات دانشگاه پرینستون، پرینستون، نیوجرسی ۱۹۷۷. کتاب اخیر با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است: رحمتی، انشاالله. ارض ملکوت: کالبد رستاخیزی انسان از ایران مزدایی تا ایران شیعی، سوفیا، تهران ۱۳۹۶. – ویراستار فارسی.
- مسکوب، شاهرخ. ملیت ایرانی و زبان فارسی، ترجمه مایکل هیلمن، میج، واشنگتن دیسی ۱۹۹۲، ص ۳۴.
- مسکوب، شاهرخ. داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، فرزان، تهران ۱۹۹۴.
- زرینکوب، عبدالحسین. مقدمهای بر تاریخ ایران بعد از اسلام، امیر کبیر، تهران ۱۹۸۴. به منافزاده، علیرضا. «تاریخ پر افتخار»، مجله نگاه نو، شماره ۳۶ (می ۱۹۹۸)، ص ۱۲۱ مراجعه شود. همچنین به مجموعه مقالات زرینکوب در نه شرقی، نه غربی- انسانی، امیر کبیر، تهران ۱۹۷۴ مراجعه کنید.
- زرینکوب، عبدالحسین. نه شرقی، نه غربی- انسانی، امیر کبیر، تهران ۱۹۷۴، ص ۴۵. مرثیه زرینکوب بر سقوط تمدنهای کهن آریایی به دست ادیان سامی، مسیحیت و اسلام، بازتابدهنده انگیزهای تاریخی است که برای مثال در کتاب پیرنیا، حسن. ایران باستان، دنیای کتاب، ۱۹۳۲، بخش ۱، ص ۲۱ – ۲۲ نیز یافت میشود.
- کریمیپور، حمید. «عباس اقبالآشتیانی و هویت ایرانی»، مجله مطالعات ملی، ۴، شماره ۲ (۲۰۰۳)، ص ۱۰۵-۱۲۷؛ از اقبالآشتیانی در صفحات ۱۱۳ – ۱۱۱ نقل قول شده است.
- به سرمقاله عباس اقبالآشتیانی در مجله یادگار، ۱، شماره ۱ (آگوست- سپتامبر ۱۹۴۴)، ص ۱-۴ مراجعه کنید.
- مرعشی، افشین. ملیسازی ایران: فرهنگ، قدرت و دولت، ۱۸۷۰ – ۱۹۴۰، انتشارات دانشگاه واشنگتن، سیاتل ۲۰۰۸، ص ۱۰۰.
۳۷. بنگرید به: کریمیپور، «عباس اقبالآشتیانی و هویت ایرانی» و حوریه سعیدی. «مقدمهای بر سیر تحول کتابهای تاریخ در مدارس»، مجله تاریخ معاصر ایران ۴، شماره ۱۳-۱۴ (بهار و تابستان ۲۰۰۰)، ص: ۲۵-۵۷.
- مرعشی، ملی سازی ایران، ص ۱۰۰.
- پیرنیا، ایران باستان، «بخش آریاییها: شاخه ایرانی آنها» ص ۱۵۳-۱۵۶. در صفحه ۱۵۳ نقلقول شده است. پیرنیا اضافه میکند که از میان ۱۶ کشور (مملکت) اوستایی، ائیرینه ویجه، سرزمین اصلی آریایی، «سرزمین مادری» را نمیتوان از نظر جغرافیایی مشخص کرد، اما تقریباً همه آنها در خارج از فلات ایران جای گرفتهاند. همان منبع، ص ۱۵۶. در باب اهمیت نژاد و بهویژه «تز آریایی» در تحقیقات مستشرقی، برای مثال به تناقضات مدرنیته: مقالاتی در باب نژاد، شرق، ملت، ویرایش ونسان کایوار و سوچیتا مازومدار، انتشارات دانشگاه دوک، دورهام: کارولینای شمالی ۲۰۰۳ مراجعه کنید.
- پیرنیا، ایران باستان، ۱۵۷-۱۵۸.
- در باب پیرنیا، به ضیا ابراهیمی، «خود شرقی گری و نا کجایی» ۴۵۵-۴۵۶ نیز مراجعه کنید.
- پیرنیا عقیده دارد که تحقیقات مستشرقان اروپایی، در طول یک قرن، همه دانش پیشین از «تاریخ کهن شرقی» را زیر و زبر کرده است. به ایران باستان صفحات ۶۴ – ۶۵ مراجعه کنید. درباره اهمیت نژاد در تاریخ، به همان منبع، ص ۷-۱۶ مراجعه کنید.
- ویرایش ای. جی. آربری، میراث پارس، مقدمه ویراستار، ۱، انتشارات کلرندن، آکسفورد ۱۹۶۸. ابتدا در سال ۱۹۵۳ چاپ شده است، این مجموعه مقالات نشان دهنده تداوم برتری تاریخنگاری در حوزههای زبانشناسی، باستانشناسی و تاریخ هنر است.
- درباره نقش هرتسفلد در مقاله «هویت ایرانی» اشرف، ص ۵۲۷ سخن رفته است.
- در باب اهمیت کریستنسن بنگرید به: پورشریعتی، پروانه. انحطاط و سقوط امپراتوری ساسانی: اتحاد پارتی- ساسانی و استیلای اعراب، انتشارات آی بی تاوریس، لندن ۲۰۰۸. این اثر که به طور خلاصه در ادامه متن، مورد بحث قرار گرفت، به الگوهای موجود در تاریخنگاری ایرانی و اسلامی نقدهایی جدی وارد میکند.
- جی براون، ادوارد. انقلاب فارسی ۱۹۰۵ – ۱۹۰۹، میج، واشنگتن دیسی ۱۹۹۵، ص ۱۳.
- نیولی، گراردو. ایده ایران: مقالهای در باب خاستگاه آن، موسسه ایتالیایی برای خاور میانه و خاور دور، رم ۱۹۸۹، ص ۱۸۳.
- کوله، خوان آر. آی. «مشخصکردن مرزها، مشخص کردن زمان: گذشته ایرانی و برساختِ خویشتن توسط متفکران قاجار»، مجله مطالعات ایرانی، ۲۹، شمارههای ۱-۲ (زمستان و بهار ۱۹۹۶)، ص ۳۷.
- وزیری، مصطفی. ایران به مثابه ملتی خیالی: ساخت هویت ملی، انتشارات پاراگون، نیویورک ۱۹۹۳؛ اندرسون، بندیکت. جوامع تخیلی: تأملاتی درباره منشأ ناسیونالیسم و گسترش آن، ورسو، لندن ۱۹۹۰. کتاب اخیر در ایران با این مشخصات منتشر شده است: جماعتهای تصوری، رخدادنو، تهران ۱۳۹۳. -ویراستار فارسی.
- وزیری از ساخت هویت ایرانی، برای مثال، در تیتر کتابش در فصل پنجم ص ۹۹ استفاده کرده است. در موارد دیگر، در ادعاهای کلی خود با احتیاط بیشتری عمل میکند. به عنوان مثال: «سعی کردهام از مسئله ملیت اجتناب کنم و استدلال خود را بر پایه تاریخی بودن هویت ایرانی بنا کنم. با این حال، از هویت ایرانیِ مستشرقساخته در مفهوم تاریخیاش، در دوران مدرن، برای ساختن ملیت ایرانی در جهان دولتهای ملی استفاده شده است.» همان منبع، ص ۲۱۷.
- برای مثال، محمد توکلی طرقی در پاورقی کوتاهی در کتاب تاریخپردازی و ایرانآرایی، ص ۶۲۴-۶۲۵، کتاب وزیری را رد کرد. بنگرید به: مجله ایراننامه ۱۲، شماره ۴ (پاییز ۱۹۹۴)، ص ۵۸۳-۶۲۸ . او همچنین، این کتاب را با دیدی منفی در مجله بینالمللی مطالعات خاورمیانه، ۲۶، شماره ۲ (می ۱۹۹۴)، ص ۳۱۶-۳۱۸ نقد کرد. برای دیدن بررسی متعادلتر به متینعسگری، افشین. «ایران به مثابه ملتی خیالی»، مجله مطالعات ایرانی، ۲۸، شماره ۳-۴ (تابستان و پاییز ۱۹۹۵)، ص ۲۶۰-۲۶۳ مراجعه کنید.
- یارشاطر، «هویت ایرانی در گستره تاریخ»، ایراننامه، ۱۲، شماره ۳ (تابستان ۱۹۹۴)، ص ۳.
- پورداوود، ابراهیم. مقدمهای بر گاتای مقدس، انجمن زرتشتیان ایران، بمبئی ۱۹۲۷، ص ۳.
- محمدحسین فروغی، تاریخ ایران از اول تاریخ تا کنون، به سبک این عصر و زمان، به توکلی طرقی، «تاریخپردازی و ایرانآرایی»، ص ۶۰۳ مراجعه کنید.
- نقل شده در مرعشی، ملی سازی ایران، ص ۸۱ (تأکیداتی افزوده شده است).
- به مقالات مقدماتی امانت و بنکداریان در ادوارد جی. براون. انقلاب فارسی ۱۹۰۵-۱۹۰۹، ویرایش عباس امانت، میج، واشنگتن دیسی ۱۹۹۵ مراجعه کنید. همچنین به بنکداریان، منصور. بریتانیا و انقلاب مشروطه ۱۹۱۱ – ۱۹۰۶ ایران، انتشارات دانشگاه سیراکیوز، سیراکیوز، نیویورک ۲۰۰۶ مراجعه کنید.
- امانت به نقل از خود براون اشاره میکند که چگونه در «موردی قابل توجه از بینامتنی»، انقلاب ایران او و تاریخ بیداری ایرانیان از ناظم الاسلام از یکدیگر وام گرفتهاند و بر یکدیگر تأثیر گذاشتهاند. نگاه کنید به: انقلاب ایران در سال ۱۹۰۵ – ۱۹۰۹، ویرایش عباس امانت، ص ۲۰-۲۱.
- برای مثال، به مقدمه کتاب انقلاب ایران، صفحات ۱۹-۲۰ مراجعه کنید که از این نوواژهها در آنجا استفاده و دفاع میشود.
- مقدمه امانت بر کتاب براون، انقلاب ایران، ص ۱۴، ۲۵-۲۶.
- برای تاریخنگاری تفسیرهای علمی اخیر در باب مسائل مربوط به انقلاب مشروطه، به مجله مطالعات تطبیقی آسیای جنوبی، آفریقا و خاورمیانه ۲۵، شماره ۲ (۲۰۰۵) مراجعه کنید. «حکایت دختران قوچان به مثابه «مبدأ» رویداد انقلاب مشروطه» منگول بیات، مستقیماً با مسائل مطرحشده در کتاب پارادوکس براون مرتبط است. برای تأکید اخیر بر ناکامی انقلاب مشروطه در شکستن نهادهای «سنتی»، از جمله اسلام، به آجودانی، ماشاالله. مشروطه ایرانی، اختران، تهران ۲۰۰۳ مراجعه کنید.
- توکلی طرقی تاریخپردازی و ایران آرایی ص ۵۸۴. خوآن. آر. آی کوله در مقاله خود در سال ۱۹۹۶ در مجله مطالعات ایرانی، به نتایج مشابهی دست یافت. به خوآن. آر. آی کوله، «مشخص کردن مرزها و مشخص کردن زمان» مراجعه کنید. مخصوصاً ص ۳۷.
- همان منبع، ص ۶۱۱.
- در همان منبع، ص ۵۸۳. این موضوع، همراه با مشاهدات مهم تاریخنگاری جدید، در مقالات بعدی توکلی طرقی که به زبان انگلیسی در کتاب اصلاحات ایران: شرقگرایی، غربگرایی و تاریخنگاری، سنت آنتونی/ پالگریو، نیویورک ۲۰۰۱ جمعآوری شده بود، بیشتر توضیح داده شده است.
- محجوب، محمدجعفر. «گفتار درباره بعضی فرنگان و مستفرنگان»، مجله ایراننامه، ۱۲، شماره ۴ (پاییز ۱۹۹۴)، ص ۶۷۳-۷۱۴؛ کریمیحکاک، احمد. «آموزگاران ما، آموختهها و نیاموختههای ما»، همان منبع، ص ۷۱۵-۷۳۴. در صفحه ۶۹۷ نیز نقل قول شده است.
- در باب زمینه کمونیستی محجوب، نگاه کنید به: مسکوب، شاهرخ. کتاب مرتضی کیوان، نادر، تهران ۲۰۰۳، ص ۱۱۳ مراجعه کنید.
- استدلالهای فرگنر در «هویت ایرانی» اثر اشرف، ص ۵۰۲ ذکر شده است.
- «ما باید به این ایده ساختگی یا افسانه اشاره کنیم که ویژگیهای خاص تولد ایده ایران بر ایدئولوژی استوار بود نه بر واقعیت فرآیند تاریخی. » در همان منبع.
- به نیولی، ایده ایران، بهویژه نتیجهگیری ص ۱۷۵-۱۸۳ مراجعه کنید.
- نیولی، گراردو. «هویت ایرانی: ۲. دوران پیش از اسلام»، دانشنامه ایرانیکا، (۲۰۰۶)، به آدرس: http://Iranica.com صفحات ۵۰۴-۵۰۷. در اینجا، تناقض نیولی همچنان ادامه دارد، بهطوری که حتی اصطلاح ملت ایران را به دوران هخامنشی بسط داده است. به صفحه ۵۰۴ مراجعه کنید.
- اشرف، احمد. «هویت ایرانی»، دانشنامه ایرانیکا، (۲۰۰۶)، به آدرس: http://Iranica.com ص ۵۲۲.
- همان منبع ص ۹.
- همان منبع ص ۱۷.
۷۳ . شهبازی، تاریخ ایده ایران، ص ۱۰۱ – ۱۰۰.
- همان منبع، ص ۳.
- نسخه اولیه پاسخ اشرف، در متن سخنرانی او در کنفرانس سال ۱۹۹۳ و در سال ۱۹۹۴، به طور مفصل و به شکل مقالهای در مجله ایراننامه منتشر شد.
- اشرف، «هویت ایرانی»، ص ۵۰۱ – ۵۰۲ .
- در همان منبع، ص ۵۰۲ (تأکیداتی اضافه شده است).
- در ذیل، فهرستی از دیدگاههای مختلف نمونهگیری ارائه میشود: جی، پاتریک و گری جوزف آر لیوبرا. مبانی هویت ملی، انتشارات برگهن، نیویورک ۲۰۰۴؛ فسانه ملل: خاستگاه قرونوسطایی اروپا، انتشارات دانشگاه پرینستون، پرینستون، نیوجرسی ۲۰۰۲؛ لی، جان. ملت مدرن (کارشناسیارشد) انتشارات دانشگاه هاروارد، کمبریج ۲۰۰۴؛ دی. اسمیت، آنتونی. خاستگاه نژادی ملیتها، بلک ول، آکسفورد ۱۹۸۶ و ملیتگرایی: تئوری، ایدهپردازی، تاریخ، بلک ول، مالدن، ماساچوست ۲۰۰۱ و احیای نژادی، انتشارات دانشگاه کمبریج، لندن ۱۹۸۱؛ چاترجی، پارتا. تفکر ملیگرایانه و دنیای مستعمراتی، انتشارات زد بوکز، لندن ۱۹۹۳؛ ملت و تکههای آن، انتشارات دانشگاه کمبریج، کمبریج ۱۹۹۳؛ گلنر، ارنست. ملیگرایی، ویدنفلد و نیکلسون، لندن ۱۹۹۷؛ هابسبام، اریک. ملتها و ملیگرایی از سال ۱۷۸۰، انتشارات دانشگاه کمبریج، کمبریج ۱۹۹۰؛ نارین، تام. ابعاد ملیگرایی: بازنگری ژانوس، ورسو، لندن ۱۹۹۷؛ شاما، سیمون. شهروندان، پنگوئن، لندن ۱۹۸۹؛ وبر، اویگن. دهقانان در فرانسه، چتو و ویدوس، لندن ۱۹۷۹؛ برویلی، جان. ملیگرایی و مردم، انتشارات دانشگاه شیکاگو، شیکاگو ۱۹۹۴؛ ویرایش جان هاچینسون و آنتونی اسمیت، قومیت، انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک ۱۹۹۶؛ ملیگرایی، انتشارات دانشگاه آکسفورد، نیویورک ۱۹۹۴؛ آرمسترانگ، جان. ملتها پیش از ملیگرایی، انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، چپل هیل ۱۹۸۲؛ بالبر، اتین و ایمانوئل والرشتاین. نژاد، ملیت، طبقه: هویتهای مبهم، ورسو، لندن ۱۹۹۱؛ دوارا، پراسنجیت. نجات تاریخ از چنگ ملت: زیر سؤال بردن ریشه روایتهای چین مدرن، انتشارات دانشگاه شیکاگو، شیکاگو ۱۹۹۵.
- برای مثال، همان منابعی که در ارجاع قبلی آمدهاند.
- «هویت ایرانی تحت سلطه سلجوقیان دستخوش دورانی از دگرگونیهایی (از نوع بد) با عواقب گوناگون شد.» اشرف، «هویت ایرانی»، ص ۵۱۳؛ «ایران وحدت سیاسی خود را مجدداً باز پس گرفت و در زمان صفویان هویت مذهبی مشخص و متفاوتی را به دست آورد.» همان منبع، ص ۵۱۶؛ یا: «وقتی جامعه پیشامدرن ایران با عصر ملیگرایی روبرو شد، به جستوجوی هویت ملی ایرانی جدیدی بر اساس روابط قبیلهای قومی و سرزمینی خود، خاطرات تاریخی و بزرگداشت وقایع تاریخی برآمد.» همان منبع، ص ۵۲۳.
این استدلال که هویت ملی یا فرهنگی در برابر زمینه اصلی تحولات گسترده تاریخی قابل دیدن است و رنگ نمیبازد، برای مثال در العزما، عزیز. اسلام و مدرنیته، ورسو، لندن ۱۹۹۶ مورد بحث قرار گرفته است. به گفته العزما «گفتمان اصالت، قیاس منطقی موضوعی تاریخی است که فاقد تضاد درونی است، اساساً در طول زمان ادامه دارد و خود را در معرض تمایز ذاتی از سایر موضوعات تاریخی قرار میدهد. برای بقای موضوعی تاریخی از این قبیل، ضروری است که یکپارچگی آن در برابر پسزمینه آشکار تغییر طبیعتی بسیار سریع و عمیق حفظ شود.» همان منبع، ص ۴۲. به عنوان مثال، متن زیر را از خاطرات سال ۱۹۷۱ رئیسجمهور فرانسه، شارل دو گل، در نظر بگیرید: «فرانسه از اعماق گذشته پدیدار شده است. فرانسه موجودی زنده است. او به ندای قرنها پاسخ میدهد. با این حال، در طول زمان باقی میماند. شاید مرزهایش تغییر کنند اما پستی و بلندیهایش تغییر نمیکنند… سرزمین او مسکن مردمی است که در طول تاریخ وضعیتهای گوناگونی را تجربه کردهاند؛ اما سرنوشت و شرایط، که بازیچه سیاست بوده است، پیوسته آن را به صورت ملتی واحد درآورده است.» لی، مردمبودن مدرن، ص ۱۵۷ ذکر شده است.
- اشرف، «هویت ایرانی»، ص ۵۰۳.
- همان منبع، ص ۵۰۲.
- این بحث در سراسر بخشِ «قرون میانه اسلامی» کتاب اشرف مطرح شده است. همان منبع، ص ۵۰۷- ۵۱۹.
- برای دیدن نام جغرافیدانانی که خود اشرف و نیز فیروزه کاشانی ثابت آوردهاند، نگاه کنید به فصل ۱ کتاب زیر: کاشانی ثابت، فیروزه. افسانههای مرزی: شکلدهی به ملت ایران، ۱۸۰۴ – ۱۹۴۶، انتشارات دانشگاه پرینستون، پرینستون، نیوجرسی ۱۹۹۹. برای مشاهده مباحث علمی بِروز شده در باب جغرافیای ایران پیش از اسلام، به گرنت، فرانتز. رویکردی باستانشناسانه به جغرافیای اوستایی، در تولد امپراتوری فارسی، ویرایش ویستا شاهرخ کورتیس و سارا استوارت، انتشارات آی بی تاوریس، لندن ۲۰۰۵، بخش یک، ص ۲۹-۵۱ مراجعه کنید.
- اشرف، «هویت ایرانی»، ص ۵۰۸، ۵۱۹.
- به عنوان مثال، اشرف استدلال میکند که هویت ایرانی جنبه فرهنگی محبوب جدیدی را به علت ارتباط با تشیع در دوران صفویان به دست آورد. او در کنار نوروز پیش از اسلام، به مراسم عزاداری شیعیان در عاشورا به عنوان نمادهای فرهنگی مردمی ایران اشاره میکند. در اینجا مشکلات متعددی پیش میآید. اولاً، صفویان دین مردم را به روش اجباری «از بالا به پایین» تغییر دادند؛ و ثانیاً، حتی در قرن بیستم، این طرح در سطح قبایل یا مذاهب محلی موفق نبوده است. اشرف این تغییر را طوری بیان کرده است که در سطح فرهنگ عامه «جا افتاده است»، زیرا میگوید، مراسم شیعی مانند عاشورا، با الگوهای قدیمی فرهنگ عامه ایران همخوانی دارد. اشرف در اینجا بر ادعای مسکوب و یارشاطر در باب شور عاشورا برای «روحیه ایرانی» به دلیل شباهت آن با سنتهای پیش از اسلام مانند سوگ سیاوش تکیه دارد. به اشرف، «هویت ایرانی»، ص ۵۱۸ مراجعه کنید.
- انقلاب سفید، شاهکار سیاسی آخرین پادشاه، با نقلقول مستقیم از آرتور کریستنسن درباره پادشاهی نمونه ایران و جایگاه پادشاه به عنوان استاد معنوی و همچنین رهبر سیاسی رعایا آغاز میشود. بنگرید به: پهلوی، محمدرضا. انقلاب سفید، تهران ۱۹۶۵، صفحات ۲-۳.
- امپراتوری عثمانی هم از عنوان رسمی مشابهی استفاده میکرد. بنگرید به: درینگل، سلیم. قلمرو حفاظت شده: ایدیولوژی و مشروعیت قدرت در امپراتوری عثمانی، ۱۸۷۶ – ۱۹۰۹، انتشارات آی بی تاوریس، لندن ۱۹۹۸.
- به عنوان مثال، کاشانی ثابت در افسانههای مرزی، اغلب عباراتی چون ممالک محروسه ایران، ایرانشهر و ایرانزمین را به معنایی نزدیک به امپراتوری به کار میگیرد. با این حال، تحلیل او از هویت تاریخی و جغرافیایی پیشامدرن ایران بر مفهوم امپراتوری متمرکز نیست. بهویژه به مقدمه و فصل ۱ او توجه کنید. درباره کتاب بازسازی ایران اثر توکلی طرقی و ملیسازی ایران اثر مرعشی نیز همین موضوعات صادق است.
- حتی پرشورترین طرفداران ملیت ایران باستان نیز به طور مداوم و صریح تاریخ ایران را به عنوان امپراتوری تعریف میکنند. برای مثال، به شهبازی، تاریخ ایده ایران بهویژه صفحات ۱۰۳ – ۱۰۲ مراجعه کنید؛ که در آن نویسنده منابعی علمی برای مفاهیم امپراتوری ایران در تاریخ ذکر میکند.
- پورشریعتی، انحطاط و سقوط امپراتوری ساسانی.