یادداشت سردبیر
پنجاهوهفت هنوز به تاریخ نپیوسته است. پنجاهوهفت پس از ۴۶ سال هنوز هم بهمانند پروندهٔ گشودهٔ یک جنایت هراسناک در برابر چشمان بازرس اداره آگاهی، بخشی از کابوس ساعتهای بیداری ماست. ولی شاید آنچه به این رخداد تاریخی ویژگی بهروز بودن را میبخشد، خودِ آن نباشد. آنچه یادگاه گروهی ما را روزاروز برمیانگیزد و ما را به یاد سرچشمهٔ دیروزین تیرهروزههای امروزینمان میاندازد، ایبسا که دلدادگان آن رویداد سهمگین باشند.
هنگامی که در تحریریهٔ شهریور بر سر موضوع شمارهٔ پیش رو گفتگو میکردیم، بر آن شدیم که شمارهٔ دوم از دورهٔ دوم را اندکی زودتر و به بهانهٔ سالگرد انقلاب اسلامی سال ۵۷ به چاپ برسانیم. از آنجا که مردهریگ این تندباد ویرانگر پیش از کنشگرانش، دستاوردهای گفتمانی آن بوده است، شایسته و بایسته میبود اگر که به یک فنواژهٔ فراجوشیده از دل خیابان میپرداختیم، که همهٔ ویژگیهای این مردهریگ را در یک واژه بازمیگفت، به «پنجاهوهفتیها».
در این میان شتاب رخدادها میرفت که از ما و آنچه در سر داشتیم پیشی بجوید. پنجاهوهفت بر سر هر رویدادی، چه اجتماعی، چه سیاسی و چه اقتصادی، هر روز و در هر بزنگاهی چهرهٔ هولناک خود را با همهٔ نازیباییهایش به ما نشان میداد. واپسین نمونهٔ این رخنمایی شوم صفبندیهای انقلاب شکوهمند در دعوت شاهزاده رضا پهلوی به کنفرانس امنیتی مونیخ بود که باری دیگر و با همهٔ توان خود به ما نشان داد در برگزیدن مطلب اصلی یا (Cover story) پُر به بیراهه نرفتهایم.
چهلوشش سال پس از انقلاب اسلامی به گمان میرسید سپهر سیاسی ایران بار دیگر به نقطهٔ صفر خود بازگشته باشد؛ در یک سو همهٔ نیروهای پایبند به گفتمانهای آن انقلاب صف آراسته بودند و در سوی دیگر دشمنان آن، یا دستکم کسانی که از آن گذر کرده بودند. برخورد سازمانهای سیاسی با دعوت از شاهزاده پهلوی، بازپسگیری آن با فشار وزارت خارجهٔ آلمان، دعوت دوباره و بازپسگیری دیگربارهٔ آن میدانی را فراهم آورد که در آن نیروهای کهن برای فرجام بخشیدن به نبرد بیسرانجام خود به درون آن آمدند. کسانی که بخشی از جامعه به آنان «پنجاهوهفتی» میگوید، در تلاش شبانهروزی کوشیدند در این چند روز درست از ارج همان کسی بکاهند که ۴۶ سال پیش بر پدرش برشوریده بودند. نبرد اینان ولی پدیدهای تازه نبود، آنان خویشتن را همچنان در هنگامهٔ جنگی میدیدند که در آن چیزی جز فریب دستگیرشان نشده بود؛ امام و پیشوایی که عکسش را در ماه دیدند و او را پدر خویش خواندند در همان فردای پیروزی و پیش از آنکه بتوانند غبار رزم را از جامههای خود بتکانند، کمر به کشتار آنان بست. ۴۶ سال، میلیونها کشته، ویرانی آبوخاک و فروافتادن کشور در سراشیب نابودی هم نتوانست این بازندگان انقلاب اسلامی را به خود آرد. آنان همچنان در پی پیروزی در نبردی بودند که پیشاپیش در آن شکستی سهمگین خورده بودند. برای آنان میدان جنگ هیچ تغییری نکرده بود، دشمن همان بود، آماج همان بود و تنها باید فرماندهی دیگر برمیگزیدند، و در روزگاری که جهان به دهکدهای کوچک درهم فشرده شده بود، دیگر نیازی به رزم در خیابانهای تهران هم نبود، مونیخ و خیابانهای آن، یا هرجای دیگر از جهان که بتوان در آن به جنگ خاندان پهلوی رفت، همان آوردگاهی بود که آنان خود را با همهٔ ساز و برگ و شور و شوق در آن میافکندند.
انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ برآیند همافزایی کدام نیروها بود؟ پیشرانهٔ گفتمانی آن بر پایهٔ کدام خواستهها استوار شده بود؟ روشهای کنشگران آن برای رسیدن به پیروزی زودرس چه بود؟ تودهها به این گفتمانها چه واکنشی نشان میدادند؟ انگاشت کنشگران و تودههای پیروان آن از آزادی، دموکراسی و دیگر ارزشهای جهان مدرن چه بود؟ اسلام و مارکسیسم در کدام نقطه این انقلاب به هم رسیدند و فراتر از آن، درهمآمیختند؟ چه کسانی پنجاهوهفتی نامیده میشوند؟ آیا این واژه یک شناسهٔ نسلی است، یا نامی است که بر باورمندان یک مجموعهٔ گفتمانی نهاده میشود؟
نویسندگان شهریور در این شماره به این پرسشها و بیشتر از آنها پاسخ خواهند داد.
بهمن ۱۴۰۳،
شمارهٔ ۱۰ شهریور