آزادی، سکولاریسم و هویت ایرانی
چهلوشش سال پیش در این روزها مردم ایران با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در حال سرنگونی دولت شاپور بختیار و حاکمکردن یک حکومت دینی به رهبری یک آخوند مرتجع بودند. در دوران زمامداری شاپور بختیار، مردم ایران از بالاترین سطح آزادیهای سیاسی و فردی و اجتماعی، قابل مقایسه با پیشرفتهترین کشورهای اروپای غربی، برخوردار بودند. در مقابل، خمینی یک رهبر دینی بود که نظریهٔ ولایت فقیه را تبیین کرده و پیشتر با حق رأی زنان و استخدام غیرمسلمانان در ادارات دولتی مخالفت کرده بود. در آخرین تظاهرات بزرگی که در اربعین ۵۷ ـــبرابر با ۲۹ دیـــ با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» علیه آخرین دولت مشروطه صورت گرفت، برگزارکنندکان بسیاری از زنان را با «اهدای» روسری و دادن تذکر مجبور به روسریگذاشتن کردند.
این پرسش بهدرستی مطرح میشود که درک جریانات سیاسی و مردم از «آزادی» که با شعار آن در پی برانداختن میراث مشروطه و برقراری یک حکومت دینی بودند چه بود؟
با مطالعه متون و ادبیات جریانات گوناگون انقلاب ۵۷ بهخوبی متوجه میشویم که این جریانات نهتنها درک درستی از مفهوم آزادی نداشتند، بلکه خود از بزرگترین دشمنان آزادی بودند. آنها آزادیهای سیاسی و دموکراسی و لیبرالیسم را فریب جهان سرمایهداری و یا «غربزدگی» میخواندند. حتی آزادیهای فردی بهویژه آزادی زنان را نیز ابتذال، خصلتی بورژوایی، و در جهت مصرفگرا کردن زن و،حتی ورای آن، تبدیل زن به کالا میخواندند. در چنین فضایی بود که در اوایل بهمن ۵۷ خواهر بیژن جزنی و چند تن دیگر از زنان فدایی خلق با پوشیدن چادر به دفتر روزنامهٔ اطلاعات رفتند تا حمایتشان از انقلاب اسلامی را اعلام کنند.
اما وضعیت آنجا فاجعهبارتر میشود که میبینیم بخش معروف به «لیبرال» آن دوران نیز درک درستی از آزادی نداشت. آنها آزادی را منحصر به آزادی سیاسی میدانستند و مشکل چندانی با محدودیت آزادیهای فردی، ازجمله آزادی زنان، نداشتند. آنها آزادی را به دو بخش «فاخر» و «مبتذل» تقسیم میکردند و، «آزادی فاخر» را تنها محدود به آزادیهای سیاسی میدانستند، آنهم با احترام به سنّت و موازین اسلامی. غافل از این امر بودند که آزادیِ سبک زندگی، بهویژه در جوامع مسلمان، بنیادیتر و مهمتر از آزادیهای سیاسی است. بدون آزادیهای فردی هرگز نمیتوان یک نظم دموکراتیک واقعی برقرار کرد. اگر بخواهیم نظم دموکراتیکِ واقعاً موجود که آن را «دموکراسی لیبرال» مینامند تنها در یک جمله تعریف کنیم باید آن را نظامی مبتنی بر آزادیهای فردی بخوانیم. حقوق و آزادیهای فردی اساس و بنیاد دموکراسی و، فراتر از آن، اساس و بنیاد حقوق بشر است.
مشکل انقلابیون ۵۷ در عدم درک مفهوم آزادی، ریشه در فرهنگ اسلامی و دینمدارانه و ایدئولوژیزدهشان داشت. همهٔ آنان، چه مذهبی و چه چپی، چه خداباور و چه آتئیست، در یک فرهنگ و فضای مشترک تنفس میکردند. به قول احمد کسروی، کمونیسم واردشده به ایران با آمیختهشدن به فرهنگ متعصب مذهبی تبدیل به معجونی مهوع شده بود. انقلاب ۵۷ بدون شک نتیجهٔ آن معجون مهوع بود.
واقعیت آن است که مفاهیمی مانند آزادی یا حقوق بشر را با یک عینک یا دستگاه فکری-فرهنگیِ دینمدار هرگز نمیتوان بهدرستی درک کرد. درک و هضم مفهوم آزادی توسط یک روستایی دینمدار در پشتونستانِ افغانستان تقریباً غیرممکن است. جوامع مسلمان برای درک مفهوم آزادی و برقراری یک دموکراسی لیبرال که مبتنی بر آزادیهای فردی است نیاز به انقلاب فرهنگی-تمدنی دارند؛ انقلابی که انسان و حقوق و آزادیهایش را بهجای خدا و وظایف الهی در مرکز بنشاند. برخی فرهنگها و تمدنها دشواری بیشتری برای این تحول دارند. فرهنگ اسلامی یکی از متصلبترین و مقاومترین فرهنگها در برابر این تحول و در برابر مفهوم آزادی است. به همین دلیل، راه آزادی در جوامع مسلمان از سکولارشدن جامعه میگذرد. در کشورهای مسلمان، سکولاریسم خانهٔ اول در راه دموکراسی لیبرال و آزادیهای سیاسی است. فراتر از آن، در کشورهای مسلمان، یک ساختار و فرهنگ سکولار با کنار انداختن شریعت بخش مهمی از آزادیهای فردی، بهویژه در رابطه با زنان و غیرمسلمانان، را تأمین میکند. سکولاریسم در این کشورها نه «همهٔ آزادی» اما «بخش مهمی از آزادی» است.
بدون کنار گذاردن ذهنیت اسلامی آزادی معنا پیدا نمیکند و روند اضمحلال تمدنی جوامع مسلمان و سترونی فرهنگی آنان ادامه مییابد. یکی از مشکلات جوامع مسلمان برای گذار از ذهنیت اسلامی یا بیرونرفتن از «جهان اسلامی» مسئلهٔ هویتیشان است. برای مردم کشورهای عربی که همهٔ سنّتها و جشنها و هویتشان اسلامی است یا برای مردم کشور پاکستان که بنیاد و علّت وجودی کشورشان دین اسلام است، بیرون آمدن از هویت و ذهنیت اسلامی بسیار دشوار است و آنان را با بحرانهای بزرگ هویتی روبهرو میکند. درواقع، آنان میان «خودماندنِ اسلامی» و «غربیشدن» یکی را باید برگزینند. برای کشور ترکیه نیز، علیرغم تماس و نزدیکی چندصدساله با تمدن اروپایی، با توجه به اینکه نطفهٔ تشکیل آن در غزوه با مسیحیت بسته شده، بیرون آمدن از ذهنیت اسلامی چندان آسان نیست. در این میان، ایران وضعیت متفاوتی دارد. علاوه بر تجربهٔ دهشتناک نزدیک به نیمسده حکومت دینی، ایران کشوری است که پیش از اسلام و غیرمسلمان متولد شده. هویت زرتشتی و پیشااسلامی همچنان در ایران نیرومند است و، برخلاف همهٔ کشورهای مسلمان دیگر، بزرگترین جشنها، محبوبترین اسطورهها و پرشکوهترین دورانهای تاریخش، همگی به دوران پیشااسلامی تعلق دارد. به همین دلیل، ملّت ایران با تکیه بر هویت ایرانیاش با دشواری بسیار کمتر و بدون روبهروشدن با بحران هویتی مهمی میتواند از ذهنیت اسلامی و جهان اسلامی بیرون برود. مردم ایران بهخوبی متوجه شدهاند که در یک فرهنگ و ساختار سکولار بخش مهمی از آزادیهای فردی خود را بازمییابند.