دکتر سیدعلی اقبال استاد دانشگاه و پژوهشگر به نامی است که کتابها و مقالات زیادی از وی منتشر شدهاست. او پیشتر رییس مجلات علمی و نشریات دانشگاه تعلیم و تربیت کابل نیز بودهاست. یکی از کتابهای او که در سال ۱۳۹۹ منتشر شد کتاب «اقوام و قبایل درافغانستان» است، دکتر اقبال در نوشتار زیر نیز به بررسی اقوام افغانستان میپردازد که برای علاقمندان به مسائل افغانستان بسیار جالب توجه است؛ چرا که افغانستان را بدون اقوام آن نمیتوان بهدرستی شناخت. همچنانکه او در بخش آغازین مقاله خود مینویسد که هویت فردی و جمعی در افغانستان را “قوم، خویشاوندی و اسلامی” تشکیل میدهد. در واقع، در افغانستان، کشوری که دو سده از عمر آن میگذرد، هرگز هویت ملی شکل نگرفته است. دکتر اقبال در این مقاله مینویسد “گفتمان سیاسی در میان کنشگران نیز مبتنی بر تفاوتهای قومی بوده است و بسیاری از سیاستگران کوشیدهاند تا از آدرس قوم و قبیله در مسند قدرت قرار بگیرند”. او میافراید: خط کشیهای قومی برای به دست آوردن اسناد و مدارک هویتی مانند تذکره (شناسنامه)های الکترونیکی، در کنار این سهمیهبندیهای سیاسی، باعث شد که در سالهای اخیر شکاف اجتماعی براساس تفاوتهای قومی و زبانی، روزبهروز، افزایش پیدا کند و منجر به فروپاشی نظام سیاسی در این کشور شود.” |
۱ .مقدمه
افغانستان کشوری است کثیرالاقوام که تنوع قومی جزوِ شاخصههای انسانی و جمعیتی آن محسوب میشود. اگرچه این تنوع در بسیاری از کشورهای جهان وجود دارد، هیچیک از کشورها مانند افغانستان دچار بحران و بیثباتی ناشی از عدم تفاهم و همدیگرپذیری، که منجر به ناتوانی در تشکیل یک دولت متحد و باثبات شود، نشده است. نقطهٔ تمایز دیگر افغانستان، سلطه و استیلای ممتد قومی است که سرگذشت و ماهیت متفاوتی را نسبت به سایر کشورها شکل داده است؛ شاید به این دلیل باشد که بافت کلی یا خاص جامعهٔ افغانستان عامل این تمایزها به شمار میآید و سبب شده است که روابط اقوام و نزاعهای قومی در این کشور، روندی متفاوت از سایر کشورها پیدا کند. همین امر زمینهٔ شکلگیری هویتهای قومی را میسر ساخته و تشدید کرده است.
به گفتهٔ شهرانی «قوم، خویشاوندی و اسلامْ اساس هویت فردی و جمعی در افغانستان را تشکیل میدهد و اکثرسازمانها و ساختارهای اجتماعی بر همین منطق شکل میگیرند و همین مفاهیم در بسیج حرکتهای اجتماعی و تنظیم کنش متقابل افراد و گروههای اجتماعی نقش تعیینکنندهای دارند» (افخمی، ۱۳۹۴: ۳۳)
در حال حاضر، پل ارتباطی میان اقوام را نمادها و ارزشهایی مانند، قوم، قبیله و رسومات حاکم بر هر قوم و قبیله شکل میدهد که این ویژگی در بسیاری از ساختارهای اجتماعی و زندگی ساکنان این سرزمین مشهود است و اثر گذاشته. هنوز فرهنگ قبیلهای سایهٔ خود را بر مردم این سرزمین حفظ کرده است و حتی در عادیترین شرایط، در مسائل سرنوشتساز جریان پیدا میکند و باعث خلق بحران و بیثباتی در مناسبات اجتماعی و اقوام میشود. بیثباتی سیاسی وقتی بروز پیدا میكند که رفتار سیاسی سردمداران حکومت در زمینهٔ حضور و مشارکت سیاسی دیگر اقوام، تبعیضآمیز، تنشزا و ناسالم شود، چنانکه رفتار نیک و مسالمتآمیز كنشگران سیاسی، که البته بهندرت دیده میشود، سبب وحدت و دوستی میان اقوام شده است.
بر اساس واقعیتهای تاریخی، نظام سیاسی افغانستان در گذشته همواره بر سنتهای قومی و قبیلهای استوار بوده و کشوری است با تاریخی پر از رمز و راز. این کشور در هیچ برهه از تاریخ سیاسی، ثبات مورد نظر را تجربه نكرده و همیشه درگیر کشمکشهای داخلی بوده و یا در دام مداخلات قدرتهای خارجی اسیر شده است كه این كشور را به میدان رقابت قدرت بیرونی و جنگهای نیابتی آنها تبدیل كرده است. مداخلات كشورهای خارجی باعث شده است که جغرافیای این سرزمین بیثبات، متفرق و آشفته باشد كه این مسئله خود باعث از همگسیختگی و تفرقهٔ ملی شده است و وحدت سرزمینی، همزیستی و مشارکت اقوام ساکن در افغانستان را در چارچوب دولتی کارآمد، کاملاً ناکام ساخته است. این عمل، صفبندیهای گروهی و منازعههای قومی را در کشور به میان آورده و عاملی برای تضادها و نزاعها در مقاطع متفاوت تاریخی با تأثیرپذیری از عوامل داخلی و بیرونی شده است. وضعیت آشفتهٔ داخلی همواره در حال نوسان و تغییر بوده و با حساسیت موضوع و موقعیت و امکانات در دسترس، نمود پیدا كرده و به شکلگیری جنگهای داخلی، ناامنی، بحرانهای داخلی، مهاجرت، فقر و بیثباتی سیاسی منجر شده است. (یزدانپناه، احمدی، ۱۳۹۹: ۳۱۳) از این رو، در این تحقیق در پی آنیم تا مؤلفهٔ قومیت را در شکلدهی یک دولت ملی و مدرن بررسی کنیم و همچنین تفاهم و همکاری میان اقوام در افغانستان را از نظر بگذرانیم.
پرسشهایی را که در این تحقیق طرح میکنیم:
۱. علت عدم تفاهم اقوام برای شکلدهی به یک دولت ملی و مدرن در افغانستان چیست؟
۲. چه عامل یا عواملی باعث عدم تفاهم و همکاری بلندمدت بین اقوام شده است؟
۲. مبانی نظری:
۱. قوم (Ethnos)
مفهوم قوم، از جمله مفاهیم مبهم و چندپهلوست که هنـوز تعریـف دقیقـی از آن ارائـه نشـده است. برخی تفاوتهای نژادی و بیولوژیکی را ملاك تمایزگذاری میان گروههای قـومی میداننـد و بعضی دیگر بر عوامل فرهنگی اعتقاد دارند. به لحاظ پیشـینه، ابتـدا واژهٔ «قـوم» و «قومیـت» مفهوم مذهبی داشته و به گروههای غیرمسیحی، سپس گروههای نژادی و آنگـاه گروههـای دارای ویژگیهای فرهنگی (زبان، مذهب، ملیت و…) اطلاق میشده است؛ امـا بهتـدریج دلالـت مـذهبی آن، منسوخ گردیده و مفهوم نژادی به خود گرفته است. از اواسط قرن بیسـتم بـه ایـن سـو، ایـن مفهوم و مشتقات دیگر آن، بیشتر دلالتهـای فرهنگـی یافتـه اسـت. (احمـدی، ۱۳۷۸ :۳۰-۲۹) به نظر اسمیت، قوم عبارت است از جمعیت انسانی مشخص با افسانهٔ اجدادی مشترك، خاطرههای مشترك، عناصر فرهنگی، پیوند با سرزمین تاریخی یا وطن و میزانی از حس منافع و مسئولیت. (یزدانپناه ، احمدی، ۱۳۹۹: ۳۱۳) به هرحال، مسئلهٔ قوم و قومیتگرایی، از دیرباز تا کنـون، آفـت بـزرگ وحـدت و منشـأ اختلـاف و شقاق بر پیکرهٔ اجتماعی جامعهٔ افغانستان بـوده اسـت و یکـی از موانـع جـدی برقـراری وفـاق و انسجام ملی در این کشور شده است. تاریخ گذشتهٔ این سـرزمین نشـان داده کـه پدیـدهٔ «قـوم» باعث کشکمش و ستیز میان قبایل بوده و نه تنها جنبهٔ مسالمتآمیز نداشته، که اغلبِ موارد خصـمانه بوده است. (میرعلی، محسنی، ۱۳۹۷: ۱۸۳)
۲. قومگرایی(Ethnocentrism)
قومگرایی نوعی گرایش به قوم را نشان میدهد. قومِ خود را مرکز جهان دانستن یا هنجارهای فرهنگ جامعهٔ خود را مطلق و بیچون و چرا انگاشتن و به جوامع دیگری که هنجارهایی متفاوت دارند، با تحقیر نگریستن. قوممداری یا خودمرکزیِ قومی باعث ایجاد عقاید قالبی، عدم تفاهم و کشمکش بین جوامع میشود. قوممداری دیدگاهی است که براساس آن، گروهِ خودی محور و مرکز همهچیز است و همهچیز با توجه بدان مورد ارزیابی و سنجش قرار میگیرد. (آقا بخشی، افشاریراد، ۱۳۸۳: ۲۲۴)
ویلیام سامنر[۱]، جامعهشناس آمریکایی، موضوع قومگرایی را برای نخستین بار در سال ۱۹۰۶، به عنوان یک چارچوب تئوریک مطرح کرد. این واژه در واقع مرکب از دو کلمهٔ یونانی Ethnos به معنی ملت، قوم و Centrism به معنی نقطهٔ آغازین است. (عابدینی و دیگران، ۱۳۹۵: ۷۳)
در زمینهٔ قوم و گروه قومی و همچنین تأثیر و نقش آن، اختلافنظرها بسیار است. در واقع، به دلیل تأکید هر گروه به شاخصههای مختلفی نظیر دین، مذهب، زبان، نژاد و غیره، نمیتوان تعریف واحدی از این واژه ارائه داد. آنچه میتوان به عنوان یک رکن اصلی و قابلقبول میان اندیشمندان در زمینهٔ تعریف گروه قومی ارائه داد، مجموعهای از مرزبندیها در میان گروههای انسانی است که آنها را از یکدیگر متمایز میکند؛ مرزبندیهایی که به سلیقهٔ جامعهشناسان مختلف میتواند دین، مذهب، نژاد یا هر مورد مشابه دیگری باشد. (قوشچی، ۱۳۹۳: ۶۵-۶۴) قومگرایی در آغاز جنبهٔ کاملاً مذهبی داشت و افراد با توجه به تعلقشان به مذهب خاصی از سایرین متمایز میشدند؛ اما بعدها مذهب جای خود را به نژاد داد و تفاوتهای نژادی عامل تمایزبخش میان گروههای قومی مختلف شد. (احمدی، ۱۳۷۸: ۴۴-۲۹)
سامنر قومگرایی را بهاجمال «ارزشها و فرهنگ خود را محور قضاوت در مورد دیگران قرار دادن» تعریف میکند. در این برداشت، برتری دادن به فرهنگ خود بر دیگر فرهنگها نیز کاملاً مشهود است. (ازغندی، کرمی، ۱۳۸۶: ۹) در تعریفی دیگر که شباهت زیادی به تعریف سامنر دارد، کین بارگر[۲]، جامعهشناس دانشگاه هند، معتقد است: «قومگرایی، فکرکردن به شیوهٔ گروه خود و برتربینی خودی نسبت به دیگران است که گروههای دیگر را به عنوان زیردست خود مورد قضاوت قرار میدهد.» (سرخیل، ۱۳۹۸: ۳۱)
۳. روش پژوهش
تحقیق حاضر، از نظر هدف، در زمرهٔ تحقیقات توسعهای قرار میگیرد و روش انجام آن توصیفی- تحلیلی است. با توجه به ماهیت و نوع موضوع مورد مطالعه، گردآوری اطلاعات بر مبنای روش کتابخانهای و اسنادی بوده است.
۴. تجزیه وتحلیل
ترکیب قومی افغانستان
جامعهٔ افغانستان از اقوام و قبایل مختلف با زبانها و مذاهب متفاوت تشکیل یافته است. هریک از اقوام، به شاخههای متنوعی که گاه رقیب یکدیگرند (مانند ابدالیان و غلزاییان)، تقسیم میشوند. (باقری، ۱۳۹۶: ۱۶۱) تا آنجا که از سرزمین و کشور افغانستان با عناوینی چون «موزهٔ اقوام» «گنجینهٔ اقوام» و «موزاییک قومیتها» یاد شده است. این سرزمین به لحاظ تنوع و ناهمگونی قومی، چهارمین کشور آسیا (پس از هند، چین و مالزی) به شمار میرود و در جهان مقام سیوهفتم را داراست (ارزگانی، ۱۳۹۰: ۳۶) و به گفتهٔ احدی، حدود ۵۷ گروه قومی و ۴۰ تا ۵۰ زبان و لهجه (گویش)، که به چندین خانوادهٔ مشخص زبانی تعلق دارند، در افغانستان زندگی میکنند. (رحیمی، ۱۳۸۷، ۱۰۰) اریوال[۳]، افغانستانشناس معروف، گروههای قومی زیر را در افغانستان نام برده است: «عرب، ایماق، بلوچ، براهویی، اشکاشمی، فارسیوان، فیروزکوهی، گاورباتیغربت، گوجر، هزاره، هندو، جلالی، جمشیدی، جت، جوگی، قیرقیز، کوتانا، ملکی، ماوری، میش مست، مغول، تاجیک، مونجانی، نورستانی، اورسوری، پرچی، پشهای، پشتون، قرلق، پیکراج، قزاق، قبچاق، قزلباش، روشانی، سنگلیچی، سیک، تاتار، تایمنی، تیموری، تیرههی، ترکمن، ازبک، واخی، یهودی و وزوری». (سجادی، ۱۳۹۵: ۷۷) در قانون اساسی و سرود ملی افغانستان از مجموع اقوام ساکن در این کشور، اسم چهارده قوم به عنوان ملت افغانستان نام برده شده و ملت را متشکل از اقوامی معرفی میکنند که عبارتاند از: پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشهای، نورستانی، ایماق، عرب، قرقیز، قزلباش، گوجر، براهوی و سایر اقوام. (قانون اساسی افغانستان، ۱۳۸۲: ۴) از ترکیب و تلفیق مجموع گفتههای مذکور میتوان نتیجه گرفت که دستکم ۱۴ و حداکثر ۵۷ گروه قومی مستقل در جغرافیایی به نام افغانستان زیست میکنند که در مجموع به بیش از ۳۰ زبان مختلف صحبت میکنند. از میان اقوام موجود در افغانستان، چهار قوم عمدهٔ پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک، بیشترین جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند. (جوادی، ۱۳۹۶: ۳۰)
جمعیتشناسی افغانستان
طیف متنوعی از اقوام در داخل کشور افغانستان وجود دارد. تا اكنون آمار دقیقی از تعداد جمعیت و تعداد اقوام مختلف در كشور ارائه نشده است. تمامی آمارها و اطلاعات بر پایهٔ پیشبینیهای جمعیتی و محاسبات آماری انجام میشود و گاهی از طرف نهادهای مختلف به نشر میرسد. بر اساس یك مرجع اطلاعات جمعیتی جهان، از حدود ۳۱ میلیون ساکن افغانستان، ۴۲ درصد پشتون، ۲۷ درصد تاجیک، ۹ درصد هزاره، ۹ درصد ازبک، ۴ درصد ایماق، ۳ درصد ترکمن، ۲ درصد بلوچ و ۴ درصد در یک گروه نامشخص «دیگر» قرار دارند. (بررسی جمعیت جهانی[۴]، ۲۰۲۱)
جمعیت افغانستان سالانه ۲.۳۳ درصد در حال افزایش است. این کشور به دلیل درگیری داخلی شاهد مهاجرت خالص منفی است. با این حال، نرخ باروری آن ۴.۵۶ تولد به ازای هر زن است. به دلیل نرخ بالای باروری، جمعیت بسیار جوان است و میانگین سنی آن ۱۸.۴ سال است. پشتو و دری زبان رسمی افغانستان هستند. دری در مناطق عمدتاً تاجیک و هزارهنشین صحبت میشود، درحالیکه پشتو بیشتر در مناطق پشتوننشین صحبت میشود. در مناطق شمالی کشور ترکمنی و ازبکی صحبت میشود. بسیاری از ساکنان این کشور چندزبانه هستند. (بررسی جمعیت جهانی، ۲۰۲۱)
دین، اقتصاد و سیاست در افغانستان
مسلمانان ۹۹ درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند که بین ۸۰ تا ۸۹ درصد آن سنیمذهب و ۱۰ تا ۱۹ درصد شیعه هستند. (بررسی جمعیت جهانی،۲۰۲۱) در افغانستان کلیساهای عمومی مسیحی وجود ندارد و تنها بخش محدودی از جمعیت سیكها در شهرهای كلان زندگی میكنند كه چندین «درمسال» یا عبادتگاه هندومذهبان در شهرهای كابل و غزنی وجود دارد. در سالهای گذشته نیز تعدادی یهودی در افغانستان زندگی میكردهاند كه پس از تشدید جنگهای داخلی در این كشور، مجبور به ترك افغانستان شدهاند.
نرخ مرگ و میر نوزادان در حال حاضر ۱۱۰ مرگ در هر ۱۰۰۰ تولد است، با نرخ تولد ۳۷.۹ تولد در هر ۱۰۰۰ جمعیت. نرخ باروری در سال ۲۰۱۸، برابر با ۵.۱۲ فرزند متولدشده به ازای هر زن بود.
تعداد باسوادان در میان نفوس افغانستان تنها ۳۸.۲ درصد از جمعیت بالای ۱۵ سال است که مردان ۵۲ درصد و زنان ۲۴ درصد هستند. اکثر افغانها در مناطق روستایی در گروههای قبیلهای و خویشاوندی زندگی میکنند. حدود ۱۰ درصد از جمعیت در شهر کابل، پایتخت زندگی میکنند. جمعیت کابل در سال ۲۰۱۵ حدود ۳.۱ میلیون نفر تخمین زده میشد که آن را به تنها شهر افغانستان با بیش از یک میلیون نفر جمعیت تبدیل میکند. (بررسی جمعیت جهانی[۵]،۲۰۲۱)
تنوع قومی و زبانی در کشورهای مختلف بعضاً به عنوان یک فرصت اجتماعی تلقی میشود و در برخی نقاط هم مشکلات و تنشهایی را شکل میدهد. افغانستان به عنوان یک کشور کثیرالقومی، همواره دچار بحرانهای متفاوت از این رهگذر بوده است
گروههای قومی افغانستان
در مقالهای از ویبكه لامر كه در مركز تحقیقات صلیب سرخ جهانی نشر شده است، به نقل از وزارت امور خارجهٔ ایالات متحدهٔ در سال ۲۰۱۰، بزرگترین گروه قومی در افغانستان پشتونها (از جمله کوچیها) ذکر شدهاند که ۴۲ درصد از افغانها را شامل میشوند. تاجیکها با ۲۷ درصد جمعیت دومین گروه قومی هستند و دیگران بدین ترتیب: هزارهها ۹ درصد، ازبکها ۹ درصد، ایماق ۴ درصد، ترکمنها ۳ درصد، بلوچها ۲ درصد و سایر گروهها هم ۴ درصد را تشکیل میدهند.
شکل ۱ موقعیت جغرافیایی گروههای قومی در افغانستان
هنگام بحث در مورد قومیت، اغلبْ مشخص میشود که تمایزگذاری واضح بین اصطلاحاتی مانند گروههای اجتماعی، قومی و اقلیتها دشوار است. برای اهداف این مقاله، ما از اصطلاح «گروه قومی» استفاده میکنیم که به طور کلی به عنوان یک گروه اجتماعی تعریف میشود که بخشی از یک جامعهٔ بزرگتر است و با پیوندهای مشترک نژاد، زبان، ملیت، فرهنگ یا سایر ارزشهای مشترک، به هم پیوند خوردهاند. طبق تعریف گروه بینالمللی حقوق اقلیتها[۶] (MRG)، اقلیتها، به طور خاص، «گروههای قومی، ملی، مذهبی، زبانی یا فرهنگیِ محروم هستند که از نظر تعداد، کمتر از بقیهٔ جمعیت هستند و ممکن است بخواهند خود را حفظ کنند و هویت خود را توسعه دهند». (ویبکه لامر[۷]،۲۰۱۱)
۱. پشتونها
پشتونها کتله کلان گروه قومی در افغانستان را تشکیل میدهند. بر اساس فهرست جهانی اقلیتها و مردمان بومی، منتشرشده توسط MRG، آنها از نظر سیاسی تأثیرگذارترین گروه قومی در تاریخ افغانستان هستند و بنیانگذار تاریخی سلطنت افغانستان در سال ۱۷۴۷ محسوب میشوند.
همانطور که در شکل ۱ نشان داده شده است، پشتونها در درجهٔ اول هستند. آنها عمدتاً در استانهای جنوبی و شرقی کشور زندگی میکنند. آنها سنیمذهباند و از طوایف مختلف، از جمله: درانی یا ابدالی، پنج پاو یا غلزایی، کرلانی و شاخههای دیگر. اقوام درانی و غلزایی، به گفتهٔ ویلم وگلسانگ، نویسندهٔ کتاب افغانها در سال ۲۰۰۲، عموماً به عنوان تأثیرگذارترین افراد شناخته میشوند. حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین افغانستان، از نوادگان درانی است. (ویبکه لامر،۲۰۱۱)
ساختار اجتماعی پشتونها بر اساس قانون شرافت و رفتار پشتونوالی است. بر اساس تحقیقات MRG مهمترین اصول برای پشتونها میهماننوازی، حفاظت از میهمانان، دفاع از مال، ناموس خانوادگی و حفاظت از خویشاوندان زن است.
اگرچه پشتونها در گذشته از نظر سیاسی در افغانستان مسلط بودهاند و بهشدت در ادارهٔ کشور مشارکت داشتهاند، اما هرگز یک گروه سیاسی همگن در میان شکافهای داخلی تشکیل ندادهاند. بر اساس تحقیقات اندیشکدهٔ مردمشناسیِ «مرکز تحلیل قبیلهای (TAC)[۸]»، شکاف و رقابت میان گروههای فرعی و مداخله در امور یکدیگر، پویایی و شکوفایی گروه پشتون را مشخص کرده است.
دادههای اضافی گردآوریشده توسط MRG نشان میدهد که تقریباً ۱۴ میلیون پشتون نیز در آن سوی مرز پاکستان زندگی میکنند. بر اساس پروژهٔ اقلیتهای در معرض خطر (MAR)، آنها در استان مرزی شمال غربی (NWFP)[۹] و مناطق قبیلهای تحت مدیریت فدرال (FATA)[۱۰] پاکستان متمرکز هستند. (ویبکه لامر،۲۰۱۱)
زمینهٔ تاریخی
بعد از شکلگیری اولین حکومت سلطنتی پشتونها توسط احمدخان ابدالی یا احمدشاه درانی در سال ۱۷۴۷، قدرت سیاسی در کشور در دست دو قبیلهٔ بزرگ درانی و غلزایی قرار داشته است. همچنین، در طول تاریخ، کشمکشهای زیادی برای تصاحب قدرت میان قبایل پشتون در جریان بوده است و گاهی به منازعات خونین و درگیریهای میان قوم و خانواده کشیده شده است. در طی سالهای اخیر نیز، قبایل پشتون برای تصاحب قدرت تا مرحلهٔ نابودی یکدیگر پیش رفتهاند. تاریخ گواه قتلها، کشتارها و نزاعهای شدیدی میان پشتونها بوده است که برای به دست آوردن قدرت، سالها با یکدیگر جنگیدهاند. بعد از فروپاشی شوروی سابق و در نتیجهٔ جنگهای طولانی داخلی، گاهی سیاستمداران پشتون با تشکیل گروههای مختلف سالها با یکدیگر در جبهات داخلی جنگیدهاند، درحالیکه که آنها در زمان جهاد با شوروی در یک سنگر بودند.
شكل گیری حکومت طالبان بر اساس تفسیری سختگیرانه و بحثبرانگیز از شریعت بود. در طول تسلط این گروه در افغانستان، آنها مسئول نقض شدید حقوق بشر بر اساس جنسیت و تبعیض قومی بودهاند. این دوره فقری شدید برای افغانستان به ارمغان آورد که با ناامنی غذایی برای اکثر افغانها و آوارگی و مهاجرت همراه بود. با این حال، پشتونها در قدرت بودند و اکثریت جامعه از تبعیض رنج میبرد. این امر بهویژه در مورد خانوادههای پشتون که بیش از ۱۰۰ سال قبل توسط امیر عبدالرحمن خان، به عنوان بخشی از تلاش برای تحکیم دولت، به شمال منتقل شده بودند، صادق بود. (حقوق اقلیتها[۱۱]،۲۰۲۱).
در دورههای بعدی تاریخ نیز، محل تنازع و كشمكشها همواره همین مناطقی بوده است كه تحت تسلط قوم پشتون بود. به طوری كه بعد از سالهای ۲۰۲۱ نیز جریانهای افراطی و مخالف حكومت در مناطق تحت تسلط پشتونها در شمال و شمال شرق افغانستان فعال بودند.
۲. کوچیها
کوچیها عموماً از پشتونهایی هستند که در ولایات جنوبی و شرقی افغانستان زندگی میكنند. شبکههای اطلاعاتی منطقهای یکپارچه (IRIN)[۱۲]، در مقالهای در سال ۲۰۰۸، گزارش داد که ادارهٔ مستقل امور کوچیها (IDKA)[۱۳] تعداد کوچیها را ۲ تا ۳ میلیون نفر تخمین زده است. کوچی در زبان دری به معنای عشایر است.
کوچیها به طور سنتی عشایری هستند كه خانهٔ ثابتی ندارند و در سراسر کشور در جستوجوی غذا، آب و چراگاه حرکت میکنند. بیشترین جمعیت ساکن کوچیها را میتوان در شمال غربی افغانستان، در منطقهای که به طور سنتی توسط ازبکها و تاجیکهای افغان در آن زندگی میکنند، یافت. (ویبکه لامر،۲۰۱۱)
قبایل در میان کوچیها در امتداد نسل پدری تشکیل میشوند. هر خانواده از یک خانوادهٔ اصلی، فرزندان و خانوادههای آنها تشکیل شده است. خانوادهٔ رهبر، خان نام دارد و به عنوان کلانتر و بزرگ قبیله به شمار میآید. او مسئول اجتماعی عمومی جامعه، ادارهٔ گروه و نمایندگی قبیله است. قبایل به صورت جمعی زندگی میکنند و به منظور مدیریت کارآمدتر، گاهی از هم جدا میشوند. به طور معمول، سه نوع کوچی وجود دارد: عشایر خالص، نیمهساکن و عشایر یا كوچیهای دورهگرد. اکثریت آنها بیتحرک هستند و هر سال در همان منطقهٔ زمستانی زندگی میکنند. کوچیهای عشایری عموماً مسکن ثابتی ندارند و برای امرار معاش به حیوانات وابستهاند. حرکت قبیله و كوچیها بر اساس وضعیت آب و هوا تعیین میشود و دسترسی به چراگاه خوب، محل اقامت آنها را تعیین میكند. عشایر و كوچیهای دورهگرد کمترین درصد کوچیها را تشکیل میدهند. فعالیت اصلی آنها حملونقل کالا است. کوچیهای نیمهشبانی به سمت شیوهٔ زندگی کمتحرک گرایش پیدا میکنند؛ یعنی به سمت یکجانشینی رو میآورند. اکثریت این کار را به این دلیل انجام میدهند که قادر به نگهداری و پرورش دامهایشان نیستند.
کوچیها بخش مهمی از میراث فرهنگی افغانستان را تشکیل میدهند. برای قرنها، آنها در جستوجوی مراتع فصلی و آب و هوای معتدل به سراسر کشور مهاجرت کردهاند. دامهای متعلق به کوچیها سهمی مهم در اقتصاد ملی در گذشته داشته است. آنها حدود ۳۰ درصد کل گوسفند و بز و بیشتر شترها را در اختیار دارند. آنها به طور سنتی، شکر، کبریت و… را با گندم و سبزیجات با جوامع مستقر مبادله میکردند. کوچیها بهشدت تحت تأثیر خشکسالی و تغییرات جمعیتی قرار گرفتهاند. بنابراین، تنها تعداد کمی از کوچیها هنوز هم معیشت سنتی خود را، گلهداری و عشایری، دنبال میکنند. (حقوق اقلیتها،۲۰۲۱)
کوچیها همواره نمایندگانی در حکومت داشتهاند. اختصاص کرسیهایی در پارلمان، سنا و لویه جرگه، حتی در سالهای اخیر سهیمهٔ مشخصی برای ادارات و دانشگاهها، از جمله امتیازاتی بوده است که برای این قشر در نظر گرفته شده است. از طرفی، حرکت کوچیهای پشتون در مناطق مرکزی و هزارهنشین، گاهی هم در بخشهای دیگر کشور، عامل درگیری با ساکنان محلی بوده و همواره تبدیل به یک نزاع طولانی میان کوچنشینان و ساکنان محلی شده است که از اقوام دیگر محسوب میشوند.
۳. تاجیک
تاجیکها هم یك كتله كلان جمعیت را تشکیل میدهند. آنها بعد از پشتونها دومین گروه قومی و تباری هستند كه در افغانستان زندگی میکنند. آنها بخش عمدهای از تحصیلكردگان و ادبای افغانستان را تشکیل میدهند که دارای جایگاه ویژهای از نظر سرمایهٔ اجتماعی در جامعه هستند. در نتیجهٔ این جایگاه و سطح تحصیلات، آنها نفوذ سیاسی قابل توجهی در افغانستان دارند. آنها اصالتاً با ۷ میلیون تاجیک آسیای میانه رابطهٔ تباری و قومی مشترک دارند که در کشور همسایهٔ آسیای مرکزی، تاجیکستان، زندگی میکنند.
تاجیکها در دوران قبل از جنگ شوروی با افغانستان عموماً در شهرها و کابل زندگی میکردند. بخش قابلتوجه جمعیت تاجیکها در ساحات کوهستانی شمال شرقی کشور و بدخشان ساکن هستند.
جمعیت تاجیکها در شمال شرق در دوران طالبان به طور قابل توجهی در نوسان بود، زیرا نیروهای مسلح و مخالف بر سر کنترل قلمرو با هم جنگیدند. (حقوق اقلیتها،۲۰۲۱)
زمینهٔ تاریخی
اکثر تاجیکها مسلمان سنیمذهب هستند و اقلیت شیعهٔ دوازدهامامی در غرب کشور، اطراف شهر هرات، پراکنده هستند و به زبان دری (گویش فارسی)، نزدیک به زبان ملی ایران، صحبت میکنند. وابستگی این قوم به تاریخ و فرهنگشان حفظ شده است و تعلق خاطر نسبت به آن دارند. همچنین آنها الگوهای اجتماعی و فرهنگی همسایگان خود را نیز، در مناطقی که در آن زندگی میکنند، کسب کرده با آن سازگاری پیدا میکنند. ( حقوق اقلیتها،۲۰۲۱)
تاجیکها، بهرغم برخورداری از تاریخ و فرهنگ غنی آریایی و سرزمینی که در آن ساکن هستند، در حوزهٔ جغرافیایی افغانستان، کمتر از قدرت و سهمگیری سیاسی بهرهمند بودهاند. در دورانهای اخیر، بهجز موارد معدودی که تاجیکها فرصت حکومتداری پیدا کردهاند، مانند دوران ریاست جمهوری برهانالدین ربانی، در سیطرهٔ قوم پشتون ماندهاند و مجال کسب قدرت نیافتهاند و در یک مبارزهٔ پنهان، همواره سهم کمتری نسبت به پشتونها در قدرت داشتهاند.
۴. هزارهها
هزارههای شیعهمذهب، دری زبان و از اقوام زردپوست، سومین گروه بزرگ قومی در افغانستان هستند که تعداد آنان بین ۱۵ تا ۲۰ درصد جمعیت کشور تخمین زده شده است. (ارزگانی، ۱۳۹۰: ۹۴)
اکثریت هزارهها در هزارهجات یا هزارستان، «سرزمین هزارهها»، زندگی میکنند که در کوهستان ناهموار مرکزیِ افغانستان با مساحت تقریبی ۵۰ هزار کیلومتر مربع قرار دارد. بخشی دیگر از هزارهها که سنیمذهب هستند و اسماعیلیها که ششامامی هستند، در مناطق بدخشان و شمال افغانستان پراکندهاند. البته هزارههای سنیمذهب در مناطقی از هلمند، نیمروز و قندهار نیز پراکنده هستند.
در طول جنگهای داخلی و مهاجرتها، تعداد زیادی از مردمان هزاره مهاجر شده و به حاشیهٔ شهرهای بزرگ و کشورهای همسایه مهاجرت کردهاند. این جمعیت از فرهنگ جامعهٔ میزبان متأثر شده و عموماً از سواد و فرهنگ شهرنشینی نیز بهرهمند شدهاند. همچنین یک جامعهٔ بزرگ فرامرزی از هزارهها وجود دارد که یک گروه قومی بانفوذ را در شهر مرزی کویته پاکستان تشکیل میدهد.
در طول تاریخ، هزارهها همواره مورد بیمهری و ظلم حاکمان قرار داشتهاند. با اینکه شغل اغلب هزارهها کشاورزی و دامداری است، اما زندگی در سنگلاخهای مناطق مرکزی و قهر طبیعت اجازه فعالیت چندانی برایشان مهیا نکرده است. به گفتهٔ سیاستگران قوم هزاره، آنها در یک زندان طبیعی قرنها گیر ماندهاند. از طرفی، فرصت مهاجرت به شهرها باعث شد که تعداد تحصیلکردگان در میان جوانان قوم هزاره رشد بیشتری داشته باشد و بهرغم کسب مهارتهای اداری و ملکی در میان هزارهها، باز هم در مشارکت اداری و نظامی همواره با تبعیضهای آشکار و پنهان مواجه بودهاند. سهمگیری در قدرت سیاسی هم در میان هزارهها بهشدت اندک و ناچیز بوده است و علت اساسی آن را تبعیض بیان میکنند. برای همین، نوعی سرخوردگی اجتماعی در میان نسل جوان هزاره در افغانستان مشاهده میشود.
۵. ازبکها وترکمنها
تعداد دقیق آنها نامشخص و مانند سایر جوامع قومی و قبلیهای کشور مورد بحث است. تخمینهای قبلی نشان میدهد که ازبکها ۹ درصد و ترکمنها ۳ درصد و در مجموع حدود ۱۲ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند. آنها در شمال افغانستان زندگی میکنند. (حقوق اقلیتها،۲۰۲۱)
ترکمنها مسلمان سنیِ حنفیمذهب هستند. گویا با مردم ترکیه امروزی در غرب، و ترکمنستان و ازبکستان در شمال افغانستان، رابطهٔ تباری و زبانی مشترک دارند. ازبکها نیز قومی ترکزبان هستند. اعتقاد بر این است که آنها در قرن سوم پیش از میلاد در آسیای مرکزی ظهور کردهاند. برخی منابع ادعا میکنند که آنها از نظر تباری فرزندان احتمالی چنگیز خان هستند و از نظری نَسَبی ترک و از نظر مذهبی سنیِ حنفیمذهب. در بین آنان هویت فرهنگی و تباری برجستهتر از هویت مذهبیشان است.
ازبکها و ترکمنها هویتهای قبیلههای دارند که تا حد زیادی ساختارهای درونقبیلهای خود را حفظ کردهاند و به راحتی میتوان آن را در زندگی اجتماعی و سیاسیشان مشاهده کرد. هر دو گروه از طریق ورزش و موسیقی بر فرهنگ افغانستان تأثیرگذار بودهاند.
با اینکه محل پراکندگی و زندگی ازبکها و ترکمنها از نظر زمینهای حاصلخیز کشاورزی از مناطق مستعد به حساب میآید، و بعضاً از منابع معدنی غنی مانند نفت، گاز و زغالسنگ هم بهرهمند هستند، اما از نظر اقتصادی عموماً مردمانی فقیرند. ازبکها و ترکمنها از نظر مشارکت سیاسی و سهمگیری در قدرت نیز به عنوان اقوام حاشیهای تلقی میشوند و صرفاً در انتخاباتهای اخیر از حضور آنها برای کسب رأی بهرهبرداری شده است، وگرنه شاهد مشارکت کمتر آنها در قدرت سیاسی بودهایم. حضور پررنگ ازبکها در قدرت سیاسی کشور در طی سالهای اخیر، با جریان سیاسی «حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان»، به رهبری جنرال دوستم، گره خورده است. چهرههای شاخصی هم که در حکومت سهیم شدهاند، از همین حزب و جریان سیاسی بودهاند و کمتر کسی از میان قوم ازبک و ترکمن شانس حضور در قدرت را پیدا کرده است.
پس از شکلگیری جریانهای افراطی مانند طالبان و داعش، سربازگیری از میان قوم ازبک زیادتر از سایر اقوام بوده است. به دلیل فقر اقتصادی و عدم برخورداری از مزایای حکومتداری و مشارکت سیاسی، گرایش به جریانهای تندرو در میان آنها بیشتر بوده است و امروزه بخشی از نیروی جنگی گروهها و جریانهای تندرو مذهبی از قوم ازبک است.
۶. ایماق
ایماقها اکثراً سنیِ حنفیمذهب هستند، مانند پشتونها، تاجیکها، ازبکها و ترکمنهای افغانستان. آنها به گویش فارسی آمیخته با واژگان ترکی صحبت میکنند. ایماقها به طور سنتی مردمی کوچنشین بودهاند و در حال تبدیل شدن به نیمهعشایری هستند و فقط در فصول خاص سفر میکنند. منبع اصلی اقتصادی آنها قالیبافی و بعد از آن کشاورزی است. به دلیل اهمیت زمینهای کشاورزی و چراگاهها در سبک زندگی ایماقها، برخی از آنها به دلیل خشکسالی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، نحوهٔ زندگی خود را تغییر داده و به یکجانشینی روی آوردهاند. منبع اصلی اقتصاد ایماقها را تعداد دامها و مقدار بافت قالیشان تعیین میکند.
۷. بلوچها
بلوچها حدود ۲ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند. آنها بخشی از جامعهٔ بزرگ بلوچ هستند که اکثریت آنها در نقاط مرزی پاکستان و بقیهٔ در اطراف نوار مرزی در جنوب شرق ایران زندگی میکنند. بلوچهای افغانستان در جنوب غرب و جنوب این کشور، در استانهای هلمند و فاریاب، زندگی میکنند؛ مسلمان هستند و باور مذهبیشان عموماً سنی حنفی است که به زبان دری و بلوچی تکلم میکنند.
فعالیت اقتصادی عمدهٔ بلوچها کشاورزی و دامپروری است. آنها به طور سنتی عشایر هستند و ساختار باستانی خود را با ساختار خانوادهٔ مردسالار حفظ کردهاند.
بیتوجهی به هویت ملی و رشد فرهنگی ناشی از سطح پایین سواد و تحصیل و اقتصاد در کشور، باعث شده است که اقوام مختلف از سطح برخورداری کمتری بهرهمند باشند و خود را در حاشیهٔ تصمیمگیریها و جریانهای سیاسی احساس کنند که این امر باعث عدم همگرایی ملی و مشارکت سیاسی شده است
۸. سایر اقوام
همانگونه که ذکر شد، افغانستان سرزمین اقوام و قبایل متعددی است. به دلیل جلوگیری از طولانی شدن بحث، به ذکر نام و معرفی کوتاه تعدادی از آنها در ادامه بسنده میشود.
نورستانی
زمینهای زراعی بسیار کمی دارد و اکثر قریب به اتفاق قلمرو آن را جنگل پوشانده است. پایهٔ اصلی اقتصاد دامپروری است. بخشی از مردم نورستانی از طریق کشاورزی و باغداری زندگی میگذرانند. تعداد بسیار کمی از نورستانیها به آموزش دسترسی داشتهاند. برخی به عنوان چهرههای شناختهشدهٔ ارتش و دولت در کابل به شهرت رسیدهاند.
اقوام دیگری نیز مانند، اعراب، قزلباش، پشهای، قرلق، سادات، بیات و … در افغانستان ساکن هستند که تعدادشان به بیش از ۵۷ قوم میرسد.
هنگامی که از اقوام افغانستان نام میبریم، آنچه لازم است بدان اشاره شود این است که بیتوجهی به هویت ملی و رشد فرهنگی ناشی از سطح پایین سواد و تحصیل و اقتصاد در کشور، باعث شده است که اقوام مختلف از سطح برخورداری کمتری بهرهمند باشند و خود را در حاشیهٔ تصمیمگیریها و جریانهای سیاسی احساس کنند که این امر باعث عدم همگرایی ملی و مشارکت سیاسی شده است.
۵. جمعبندی
همانگونه که اشاره شد، افغانستان از جمله کشورهای است که در داخل ساختار اجتماعی و محیطی آن، اقوام مختلف سکونت دارند و زندگی میکنند. تنوع قومی و زبانی در کشورهای مختلف بعضاً به عنوان یک فرصت اجتماعی تلقی میشود و در برخی نقاط هم مشکلات و تنشهایی را شکل میدهد. افغانستان به عنوان یک کشور کثیرالقومی، همواره دچار بحرانهای متفاوت از این رهگذر بوده است. کارشناسان بر این باور هستند که بسیاری از تنشهای اجتماعی و عدم سازگاریها ریشه در این تفاوتهای قومی و نژادی دارند. هرچند تفاوتهای قومی و نژادی به تنهایی نمیتواند عامل بیثبانی باشد، اما در کنار سایر عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و محیطی حاکم بر این سرزمین، بحرانساز شده است.
یکی از تنشهای موجود، نبودِ تفاهم بر سر چگونگیِ شکلدهی یک دولت ملی و مدرن بوده است. در دورههای مختلف تاریخی، نزاعهای قومی برای رسیدن و کسب قدرت در افغانستان به عنوان یک عامل تنش و بحران عمل کرده است که این تنشها منجر به عدم تفاهم و عدم همدیگرپذیری شده است.
تلاش برای دستیابی به قدرت و تسلط بر حاکمیت توسط اقوام مختلف، نوعی بیاعتمادی طولانی را میان سایر اقوام ساکن به وجود آورده است. از سوی دیگر، تأکید بر ارزشهای درونقومی و قبیلهای باعث بیاعتمادی سایر اقوام به یکدیگر شده است. تسلط هژمونی قومگرایانه در میان بزرگان قومی، مسئولان حکومتی و مقامات سیاسی باعث شده است که همگرایی سیاسی و حاکمیتی کمرنگتر شود و نهایتاً عدم تفاهم کلی در جامعه رخنما گردد.
گفتمان سیاسی در میان کنشگران نیز مبتنی بر تفاوتهای قومی بوده است و بسیاری از سیاستگران کوشیدهاند تا از آدرس قوم و قبیله در مسند قدرت قرار بگیرند. خصوصاً بعد از سال ۲۰۰۱، چانهزنیهای سیاسی و سهمگیری در قدرت نیز بر اساس سهمیههای قومی شکل گرفت و همواره تلاش در میان جریانهای سیاسی، احزاب و تشکلها بر این بوده است که سهم قوم خود را در میان کارکنان حکومتی و تصمیمگیرندگان سیاسی افزایش بدهند. از دیگر سو، خط کشیهای قومی برای به دست آوردن اسناد و مدارک هویتی مانند تذکره (شناسنامه)های الکترونیکی، در کنار این سهمیهبندیهای سیاسی، باعث شد که در سالهای اخیر شکاف اجتماعی براساس تفاوتهای قومی و زبانی، روزبهروز، افزایش پیدا کند و منجر به فروپاشی نظام سیاسی در این کشور شود.
پانوشتها
[1] William Sumner
[2] Kean Barger
[3] Ariwal
[4] https://worldpopulationreview.com/countries/afghanistan-population
[5] https://worldpopulationreview.com/countries/afghanistan-population
[6] MRG)Minority Rights Group International
[7] Wiebke Lamer
[8] TAC)Tribal Analysis Center
[9] (NWFP)North West Frontier Province
[10] (FATA)Federally Administered Tribal Areas
[11] https://minorityrights-org.
[12] (IRIN) Integrated Regional Information Networks
[13] (IDKA( Independent Directorate of Kuchi Affairs
منابع و مآخذ:
⦁ آقابخشی، علی و مینو افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: چاپار، ۱۳۸۳.
⦁ احمدی، حمید، قومیت و قومگرایی در ایران، چاپ هفتم، تهران: نشر نی، ۱۳۷۸.
⦁ ارزگانی، مسیح، افغانستان رنگینکمان اقوام، کابل: انتشارات صبح امید، ۱۳۹۰.
⦁ ازغندی، علیرضا و صابر کرمی، «قومگرایی و ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک در عراق»، فصلنامهٔ علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج، شمارهٔ ۷، پاییز ۱۳۸۶.
⦁ افخمی، محبوباالله، ملتی که ساخته نشد، کابل: تمدن شرق، ۱۳۹۴.
⦁ باقری، اسماعیل، «ساختار سیاسی افغانستان، رئیسجمهور و رئیس اجرایی» مطالعات راهبردی جهان اسلام، ش ۱۸۲-۱۴۹، صص ۶۹، ۱۳۹۶.
⦁ جوادی، محمدآصف، فرایند ناتمام تکوین دولت مدرن در افغانستان، تهران: سخنوران، ۱۳۹۷.
⦁ رحیمی، سردار، ژئوپلیتیک افغانستان در قرن بیستم، چ ۳، کابل: واژه، ۱۳۹۶.
⦁ سجادی، عبدالقیوم، جامعهشناسی سیاسی افغانستان، چ ۲، کابل: واژه، ۱۳۹۵.
⦁ سرخیل، بهنام، علی ولی، «قوم هزاره در دورهٔ گذار (۲۰۱۹-۲۰۰۱ ) چالشها و فرصتهای پیش رو». فصلنامهٔ تحقیقات سیاسی بینالمللی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا، شمارهٔ ۴۱، زمستان ۱۳۹۸، صص ۲۸-۴.
⦁ عابدینی، راویه و دیگران، «مطالعهٔ جامعهشناختی رابطهٔ هوش فرهنگی و قومگرایی در بین جوانان شهر تبریز»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال هفتم، شمارهٔ سوم، ۱۳۹۵.
⦁ قوشچی، محمدرضا و محمود نادری، «جهانی شدن و تکثرگرایی قومی در ایران: چالشها و فرصتها»، فصلنامهٔ مطالعات راهبردی جهانی شدن، سال پنجم، شمارهٔ چهاردهم، ۱۳۹۳.
⦁ میرعلی، محمدعلی و محمد محسنی، «ویژگیهای قوم پشتون و تأثیر آن بر شکلگیری طالبان»، فصلنامهٔ علمی-پژوهشی مطالعات تاریخی جهان اسلام ، س۶ ، ش ۱۱، بهار و تابستان ۱۳۹۷، صفحات ۲۰۲-۱۸۱.
⦁ یزدانپناه، کیومرث و سیدجلال احمدی، «جایگاه اقوام در شکلگیری ساختار سیاسی و حاکمیت افغانستان بعد از ۲۰۰۱ میلادی»، فصلنامهٔ سیاست، مجلهٔ دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی، دورهٔ ۵۱، شمارهٔ ۱، بهار ۱۴۰۰، صفحات ۳۳۴-۳۱۱.
⦁ وزارت عدلیه (دادگستری) قانون اساسی افغانستان. کابل: وزارت عدلیه و (دادگستری) ۱۳۸۲.
⦁ Wiebke Lamer, Erin Foster, Afghan Ethnic Groups: A Brief Investigation, 2011.
⦁ https://minorityrights-org/
⦁ https://reliefweb-int
⦁ https://worldpopulationreview.com/countries/afghanistan-population