Print Friendly, PDF & Email

ارتش آمریکا در ۳۰ آگوست ۲۰۲۱ (۸ شهریور ۱۴۰۰ خورشیدی) با خارج کردن نیروهای نظامی مستقر در افغانستان، پس از حدود ۲۰ سال، به اشغال این کشور خاتمه داد. با توجه به استیلای سیاسی-امنیتی-نظامی جریان تَحریک طالبان بر افغانستان و تشکیل امارت اسلامی پس از خروج آمریکا از افغانستان، گفت‌وگویی کرده‌ایم با آقای دکتر محمدعلی بهمنی قاجار، دانش‌آموختهٔ دکترای حقوق بین‌الملل و کارشناس مسائل افغانستان.

■سرزمین افغانستان به لحاظ ژئوپولیتیک در کمربند اتصال آسیای میانه به خاورمیانه واقع شده است، چه عواملی باعث شده‌اند تا افغانستان نیز همچون ایران، برخلاف سایر کشورهای همسایه، از یک دولت ((State پایدار و عرفی برخوردار نباشد؟
به این دلیل که افغانستان هویت ملی مشخصی ندارد و در واقع، بخشی از ایران تاریخی بوده که تصمیم گرفته شده که یک قوم خاص، پشتون، را بر تمام سرزمین افغانستان مسلط نمایند. چون این قوم خاص هویت قبیله‌ای و بدوی دارد و به یک جامعهٔ متمدن تبدیل نشده است، در نتیجه ملت‌سازی در افغانستان بر اساس سیادت قوم پشتون با شکست مواجه شد. این رویکرد را انگلیسی‌ها در افغانستان آغاز کردند اما موفق نشدند، خود افغان‌ها از جمله امان‌الله‌شاه پیگیر این برنامه بودند اما موفق نشدند، روس‌ها و آمریکایی‌ها هم چنین منافعی در حمایت از سیادت سیاسی پشتون‌ها داشتند که به اهداف خود دست نیافتند. در حال حاضر طالبان و حامیانش هم چنین هدفی را پیگیری می‌کنند که البته موفق به تحقق آن نخواهند شد؛ چراکه افغانستان بخشی از ایران تاریخی و خراسان بزرگ بوده است و تنها راه ایجاد ثبات در افغانستان به رسمیت شمردن هویت واقعی و اصیل آن است. البته این رویکرد به معنای الحاق افغانستان به ایران نیست، بلکه بایستی افغانستان به عنوان سرزمینی ایران‌نشان پذیرفته شود. با وجود این، اگر زمانی افغانستانی‌ها تمایل به الحاق به ایران داشته باشند و ایران هم چنین تمایلی نشان دهد، کما اینکه ممکن است ایرانی‌ها چنین نخواهند، آن زمان می‌شود الحاق افغانستان به ایران را که یک از نگرانی‌های قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای بوده است، مدنظر گرفت. با وجود این، در هر صورت افغانستان بایستی به عنوان یک سرزمین با هویت ایرانی بر اساس تمدن فارسی، تمدن اوستائی و نوروز به رسمیت شناخته شود تا ثبات در افغانستان برقرار شود.

■با توجه به ناکامی ابرقدرت‌هایی نظیر بریتانیای قرن نوزدهم، شوروی قرن بیستم و ایالات متحدهٔ قرن بیست و یکم جهت ایجاد فرم حکومتی دلخواه در افغانستان، آیا ناکامی در شکل‌گیری دولت-ملت و وقوع Failed State در این کشور بیشتر ناشی از مشکلات فرهنگی و عدم برخورداری از تجدد و توسعه بوده یا منبعث از دخالت عوامل خارجی؟
در واقع، ناشی از مشکلات فرهنگی و عدم شناسایی هویت فرهنگی واقعی بخش قابل‌توجهی از مردم افغانستان است که این عدم شناساییِ تفاوت‌ها و تمایزات فرهنگی ناشی از مداخلات خارجی بوده که درصدد بوده‌اند به هر ترتیب ممکن بخش قابل‌توجهی از افغانستان را از هویت ایرانی و خراسانی منفک کنند.

در هر صورت افغانستان بایستی به عنوان یک سرزمین با هویت ایرانی بر اساس تمدن فارسی، تمدن اوستائی و نوروز به رسمیت شناخته شود تا ثبات در افغانستان برقرار شود

■نسبت نخبگان قومی ذی‌نفوذ با دولت در سدهٔ اخیر در افغانستان به چه نحو بوده است؟ آیا می‌توان مشکل افغانستان در ایجاد حکومتی عرفی و باثبات را ناشی از عدم وجود اقتدار در دولت مرکزی دانست؟
در برهه‌هایی در تاریخ افغانستان دولت مقتدر هم شکل گرفته مثل دورهٔ امیر عبدالرحمن‌خان، حتی در دورهٔ محمدنادرشاه و ظاهرشاه، ولی دوام و ثابت لازم را نداشته است. به دلیل اینکه تلاش شده بود تا هویت ایرانی بخش قابل‌توجهی از افغانستان مصادره شود، زبان فارسی را منزوی کنند و سیادت قوم پشتون را تثبیت کنند. در واقع، همین رویهٔ تثبیت سیادت قومی باعث شد تا دولت‌های افغانستان در زمان ظاهرشاه، در زمان صدارت عظمای داوودخان و سپس ریاست جمهوری داوودخان، بحث پشتون‌ستان و الحاق دو ایالت پشتون پاکستان شامل ایالت‌های سرحد و بلوچستان به افغانستان را مطرح کنند جهت تشکیل پشتون‌ستان بزرگ و از این دریچه ناسیونالیسم پشتون را اشاعه دهند که همین موضوع باعث مشکلات بعدی افغانستان و ورود پاکستان به معرکهٔ افغانستان جهت جلوگیری از اشاعهٔ ناسیونالیسم پشتون به پاکستان شد.

■در افغانستان، چقدر دولت باثبات به وجود یک ملت متحد وابسته است؟ این دو عامل چقدر به هم ربط دارند؟ آیا می‌توان دولتی توانمند و باثبات را در چارچوب عدم همبستگی ملی و سیادت سیاسی قوم پشتون قابل‌تحقق دانست؟
بدون تردید اگر هویت ملی افغانستان براساس فرهنگ اصیل مردم از جمله اکثریت جامعه به رسمیت شمرده شود، می‌توان انتظار شکل‌گیری یک دولت توانمند، باثبات و تکثرگرا را در افغانستان داشت.

■نخبگان سیاسی افغانستانی تاریخ معاصر افغانستان را تا پیش از حملهٔ آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، به دوره‌های استعمار بریتانیا، عصر جهاد و عصر مقاومت تقسیم کرده‌اند. چه عواملی این دوره‌های سیاسی را به همدیگر متصل می‌سازد ؟
نکتهٔ اصلی متصل‌ساز در این برهه‌ها عنصر مقاومت بوده است. مقاومت در مقابل استعمار بریتانیا، مقاومت بر برابر مداخلهٔ شوروی و مقاومت در مقابل طالبان تحت حمایت عربستان و پاکستان و امارات و گروه‌های بنیادگرای سلفی نظیر القاعده.

طالبان با مهارت بیشتری با جامعهٔ مدنی افغانستان برخورد خواهد کرد و احتمالاً ترکیه و پاکستان و قطر به طالبان خواهند آموخت که مقداری از میزان توحش بکاهد و با جامعهٔ مدنی افغانستان تعامل بیشتری داشته باشد، تا حد ممکن. ضمن اینکه پذیرش چنین تعاملی از جانب بدنهٔ طالبان سخت خواهد بود اما در مدیریت عالی، طالبان تا حدی با چنین تعاملی همراهی خواهد کرد

 

■در مورد نحله‌های موجود در تحریک طالبان از جمله جریان وابسته به ملا عبدالغنی برادر و جریان حقانی توضیحاتی ارائه نمایید و اینکه کدام جریان از امکان تعامل سازنده با جغرافیای پیرامون افغانستان، به‌ویژه ایران، برخوردار است؟ با توجه به سهم قابل‌توجه جریان حقانی در ترکیب کابینهٔ اعلام‌شده و محقق نشدن ریاست‌الوزرائی ملاعبدالغنی برادر، چقدر امکان افزایش اختلافات بین این دو جناح تا درگیری نظامی وجود دارد؟
جریان نزدیک به ملا عبدالغنی برادر جریان دُرانی عبدالی و قندهاری است و جریان حقانی جریان مشرقی و قَلجایی است. پایگاه جریان وابسته به ملا عبدالغنی برادر قندهار است و پایگاه جریان حقانی در مشرق در جلال آباد، ننگرهار و کُنر است. در مجموع، جریان حقانی رادیکال‌ترو ضدایرانی‌تر است و ضدیت بیشتری با شیعیان دارد؛ پشتونیست‌تر است و مشارکت با اقوام دیگر را نمی‌پذیرد و صبغهٔ تروریستی بیشتری هم دارد. در مجموع، هردو جریان فاشیست هستند و در تحمل‌ناپذیری سایر اقشار اشتراک نظر دارند.

■ارتباط سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان (ISI) با تحریک طالبان به چه نحو است؟ هدف پاکستان از حمایت از طالبان را تشریح نمایید.
طالبان کاملاً ساخته و پرداختهٔ ISI است؛ زیرا پاکستان از ناحیهٔ ناسیونالیسم پشتونی احساس خطر کرده بود و ترس از استقرار ناسیونالیسم پشتون تحت حمایت هند که می‌توانست ائتلاف پشتون‌ها و بلوچ‌های پاکستانی را به سمت تجزیهٔ دو ایالت خیبرپختون‌خواه (سرحد سابق) و بلوچستان که بیش از نیمی از پاکستان را شامل می‌شوند سوق دهد و تمامیت ارضی پاکستان را از بین ببرند. برای ممانعت از این روند، پاکستان متمایل به شکل‌گیری دولتی دست‌نشانده در افغانستان است. همچنین پاکستان متمایل است از افغانستان به عنوان مسیری برای دسترسی به آسیای میانه و رسیدن به جادهٔ ابریشم با همکاری چین- با توجه به بحث انتقال انرژی و به‌خصوص تضمین ثبات خط لولهٔ گاز تاپی که گاز ترکمنستان را به پاکستان منتقل می‌کند- استفاده نماید. در واقع، پاکستان هم به دلیل مقابله با تهدید ناشی از شکل‌گیری ناسیونالیسم پشتون و هم برای نفوذ در آسیای میانه و دسترسی به بازارهای انرژی و هم جهت تبدیل شدن به مسیر انتقال انرژی آسیای میانه با دور زدن ایران و همچنین برای تعامل بیشتر با متحد سنتی و استراتژیکش، چین، در آسیای میانه به نفوذ در افغانستان و شکل‌دهی به دولت دست‌نشاندهٔ تحت رهبری طالبان نیاز دارد.

■با توجه به سوابق ناکام اشغال‌گری بیگانگان در افغانستان و عدم تمایل احتمالی دولت‌ها به ورود به این معرکهٔ پیچیده، تحلیلتان از آیندهٔ سیاسی افغانستان چگونه است؟ آیا می‌توان پیش‌بینی کرد که طالبان به سمت آسیای میانه، جمهوری‌های خودمختار در روسیه و اویغورستان در غرب چین توسعه یابد در جهت حفظ منافع آمریکا و تهدید منافع چین و روسیه؟
متصور نیستم طالبان تهدیدی برای چین باشد. چون طالبان به شدت وابسته به پاکستان است و پاکستان هم خود وابسته به چین است. ولی احتمال آنکه طالبان تهدیدی برای منافع روسیه بشود وجود دارد.

پاکستان به دلیل مقابله با تهدید ناشی از شکل‌گیری ناسیونالیسم پشتون و برای نفوذ در آسیای میانه و دسترسی به بازارهای انرژی و هم جهت تبدیل شدن به مسیر انتقال انرژی آسیای میانه با دور زدن ایران و همچنین برای تعامل بیشتر با چین به نفوذ در افغانستان و شکل‌دهی به دولت دست‌نشاندهٔ تحت رهبری طالبان نیاز دارد

 

■مواجههٔ مثبت جمهوری اسلامی با طالبان تا چه حد با منافع ملی مغایرت داشته است؟ چقدر این احتمال قابل‌تصور است که طالبان ابزار گسترش منافع دول عربی خسته از فشارها و حملات بازوهای جمهوری اسلامی جهت ایجاد ناامنی در مرز شرقی بشود؟
متصور نیستم طالبان ابزار دولت‌های عربی علیه منافع جمهوری اسلامی بشود، اما قابل‌تصور است که طالبان ابزار ترکیه و قطر و پاکستان و جریان اخوانی بشود علیه ایران. این تهدید را بالفعل‌تر می‌بینم تا تهدید طالبان از جانب دول عربی نظیر عربستان سعودی و امارات و بحرین.

■ایجاد یک کریدور از مرز تاجیکستان به سمت پنجشیر و حمایت از جنبش مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود و امرالله صالح با حمایت روسیه، چقدر با امنیت پایدار منطقه و منافع ایران می‌تواند انطباق داشته باشد؟
جز این چاره‌ای نیست که روسیه و تاجیکستان از جریان وابسته به احمد مسعود حمایت نمایند، شمال افغانستان را آزاد نمایند و سپس یک جبههٔ گسترده مقاومت نظیر ائتلاف شمال را علیه امارت اسلامی ایجاد کنند و ایران هم بایستی از این ائتلاف احتمالی حمایت کند.

■شرایط کنونی اجتماعی و فرهنگی افغانستان با پیش از حملهٔ آمریکا در ۲۰۰۱، تفاوت‌های قابل‌توجهی کرده است. طبقهٔ متوسط در برخی شهرهای بزرگ از جمله کابل، هرات، بلخ رشد خوبی داشته است. تغییرات مدرن در بافت جامعهٔ افغانستان را بیشتر در چه بخش‌هایی از جامعهٔ افغانستان می‌توان دید و آیا این تغییرات را می‌توان در حدی دانست که به عنوان یک نیروی بالقوه از هژمونی بنیادگرایی دینی بکاهند؟
طالبان با مهارت بیشتری با جامعهٔ مدنی افغانستان برخورد خواهد کرد و احتمالاً ترکیه و پاکستان و قطر به طالبان خواهند آموخت که مقداری از میزان توحش بکاهد و با جامعهٔ مدنی افغانستان تعامل بیشتری داشته باشد، تا حد ممکن. ضمن اینکه پذیرش چنین تعاملی از جانب بدنهٔ طالبان سخت خواهد بود اما در مدیریت عالی، طالبان تا حدی با چنین تعاملی همراهی خواهد کرد.

مصاحبه با دکتر محمدعلی بهمنی قاجار

  behnam

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افزودن دیدگاهx