درآمد
هرچند تاریخ مکتوب روسها از بُعد زمانی عمق چندانی ندارد و از تاریخ قرون میانه فراتر نمیرود، ولی ایرانیان از اوایل دورهٔ اسلامی این منطقه را به نام «ظلمات» شناسایی کرده بودند. در دوران باستان و مقارن ظهور آتیلا، اقوام مغول از این منطقه عبور کرده و اروپا را مورد تاختوتاز قرار دادند. اقوام اسلاو در اوایل قرون اسلامی چندین بار سواحل جنوبی دریای خزر را مورد هجوم قرار دادند. در دورهٔ جهانگشایی مغولان، به رهبری چنگیزخان، مناطق روسی مورد هجوم این اقوام قرار گرفت و تا مدتها مغولان کابوس دائمی روسها بودند و آنها را مورد هجوم قرار میدادند، ولی در قرن هفدهم روسها شهر سرای، پایتخت مغولان (اردوی زرین)، را مورد فشار دائمالتزاید خود قرار دادند و در قفقاز به مرزهای سنتی ایران نزدیک شدند. در دورهٔ صفویه، برای اولین بار، میان ایران و روسیه روابط نزدیک برقرار شد. این مقاله بر آن است تا روابط سیاسی ایرانیان با روسها را تا انتهای دورهٔ زندیه بررسی کند.
- روابط ایران و روسیه در دورهٔ صفویه
روابط بین ایران و روسیه را میتوانیم از اواسط سلطنت شاه طهماسب اول بررسی کنیم. تزار مسکوی، ایوان چهارم (متوفی ۱۵۰۸)، پس از فتح هشترخان و رسیدن به سواحل بحر خزر و حدود داغستان، شروع به تعرض به حدود شمال قفقازیه کرد و قسمت شرقی گرجستان تحت تهدید روسها و قزاقها قرار گرفت. هرچند حاکم داغستان مکرر متجاسرین روس را در هم شکست و از پیشروی ایشان به مناطق جنوبی ممانعت به عمل آورد،
اما ظهور روسیه از دو جهت برای دولت صفویه دردسرساز بود. اول آنکه دولتی قوی و بحرپیما در شمال ایران مستقر گردید که خطری بالقوه برای صفویان به شمار میآمد، دوم آنکه همکیش بودن روسها با مردم مناطق قفقاز میتوانست موجبات پناهندگی این مردم به روسها را به همراه داشته باشد.
پس از مرگ شاه طهماسب، یعنی در زمان سلطنت شاه اسماعیل دوم و سپس سلطان محمد خدابنده، به علت ضعف ایران، روسها مداخله در کار گرجستان شرقی را آغاز کردند. ازاینرو، خدابنده، که قلمروش مورد تهاجم روسها قرار گرفته بود، سفیری به نام هادیبیگ را برای اعتراض به این امر به مسکو فرستاد. سفیر مزبور مأموریت دیگری هم داشت؛ آنکه روسها را تحریک به جنگ با عثمانیان نماید (نوایی، ۱۳۸۶: ۲۰۳-۲۰۲) و چون شاه عباس اول گرجستان را مطیع ایران ساخته بود، دیگر از سوی روسها تعرضی در دوران او سرنزد. (آشتیانی، ۱۳۷۸: ۶۰۲)
در دورهٔ شاه عباس چند سفیر به ایران آمدند. واسیلچیکوف[۱] در اولین سفارت خود از طریق گیلان وارد ایران شد که هدایایی که برای شاه عباس آورده بود توسط خان احمدخان کیایی، که بر صفویه یاغی شده بود، ضبط گردید و با دست خالی به سمت قزوین آمد و برای ایشان مبلغی کمتر از هیئت سفارت عثمانی مقرر نمودند. شاه در این جلسه دربند و باکو را، که در دست ترکان بود، به روسها بخشید و با این کار قصد داشت ترکهای عثمانی را که در قفقاز حضور داشتند با روسیه درگیر نماید. شاه هادیبیگ را در سال ۱۵۹۰ به همراه سفیر مزبور به دربار فئودور ایوانویچ فرستاد که وظیفهٔ ایشان همراه کردن تزار علیه عثمانی بود. در همین اثنا، خان احمدخان کیایی، حاکم گیلان، و امیر گرجستان روابط پنهانی با روسها برقرار نمودند و عملیات قاطع و برقآسای شاه عباس بر ضد کیاییها را بر این مبنا باید تحلیل نمود (نوائی، ۱۳۸۶: ۲۱۰-۲۰۴).
در سال ۱۵۹۸، فئودور ایوانویچ درگذشت و پرنس گودونف، که نژاد مغولی داشت و در دورهٔ ایوانویچ حکومت واقعی روسیه را داشت، بر تخت نشست. سیاست وی دوستی با شاه ایران را میطلبید، پس در ۱۶۰۰-۱۶۰۱ الکساندر فئودویچ را به ایران فرستاد که مأمور بود قول مساعدت تزار برای باز کردن یک جبهه علیه عثمانی را به شاه بدهد؛ چراکه میخواست از فشار ترکان بر اروپا بکاهد. در ۱۳ آوریل ۱۶۰۵، بوریس گودونف (تزار مقتدر مسکوی) درگذشت. بعد از او، هرجومرج شدیدی ایجاد گشت و چندین شاهزادهٔ روسی به تخت نشستند تا اینکه میخائیل رومانف، از اشراف روسیه، در ۱۲ فوریهٔ ۱۶۱۳ به سلطنت برگزیده شد و یک سلسلهٔ سلطنتی تأسیس کرد که تا سال ۱۹۱۷ دوام داشت. در این زمان، دولت ایران گرجستان را تصرف کرده و از شمال با روسیه همسایه شده بود. تزار جدید که به استقرار روابط با ایران اهمیت خاصی میداد، برای اعلام جلوس خود به تخت سلطنت، سفیری را به دربار شاه عباس اول روانه کرد. هنگامی که شاه عباس عثمانیها را در قفقاز شکست داد، شهر حاجی طرخان هم به دست یک نفر یاغی روسی افتاد و این شخص نمایندهای محرمانه نزد شاه فرستاد و از وی کمک طلبید. همینکه تزار رومانف از موضوع آگاه شد، بلافاصله سفیری که حامل نامهای به زبان ترکی بود به دربار شاه عباس فرستاد. شاه سفیر را به حضور طلبید و اطمینان خاطر داد که با دشمنان تزار همراهی نخواهد کرد.
در مدت دو سالی که روسیه با لهستان در جنگ بود، شاهزادگان گرجستان از تزار روسیه تقاضای کمک و حمایت در مقابل شاه عباس میکردند و هنگامی که شاه مطلع شد دستور قطع رابطه با روسیه را صادر کرد. اما تزار روسیه به این امر راضی نبود و سفیرانی را به دربار ایران فرستاد تا اطمینانهای لازم را به شاه بدهد. او خواستار تحکیم روابط بین دو کشور بود. ضمناً، چون روسیه در جنگ با لهستان خسارت زیادی دیده بود، از دولت ایران تقاضای کمک مالی نمود و مبلغی به ارزش چهارصد هزار منات درخواست کرد. شاه عباس هم، در مقابل، شهر حاجی طرخان را به عنوان وثیقه قرار داد و در ملاقاتی که با سفیر روسیه داشت، در باب گرجستان هم اظهار تمایل کرد که ایران و روسیه همسایهٔ دیواربهدیوار باشند و بین آنها کشور ثالثی قرار نگیرد. در مورد قرضی هم که روسها طلب کرده بودند معلوم نیست که شاه عباس چه تصمیمی در این خصوص اتخاذ نموده، ولی روشن است که به اتباع روسیه اجازهٔ تجارت در ایران داده شد و تا پایان سلطنت شاه عباس روابط بین دو کشور دوستانه بوده است. (مهدوی، ۱۳۷۵: ۹۶)
در عهد شاه عباس دوم، یک هیئت روسی برای تهنیت جلوس شاه به جانب ایران آمد و شاه آقا حسن جنگرودی را به جانب روسیه فرستاد. بااینحال، از این دوره اولین برخوردهای غیردوستانه میان دو کشور به وقوع میپیوندد. تهمورث گرجی، که از شاه عباس دوم شکست خورده بود، پیشنهاد ساخت چند قلعهٔ نظامی در قیون سو را به حاکم روسی داد تا از پیوستن چرکسها به ایرانیان جلوگیری به عمل آید. هرچند روسها به این کار مبادرت ورزیدند، ولی بیگلربیگی شروان به امر شاه بر روسها فائق آمد و قلاع را با خاک یکسان کرد. در سال ۱۶۶۰ نیز قزاقها به اشارهٔ تزار قصد تجاوز به سواحل شمالی ایران را داشتند که شاه با فرستادن سفیری به دربار تزار روس مراتب اعتراض خود را به او اعلام نمود و پایان این تجاوزات را خواستار شد. پس قزاقها پس از دستبرد محدودی به گیلان، سفر خود را نیمهتمام رها کرده و به موقعیت خود بازگشتند (نوایی، غفاری فرد، ۱۳۸۶: ۲۴۱-۲۴۲). چهار سال بعد، هیئتی مرکب از ۸۰۰ نفر، با عنوان هیئت سیاسی، وارد قزوین شدند و هنگامی که شاه عباس دوم متوجه شد که ایشان به قصد معافیت از پرداخت حقوق گمرکی به ایران وارد شدهاند، آنها را از ایران اخراج کرد و به دربند بازگرداند. (جمالزاده، ۱۳۷۲: ۱۶۱-۱۵۵) تزار روسیه از این برخورد متغیر شد، ولی تا شاه عباس دوم زنده بود به اقدام جدی مبادرت نورزید. با روی کار آمد شاه سلیمان، آلکسی، تزار روس، قزاقها را با کشتیهای جنگی به سواحل مازنداران روانه کرد و ایشان در رشت پیاده شده به نهب و غارت مشغول شدند. روسها برای مشخص نشدن محرک، سفیری به دربار ایران فرستادند و ایشان را یاغی تزار معرفی نمودند و خود قزاقها نمایندهای به دربار فرستادند و خواستار تابعیت ایران شدند. البته که شیخ علیخان زنگنه، هرچند از نمایندهٔ قزاقها پذیرایی کرد، این نمایش را باور نکرد. قزاقها در فرحآباد به کشتار مشغول شده، نزدیک هزار و دویست نفر را به قتل رسانیده و تعداد بسیاری را به اسارت درآوردند. بااینهمه، ایرانیان سپاهیان روس را در شبهجزیرهٔ میانکاله محاصره کردند و اکثر اسرای خود را، که توسط روسها به بردگی گرفته شده بودند، بازپس گرفتند. (جمالزاده، ۱۳۷۲: ۱۶۳-۱۶۱) در این میان، عقاید خرافی شاه به سعد و نحس بودن اوقات به یاری قزاقها رسید و ایرانیان نتوانستند در جنگ موفق باشند (کپفر، ۱۳۶۳: ۷۰-۷۱). با این همه، شاه ایران آنقدر اعتبار داشت که وقتی تنبیه قزاقها را خواست، تزار روسیه سردستهٔ قزاقها را دستگیر کرد و در برابر ایرانیان ساکن مسکو به دار آویخت تا در مقابل شاه شهادت دهند (جمالزاده، ۱۳۷۲: ۱۳۶۳).
سلطنت آخرین شاه صفوی با سلطنت پطر کبیر مقارن گشته بود. پطر کبیر در نظر داشت از راه ایران به خلیج فارس و هندوستان راه یابد. ازاینرو، در ابتدا از در صلح درآمد و یک تن ارمنی، به نامِ اوری، را در عهد شاه سلطانحسین به اصفهان فرستاد. شاه او را به گرمی پذیرفت و حاضر به دادن امتیازاتی تجاری به تجار روسی شد. هفت سال بعد، پطر سفیر دیگری به دربار ایران فرستاد و از تعرضاتی که در حدود بخارا به تجار روس شده بود شکایت کرد و تقاضای غرامت نمود. چون رفتار سفیر مستبدانه بود و دربار ایران هم اوضاع خوبی نداشت، مذاکرات او ثمرهای نداشت و سفیر پطر بدون نتیجه بازگشت و همین امر بهانه به دست پطر برای مداخله در امور ایران داد؛ ابتدا با عنوان جنگ با سلطان حسین، بعد به بهانهٔ یاری به او، سپس به اسم طرفداری از شاه طهماسب دوم، در سال ۱۱۳۴، به قفقازیه حمله کرد و تمامی سواحل بحر خزر را از دربند تا حدود استرآباد متصرف شد و در طی معاهدهای که پطر با شاه طهماسب دوم بست، رسماً دربند و باکو و سواحل جنوبی دریای مازندران را تا آخر استرآباد در ازای کمکی که روسیه به او بکند به پطر واگذاشت و بدین ترتیب پای روسها به این حدود باز شد و تا ظهور نادر ادامه داشت. (همان، ۱۳۷۸: ۶۰۳)
در مارس ۱۷۱۶، پطر کبیر سفیر دیگری به نام وولینسکی روانهٔ دربار شاه سلطانحسین کرد و در رمضان همان سال (۳۰ ژوییه) قراردادی با دولت ایران منعقد کرد که به موجب آن، حقوق گمرکی و نوع کالاهای مجاز برای حملونقل بین دو کشور معین شد و روسها اجازه یافتند که کنسول دائمی در گیلان داشته باشند و شهر رشت هم مقر آنها تعیین شد. وولینسکی در بازگشت به پطر کبیر گوشزد کرد که ایران در معرض خطر افغانهاست و باید برای حفظ ایالات ایران و نواحی ساحلی آن تزار به قفقاز و حتی ایران لشکرکشی کند.
بنابراین،
پطر کبیر به بهانهٔ اغتشاشات شهر شماخی و اتلاف اموال تجار روسی بر اثر آن آشوبها، در ذیقعدهٔ ۱۱۳۴ با ۲۲ هزار قشون و ۴۴۲ کشتی و ۵۰۰ ناو از هشترخان حرکت کرد و شهر باکو را تصرف کرد. اما با نزدیک شدن زمستان و فقدان آذوقه، به هشترخان بازگشت و اوضاع به همین منوال بود تا آنکه دولت صفویه در سال ۱۱۳۵ به دست افغانها سقوط کرد.
(نوایی، ۱۳۸۸: ۲۵۸)
۲-روابط ایران و روسیه در دورهٔ افشاریه
با مرگ پطر کبیر، تزار مقتدر روسی، خطر مهیبی که استقلال و موجودیت ایران را تهدید میکرد، موقتاً مرتفع گشت و جانشینان وی تا مدتی نتوانستند سیاست توسعهطلبانه و امپریالیستی وی را دنبال کنند. پس از پطر کبیر، در عرض پنج سال، سه تن در روسیه به سلطنت رسیدند که این تحولات مایهٔ ضعف امپراتوری و مانع ادامهٔ سیاست امپریالیستی روسیه گردید.
اولین برخورد نادر با روسها در سال ۱۱۳۹ در مرزهای گیلان رخ داد. جانشینان تزار، درخواست تخلیهٔ ایالات شمالی اشغالی ایران را با طیب خاطر پذیرفتند و قول دادند که اگر ارتش ایران جانشین سپاهیان آنها شود، اراضی تحت تسخیر را رها سازند. زیرا دولت روس هنوز مردد بود که نیروهای دولتی ایران بتوانند بر سرکشان داخلی غلبه کنند و صاحب آنچنان استعداد و کفایتی شوند که ارتشیان متعدد ترک را از مناطق متصرفی خارج کنند، اما قاطعیت نادر در این امر سبب شد بی هیچ مقامتی به عقب بنشینند. (مالکم، ۱۸۶۷: ۱۱) زمامداران روسیه چون موفقیتهای درخشان نادر را دیدند، در مقابلِ سیاست دولت عثمانی، که مبتنی بر حمایت از اشرف افغان بود، سیاست خود را بر اساس تقویت و حمایت از نادر قرار دادند و میدان را برای او باز گذاشتند تا بتواند افغانها و عثمانیها را از ایران خارج کند. بدین ترتیب، دوستی نادر با روسها پایدار شد و از این طریق توانست متجاوزان را از خاک ایران بیرون براند.
دولت روسیه همواره عثمانی را همسایهای ناسازگار و دشمن همیشگی خود میدانست، بخصوص از زمانی که سیاست تجاوزکارانهای نسبت به ایران در پیش گرفته بودند و قسمت بزرگی از خاک ایران را اشغال کرده بودند و نیروهای خود را برای تعرض به خاک روسیه جمع میکردند. (مهدوی، ۱۳۹۶: ۱۵۶)
پطر کبیر، موقعی که خاک ایران را با دولت عثمانی تقسیم کرد، به خیال اینکه آنچه را که در اروپا از دست داده است در ایران دارا میشود و موقعیت خود را در سواحل بحر خزر تحکیم میبخشد و بهتدریج به جنوب ایران هم دست مییابد به ایران روی آورد. ولیکن بهتدریج دریافتند که استقرار بر سواحل دریای خزر کاری پرخرج و بسیار مشکل است و به این زودی انجامپذیر نخواهد بود و حال آنکه دولت عثمانی به آسانی قسمت عمدهٔ ولایت ایران را قبضه کرده بود و باقی خاک ایران را نیز میخواست به دست اشرف افغان و به ارادهٔ خود بگرداند. (همان ۱۵۷). با این اوصاف، دولت روسیه- همانطور که اشاره کردیم- به سبب ضعفی که پس از مرگ پطر کبیر دچار آن شده بود، نمیتوانست از مرزهای لهستان تا خلیج فارس همهجا در مقابل قشون عثمانی اردو بزند و همیشه در جنگ باشد. به این سبب، به سود خود دانست که دولت ایران و نادر را تقویت کند.
در سال ۱۱۴۵، نمایندگان ایران و روسیه در رشت معاهدهای بستند و روسها به موجب آن تمام اراضی ایران از جنوب شهر سالیان و نهر کورا را فوراً به ایران برگرداندند، ولی تخلیهٔ باکو را موکول به وقتی کردند که ایران، ایروان و قفقازیه را از عثمانی پس بگیرد و راه استیلای ایشان را به سواحل بحر خزر ببندد. نتیجه آنکه این دو ولایت هم در سال ۱۱۴۷، پس از آنکه طهماسب قلیخان شماخی و داغستان را فتح نمود، در نتیجهٔ معاهدهٔ دیگری به ایران پس داده شد.
(آشتیانی، ۱۳۷۸: ۶۱۶)
لکهارت مینویسد که نادر در این اوقات که شهرت نظامی فوقالعادهای به دست آورده بود، به سادگی میتوانست مناطقی را که به دست روسها اشغال شده بود بستاند، چون دولت روس در این زمان ناچار شده بود قسمت عمدهای از سپاه خود را به سرحدات سوئد بفرستد. نادر از این مسئله استفاده کرد و حتی، بنا بر نامهای که لکهارت به دست آورده، از مشغولیت روسها استفاده کرده بود و قصد داشت به سرحدات روسیه پیشروی کند و آن کشور را تهدید کند و ساخت جادهٔ آندرس به چرکس و کریمه به وسیله مهندسان ارتش ایران مساحی شد تا در صورت لزوم از آن استفاده شود. دلیل دیگری که نادر برای جنگ با روسها داشت کمک مسکو به یاغیان داغستان علیه نادر بود. همین شخص (لکهارت) در جایی دیگر، بر اساس اسناد مکتوبی که به دست آورده است، بیان میدارد که سفیر فرانسه در استانبول از پیدایش جنگ بین ایران و روس ابراز شعف کرده است. کما اینکه پادشاه ایران از دیرباز به روسیه به چشم طمع مینگریست و هنگامی که درخواست نادر از امپراطریس روس مبنی بر به عقد در آوردن او پذیرفته نشد، از منظم شدن روسیه از طریق مواصلت به ایران ناامید شد و درصدد برآمد به نیت خود از طریق قدرت جامهٔ عمل بپوشاند.
سیاستهای روس و ایران، طبعاً، از منبع اوضاع و احوال دو کشور نشئت میگرفت و تغییرات و تحولات دائمی درونمرزی هرکدام، تأثیرات متقابل خود را بر دیگری آشکار میگردانید.
به هر صورت، دورهٔ دوم روابط سیاسی ایران و روس بیشتر بر مبنای وداد و صمیمیت قرار گرفت و توسعهٔ دوستانه و صلحآمیز دو کشور مورد نظر بود، هرچند به صورت ظاهر. به گواه شرححالنویسان و مورخان این ایام، طرفین در فرصتهای مناسب هدایایی برای یکدیگر میفرستادند. از آن جمله آوردهاند که نادرشاه یک زنجیر فیل و بعضی هدایا روانهٔ دربار روس کرده است. و با استقرار هیئتهای نمایندگی ثابت، از کم وکیف حوادث مورد علاقه در کشورهای یکدیگر آگاهی مییافتند.
پس از فتح هند هم نادر سفیرانی به دربارهای عثمانی و روس فرستاد و ضمن اعلام بشارت فتح هند، برخی از نفایس تحف آن دیار را نیز به ممالک دوست ایران فرستاد. (همان، ۳۳۹) در اواخر عمر نادر هم نمایندگان تازهای از دربار روس به ایران آمدند تا عهدهای قدیم را به صورت دوستانه تجدید کنند و همچنین نامهای از طرف آقبانو یا آقابانو، که کنایه از امپراطریس روس است، به نادر نوشته شده و برخی موضوعات را متذکر شده بود و همچنین بیان داشته که هرکس، از هر طایفه و ملتی که باشد، نشده که زنان به استقبال مردان عازم شوند و از ایشان دعوت به عمل آمده است که به دیدارش بروند و چون نادر از مضمون نامه آگاهی یافته، اظهار داشته است که «آنچه فرمودهاند بیان واقعه است. انشاالله عازم آن حدود خواهد شد!» (مروی، ۱۹۶۰: ۳۲۹)
دربارهٔ روابط تجاری افشاریان با روسها میتوان گفت که اتباع تزار که در کار معاملات دستی داشتند، از همان روزگار پطر کبیر و هم به تشویق او، روابط خود را با مناطق اشغالی ایران و نواحی آسیای مرکزی توسعه دادند و آرامآرام جای پایشان را استوار ساختند. در اواخر دولت نادری طوری شد که کنسول دائمی آنها در شهر رشت بود و تاجرانشان هم در ردیف بازرگانان سابقهدار و کارآگاه انگلیسی و هلندی به فعالیت میپرداختند. روسها، از آنجا که مطامع دور و درازی را در تمامی قسمتهای شمالی ایران از سیحون تا قفقازیه تعقیب میکردند، به خوبی میدانستند که مناسبات اقتصادی آغاز رخنهٔ سیاسی و نفوذ در مسائل و اوضاع داخلی مردم این نواحی است و این امر هم، برای آنها و همتایان اروپاییشان امری بدیهی بود. خانم ارونا، که کتابی با عنوان دولت نادرشاه افشار تألیف کرده است (این کتاب را حمید مؤمنی به فارسی ترجمه کرده است)، بیان میدارد که بسیاری از فرمانها و مراسلات نادری هماکنون در بایگانیهای مختلف روسیه است و برای بررسی روابط بین دو کشور بسیار حائز اهمیت است. به موجب این مستندات و مدارک، نادرشاه در گسترش مناسبات بین دو کشور جدیت بسیاری نشان میداده است تا تجارت میان دو همسایه رونق شایسته بپذیرد. از آن جمله دستوری است که نادرشاه به حکام گیلان و دربند صادر کرده است که رعایت حال بازرگانان روسی و کارگزاران دولتی آن کشور را بنمایند و از بدرفتاریهایی که گهگاه با ارباب رجوع فرنگی میشود اکیداً اجتناب ورزند. هانوی مینویسد بازرگان روسی در میان همهٔ سوداگران بیگانهٔ مستقر در ایران، در زمرهٔ خوشبختترین و ممتازترینها بودند، زیرا از بسیاری دشواریهای مالی و مالیاتها به دور بودند. اینها، علاوه بر دادوستدهای معمولی، غالباً برنج گیلان را میخریدند و با کشتیهایشان به دربند و باکو و یا صفحات شمالی دریای مازندران میرساندند. روسها بهجز پارچه و کالاهای اروپایی، چرم قرمز و خز و کتان نیز به مردم استانهای شمالی ایران میفروختند و در ازای آن، ابریشم خام تولیدی این مناطق را میخریدند. در حقیقت، بازرگانان روسی چشم دیدن انباشته شدن انبارهای تجاری و مراکز فروش محصولات اروپاییان را نداشتند و از عنایات خاص نادرشاه نسبت به خودشان نهایت استفاده را میکردند و گاهی برای کوتاه کردن دست رقیبان اروپاییشان درصدد برمیآمدند از دربار ایران کمک بخواهند. (هانوی، ۱۳۴۶: ۳۰)
کار رقابتهای سریع و حسابشده و حمایت بیقیدوشرط دربار ایران از روسها به جایی رسیده بود که نمایندهٔ شرکت هند شرقی انگلیس مینویسد که ممکن است به واسطهٔ فعالیت فوقالعادهٔ بازرگانان روسی و رقابت کالاهای آنان با اروپاییان در اصفهان، سررشتهٔ بیع و شری از دستشان بیرون برود، زیرا دربار ایران اعتنای ویژهای به آنها دارد و امتیازات قابلتوجهی به آنها میشود، خصوصاً منسوجات پشمی آنها بازار فروش مناسبی پیدا کرده است و نادرشاه بشخصه مشوق خوبی برای امتعهٔ روسی است و اخیراً دستور صادر کرده است که مقادیر زیادی پارچهٔ کلفت روسی به ایران وارد شود. (گزارشهای بندر عباس، یادداشتهای چهارم ژانویهٔ ۱۷۳۷)
روابط ایران و روسیه در دورهٔ زندیه
در دورهٔ زندیه، تعاملات ایران و روسیه در ادامهٔ تعاملات ایران و روسیه در دورهٔ افشار بود. روسیه که در جبههٔ لهستان با عثمانی درگیر بود، همچنان میپنداشت نمیتواند در دو جبهه درگیر باشد. بدین ترتیب، روابط ایران و روسیه حالت تعاملی داشت.
(رجائی، ۱۳۹۷: ۲۹۳) در ۱۷۶۱ تا ۱۷۶۵، کریمخان توجه خود را به مناطق تحت نفوذ صفویان در قفقاز مبذول کرد. وی که در غرب ایران به سر میبرد، نگاه خود را به مردم گرجستان و کارتیل معطوف داشت و مردم نواحی قراچهداغ، ایروان و چخورسعد و گنجه را مورد تفقد قرار داد. (نامی، ۱۳۱۷: ۱۱۴) و این مناطق زیر سلطهٔ کریمخان درآمد و حکام آن ولایت از اطاعت وکیل دم میزدند، ولی تمایل ایشان به روسیه همواره یک خطر جدی بود و ایشان گاه دست خود را به دامان دولت روسیه میانداختند. البته در این زمان تفلیس و گنجه همچنان خارج از محدودهٔ حکمرانی وکیل قرار داشت. (ورهرام، ۱۳۶۶: ۱۰۷و۱۵۳).
در سال ۱۷۷۶، که کریمخان سرگرم بصره بود، اتفاقاتی افتاد که از قضا باعث قرابت ایران و عثمانی گردید؛ چراکه دولت روسیه به تصرفات عثمانی چشم طمع دوخته بود. در این زمان، سفیر عثمانی حامل پیام برادرانهٔ خلیفه بود که میخواست مطمئن شود روسها از بادکوبه و رشت برای تجهیز سپاه استفاده نمینماید. وکیل هم فوراً نامهای به حاکم گیلان نوشت و مؤکداً توصیه نمود از سواحل ایران در مقابل روسیه حفاظت کامل به عمل آید. در همین اثنا، نیروهای روسی در دربند پیاده شدند و نمایندهای از طرف روسها نزد حاکم مزبور، فتحعلیخان قبهای، آمد و درخواست داشت مایحتاج سپاه روسیه از ایران خریداری گردد. قبهای این کار را موکول به فرمان وکیل کرد و از آنجایی که خطر کمک والی مسیحی گرجستان به روسها میرفت، وی با ده هزار نفر سپاه قوای روس را محاصره کرده در هم کوبید. (آصف، ۱۳۴۸: ۳۳۶و۴۴۱) البته در سال آخر حکومت وکیل، ۱۱۹۲، هیئت روسی به شیراز آمد و خواستار اتحاد دو کشور علیه عثمانی شد که وکیل قبول نمود، هرچند مرگ فرصتی برای این اتحاد نداد. (رجائی، ۱۳۹۷: ۲۹۶) در کل، جنگهای عثمانی و روسیه باعث شد در این برههٔ تاریخی شاهد درگیری خاصی بین ایران و روسیه نباشیم.
نتیجه
ایران و روسیه در دورهٔ صفویه روابط پرفرازونشیبی را آغاز کردند. روسها در دورهٔ شاه عباس اول روابط خود را بهطور جدی با صفویها آغاز کردند و شاه صفوی قصد داشت از این قدرت نوظهور علیه عثمانی استفاده نماید. روسها در اوج قدرت صفویان از درگیری با ایشان احتراز میجستند. هرچند با بر تخت نشستن شاه سلیمان، روسها یورشهایی را به خاک ایران سازماندهی کردند، ولی ایران در موقعیتی بود که اولاً روسها نقش خود را انکار کنند و در ثانی برای خوشامد شاه سردستهٔ قزاقها را به طناب دار بیاویزند. و تنها با سقوط اصفهان بود که پطر قسمتهایی از خاک ایران را تصاحب نمود.
در دورهٔ افشار، مشغولیت روسها در مرزهای غربی مانع از توجه ایشان به ایران شد. حتی قسمتهایی که از ایران جدا شده بود با ضربالاجل نادر از نیروهای روسی تخلیه گردید. این وضعیت در دورهٔ زندیه نیز ادامه داشت و روسیه، که در جبههٔ عثمانی درگیر بود، نمیخواست جبههای جدید برای خود بگشاید و تنها وقتی خواست از خاک ایران به عنوان پایگاهی برای حمله به عثمانی استفاده نماید، با ممانعت حاکم گیلان مواجه گشته و تارومار گشتند. در کل، تا دورهٔ زندیه، ایران توانست تا حد زیادی از مرزهای خود در حوزهٔ قفقاز محافظت نماید.
پانوشت
1. vasiltchikov
منابع
-آصف، محمدهاشم (۱۳۴۸): رستم التواریخ، به تصحیح محمد مشیری، تهران، بینا.
-اسکندربیگ منشی (۱۳۷۷ش): تاریخ عالمآرای عباسی( تصحیح رضوانی، محمداسماعیل) ، ج۳، تهران، دنیای کتاب.
-اقبال آشتیانی، عباس و باقر عاقلی (۱۳۷۸ش): تاریخ ایران پس ازاسلام تا انقراض قاجاریه، دورهٔ پهلوی، تهران، نامک.
-جمالزاده، محمدعلی (۱۳۷۸): تاریخ روابط ایران و روسیه، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار.
-رجائی، غلامعلی (۱۳۹۷): ایران و کریمخان، تهران، اطلاعات.
-فلسفی، نصرالله (۱۳۱۶): تاریخ روابط ایران و اروپا در دورهٔ صفویه، تهران.
-کمپفر (۱۳۶۳): سفرنامهٔ کمپفر، ترجمهٔ کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، چاپ سوم.
-گلستانه، ابوالحسن بن محمدامین، (۱۳۵۶): مجمع التواریخ، ترجمهٔ سید محمدتقی مدرس رضوی، تهران، نشر دانشگاه.
-مالکم، سرجان (۱۸۶۷م): تاریخ ایران، ترجمهٔ شیخ محمد اصفهانی، هند.
-مروی، محمد کاظم (۱۹۶۰م): نامهٔ عالمآرای نادری، با مقدمهٔ میکلو خو ماکلای، ج۳، مسکو.
-نامی، محمدصادق (۱۳۱۷): تاریخ گیتیگشا، به تصحیح و مقدمهٔ سعید نفیسی، تهران، اقبال.
-نوایی، عبدالحسین و عباسقلی غفاریفرد (۱۳۸۸ش): تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورهٔ صفویه، تهران، انتشارات سمت.
-نوایی، عبدالحسین (۱۳۸۸ش): روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دورهٔ صفویه، تهران، انتشارات سمت.
-ورهرام، غلامرضا (۱۳۶۶): تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زندیه، تهران، معین.
-هانوی، جانس (۱۳۴۶): زندگانی نادرشاه، ترجمهٔ دولتشاهی، تهران.
-هوشنگ مهدوی، عبدالرضا (۱۳۹۶): تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر.