شماره 7، روسیه, مقاله

رویکرد سلطه‌طلبانهٔ روسیهٔ تزاری، اتحاد شوروی و روسیهٔ جدید نسبت به آسیای میانه و افغانستان

رویکرد سلطه‌طلبانهٔ روسیهٔ تزاری، اتحاد شوروی و روسیهٔ جدید نسبت به آسیای میانه و افغانستان

مقدمه

در طول قرن‌های هجدهم و نوزدهم، آسیای میانه محل کشاکش قدرت‌های بزرگ استعماری روس و انگلیس بود و در اواخر قرن نوزدهم روسیهٔ تزاری بر آن مسلط شد. در نهایت، اتحاد شوروی این منطقه را به پنج جمهوری تقسیم نموده و حدود هفتاد سال بر آن حکومت کرد. افغانستان در جنوب این منطقه نقش حائل را میان دو امپراتوری اروپایی روس و انگلیس بازی می‌کرد. موقعیت ژئواستراتژیک افغانستان باعث شد که این کشور نخست محل رقابت روس و انگلیس شود و سپس در دوران جنگ سرد به یکی از میدان‌های اصلی جنگ میان شوروی و آمریکا تبدیل گردد.

با فروپاشی شوروی، پای سایر کشورهای منطقه و فرامنطقه به آسیای میانه و افغانستان بازشد. آمریکا در ازبکستان و قرقیزستان، که حیاط‌خلوت روسیه محسوب می‌شوند، پایگاه نظامی ایجاد کرد و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، به افغانستان لشکرکشی کرد و تا دو دهه حضور نظامی خود را در این کشور حفظ نمود. اما روسیهٔ جدید، تحت رهبری ولادیمیر پوتین، که از میانهٔ ویرانه‌های اتحاد شوروی سر برآورده است، در پی احیای نفوذ سنتی خود در منطقه برآمده که یکی از این مناطق آسیای میانه می‌باشد. روس‌ها این بار در قامت همکاری‌های منطقه‌ای، در عرصه‌های امنیتی و اقتصادی، در جست‌وجوی استیلای خود بر این منطقه‌اند. در این مقاله کوشش شده تا رویکرد توسعه‌طلبانهٔ روسیه در سه دوره (روسیهٔ تزاری، اتحاد شوروی و روسیهٔ جدید) در قبال آسیای میانه و افغانستان بررسی شود:

آسیای میانه، سرزمین مورد طمع کشورگشایان

آسیای میانه، سرزمینی پهناور و پوشیده از بیابان‌های وسیع، یکی از نخستین مراکز شکل‌گیری تمدن‌های اولیه بوده است. منطقهٔ آسیای میانه، که در گذشته‌ها ماوراءالنهر یا «خراسان بزرگ» نامید می‌شد، تا سقوط ساسانیان بخش مهمی از کشور ایران بود. پس از گسترش اسلام، این منطقه به صورت یکی از مراکز تحولات علمی و فرهنگی درآمد. در دوران سامانیان، آسیای میانه به مرکزیت بخارا تبدیل به مهد فرهنگ و دانش شد. در این دوران، با استفاده از نظام و نهادهای آموزش و پرورش ایران باستان، مدارس رونق خاصی یافت و کانونی برای تربیت دانشمندانی بزرگ شد. بااین‌حال، جادهٔ ابریشم نیز، به عنوان حلقهٔ اتصال میان ایران و آسیای میانه، به گسترش فرهنگ ایرانی در منطقه کمک کرد. در همهٔ شهرهای مسیر جادهٔ ابریشم در جمهوری‌های آسیای میانه، حضور زبان فارسی و فرهنگ ایرانی احساس می‌شود. در بسیاری از این مناطق، گروهی از ایرانی‌الاصل‌ها نیز زندگی می‌کنند. زبان فارسی از دیدگاه مردم آسیای میانه، زبان فرهنگ و تمدن پنداشته می‌شده و طی قرون متمادی، در حالی که زبان‌های محل نیز رواج داشته، زبان جاری دیوان و حکومت‌ها فارسی بوده است.[۱] بااین‌حال، سرازیر شدن دامداران و کوچ‌نشینان و تهاجم جهان‌گشایان در دوره‌های مختلف، تحولات عظیمی در جغرافیای سیاسی منطقه به وجود آورد و موجب نفوذ سایر فرهنگ‌ها از جمله ترک‌ها و روس‌ها شد. ترک‌ها از شرق کوه‌های اورال و شمال چین در سیبری وارد آسیای میانه شدند، غوریان و غزنویان از غور (غرب افغانستان فعلی) به این منطقه دست یافتند، سپس سلجوقیان به بخش‌هایی از این سرزمین مسلط شدند و پس از آنان خوارزمشاهیان به قدرت رسیدند. اما لشکرکشی چنگیزخان در قرن ۱۳ میلادی، نه تنها طومار حکومت خوارزمشاهیان را در هم پیچید، بلکه بسیاری از شهرها را ویران کرد و سمرقند و بخارا را به تپه‌های از گِل و خاک تبدیل نمود.

با تسلط چنگیزخان بر آسیای میانه، حکومت‌های محلی مختلفی در این منطقه به قدرت رسیدند که برخی توسط خود مغولان و برخی تحت سلطهٔ آنان اقتدار یافته بودند. این حکومت‌ها چندین قرن در آسیای میانه و حتی در سرزمین‌های فراتر از آن ادامه یافتند، اما با گشایش نخستین سفارت روسیهٔ تزاری در بخارا پای

روسیه به آسیای میانه باز شد. این اتفاق در دورهٔ عبدالله‌خان، یکی از حاکمان شیبانی، رخ داد.[۲]

۱- رویکرد سلطه‌طلبانهٔ روسیهٔ تزاری در قبال آسیای میانه

آسیای میانه برای روس‌ها منطقه‌ای پرجاذبه بود. آن‌ها از زمان پترکبیر آسیای میانه، ماوراءالنهر و شرق دریای خزر را از جمله نقاط استراتژیک و پرجمعیت دنیا می‌دانستند که قرن‌ها مردمانی جنگجو و مهاجم پرورش داده بودند.[۳] کشف مخازن طلا در آسیای میانه روس‌ها را حریص‌تر کرده بود. آن‌ها مهاجرت خود را به این منطقه گسترش دادند و به‌تدریج در کنار نظام‌های فئودالی در منطقه، نظام اداری خود را نیز سامان دادند.[۴]

تقسیم شدن آسیای میانه بین خانات مختلف و درگیر شدن آنان در مسائل داخلی از یک سو و نزاع‌های پیاپی میان دولت صفویه در ایران و شیبانیان در ماوراءالنهر از سوی دیگر، طمع روس‌ها را برای تصرف این منطقه برانگیخت. روس‌ها پس از اشغال مناطقی بزرگ در شمال غربی ایران در قفقاز و اران و دو جنگ خانمان‌برانداز و تحمیل دو عهدنامهٔ ننگین گلستان و ترکمنچای[۵]به این کشور، و نیز با پیروزی بر ناپلئون در سال ۱۸۱۵ و در هم کوبیدن پیاپی عثمانی‌ها، رقیبی در برابر خود نمی‌دیدند. لذا در سال ۱۸۳۸ حملات منظم و سازمان‌یافتهٔ خود را به منظور تسخیر آسیای میانه آغاز کردند.[۶]

مردمان آسیای میانه که روحیهٔ جنگاوری بلند داشتند، در برابر روس‌ها از خود مقاومت شدید نشان دادند. لشکرکشی‌های پیاپی روسیهٔ تزاری موجب تسلیم شدن ازبک‌ها در سال ۱۸۴۰ شد و در ۱۸۴۲ خان خیوه قبول کرد که هیچ‌گاه تهاجمی به داخل روسیه نداشته باشد.[۷] لذا، برای نخستین بار، روس‌ها در هیئت یک نیروی غالب داخل منطقهٔ آسیای میانه شدند و سپس به تصرفات خود در اطراف بیابان‌های قرقیزستان فعلی ادامه دادند. روس‌ها از ۱۸۵۶ مجدداً نبرد را علیه خانات خوقند آغاز کردند و در همان سال با تصرف تاشکند عملاً بخارا را مورد تهدید قرار دادند و در یک سال بعد بخارا مورد حمله قرار گرفت و در ۱۸۶۸ در یک نبرد تعیین‌کننده ارتش خانات بخارا به‌کلی مغلوب شد و سمرقند به تصرف روسیه درآمد. هدف بعدی تصرف خیوه بود. روس‌ها با فتح خیوه در سال ۱۸۷۳، مردم قرقیز، تاجیک و ازبک را در هم کوبیده بودند، اما تسلط بر ترکمن‌ها را دشوار یافتند. روس‌ها پس از چهار بار تلاش موفق شدند «گوکتپه»، ترکمنستان فعلی، را در سال ۱۸۸۱ به تصرف خود درآورند.[۸]

روس‌ها با زور اسلحه و در هم کوبیدن شورش‌ها، حکومتی را در آسیای مرکزی بنیاد نهادند که «از دهنهٔ اترک تا عشق‌آباد و خواجه‌صالح، واقع بر سواحل رود جیحون، و از کنار رود جیحون تا خیوه منبسط می‌باشد و از این نقطه مستقیم به سمت بحر خزر در مقابل دهنه‌های ولگا توسعه و امتداد می‌یابد.»[۹]

تحکیم سلطه بر آسیای میانه

روسیه دلیل حضور خود در آسیای میانه را متمدن‌سازی این نواحی اعلام می‌کرد. روس‌ها در نواحی تحت کنترل خود حاکمان نظامی گماردند و فرمانداری ترکستان روسیه را ایجاد کردند. این فرمانداری به سه بخش سیردریا، فرغانه و منطقهٔ زرافشان تقسیم شده بود و تحت فرماندهی کُنستانتین پتروویچ فن کاوفمن، ژنرال ارشد روس، اداره می‌شد.[۱۰]

روس‌ها برای استحکام حضور خود در آسیای میانه و بهره‌برداری از ظرفیت‌های اقتصادی این منطقه، یک سلسله‌اقدامات را انجام دادند. آنان در سال ۱۸۶۹ بندر کراسنوودسک را در کنار دریای خزر به وجود آوردند. همچنین راه‌آهن منطقهٔ قفقاز را از سواحل شمالی دریای خزر به آسیای میانه امتداد دادند تا انتقال منابع و ثروت‌های منطقه تسهیل گردد. کشت پنبه را در آسیای میانه به منظور تأمین مواد اولیهٔ صنایع روسیه و لهستان گسترش دادند. اراضی مرغوب در نقاط مختلف را، که در اختیار بومی‌ها قرارداشت، به تصرف خود درآوردند. در ادامه، مهاجرت روس‌ها به آسیای میانه به‌ویژه به استپ‌های قزاقستان آغاز شد و خشکسالی ۱۸۹۱ این مهاجرت‌ها را افزایش داد. روس‌ها کم‌کم اراضی وسیعی در شرق و جنوب قزاقستان کنونی را زیر کشت قرار دادند و عملاً در مدیریت کشاورزی سهم گرفتند. در همان حال، منطقه به بازار مناسبی برای تولیدات صنایع روسیه تبدیل شده و تاجران روس بر تجارت منطقه مسلط شده بودند. از آنجایی که در آسیای میانه بیشتر پنبه تولید می‌شد، کمبود شکر و غلات احساس شد و رفع این کمبود توسط بازارهای روسیه ممکن بود. از این جهت، اقتصاد آسیای میانه وابستگی بیشتر به روسیه پیدا

کرد.[۱۱]

همچنین، روس‌ها برای حفظ صلح و ادامهٔ سلطهٔ خویش به سنت‌های محلی توجه کردند. حکومت روسیه با مسلمانان روابط نزدیک داشت و از دیدگاه روس‌ها مسلمانان مردمانی قابل‌اعتماد بودند. نخستین کنگره‌های مسلمانان روسیه در سال ۱۹۰۵ در نیژنی نووگرود و سن‌پترزبورگ تشکیل شد که در واقع سال‌های پایانی قدرت تزار روس بود و این کنگره‌ها در پی انتشار اندیشه‌های لنین در مورد «حق تعیین سرنوشت ملت‌ها» برگزار شده بود و مسلمانان قفقاز هم به این باور گراییدند که در شرایط پس از رژیم تزاری، خواهند توانست حکومت مطلوب خود را برپا کنند.[۱۲]

امپراتوری روس در آسیای میانه در واقع فرایند روسی‌سازی منطقه را شروع کرده بود و هرنوع مقاومت را با شدت تمام سرکوب می‌کرد. قیام خدایارخان و پسر او، نصرالله، در خوقند یکی از آن‌ها است. اما به‌رغم تمایلات و نقشه‌کشی‌های فرماندهان روسی برای حمله به هندوستان از طریق افغانستان، حاکمان روسی به تسلط خود بر آسیای میانه بسنده کردند؛ زیرا در سال ۱۸۷۸، نمایندگان روس و انگلیس در کنگرهٔ برلین توافق‌هایی داشتند که یکی از آن‌ها خودداری روسیه از پیشروی به سمت افغانستان بود. رقابت دو امپراتوری روسیه و انگلستان در آسیای میانه و پیرامون آن، در این دوران به «بازی بزرگ» معروف شد.[۱۳]

روسیهٔ تزاری، که هنوز تلاش داشت بر آسیای میانه مسلط شود، در نتیجهٔ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ سقوط کرد. نخست حکومت بلشویکی و سپس اتحاد شوروی جای آن را گرفت، اما در سیاست روس‌ها برای تسلط بر آسیای میانه و نفوذ به سمت جنوب آسیا تغییری به میان نیامد.

۲- رویکرد سلطه‌طلبانهٔ اتحاد شوروی نسبت به آسیای میانه و افغانستان

در دههٔ دوم قرن بیستم، روسیهٔ تزاری آخرین نفس‌های خود را می‌کشید. ظاهراً تلاش‌های لنین و همفکران او راه را برای یک انقلاب نیرومند علیه آخرین حاکم تزاری هموار کرده بود و به‌تبع، ژنرال کروپاتکین، فرماندار روسی کل ترکستان، نیز خود را در سراشیب سقوط می‌دید. او یک سلسله‌تلاش‌ها را برای حفظ حاکمیت خود انجام داد که بی‌نتیجه ماند. مسلمانان آسیای میانه نیز با استفاده از اوضاع آشفته و بی‌ثباتی حاکم، مبارزات سیاسی خود را آغاز کردند. رهبران مسلمان در کنگرهٔ سپتامبر ۱۹۱۷ دو موضوع را برای رهایی از سلطهٔ روسیه طرح نمودند: یکی کشت محصولات مختلف در آسیای میانه به جای کشت تک‌محصولی و دیگری خروج نیروهای نظامی روسی از منطقه، که با مخالفت شدید روسیه مواجه شد.[۱۴]

پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، گسترش اختلاف‌ها میان بلشویک‌ها و منشویک‌ها فرصت دیگری برای اعادهٔ حق حاکمیت آسیای‌میانه‌ای‌ها فراهم کرد. مسلمانانْ جمهوری خودمختار ترکستان را اعلام کردند که از حمایت لنین برخوردار بود. اما این جمهوری تنها روی کاغذ استقلال و آزادی داشت؛ ساختارهای اداری و حکومتی آن در راستای پیشبرد اهداف روسیه طراحی شده و عامل مشروعیت و حاکمیت آن اسلحهٔ

کمونیست‌ها بود، نه حمایت‌های مردمی و دینی.[۱۵]

بااین‌حال، خیلی زود، تعدادی از قزاق‌ها و قرقیزها که در جریان جنگ‌های داخلی کشور را ترک کرده بودند، به منطقه بازگشته و با روس‌ها درگیر شدند. آنان با تشکیل کنگره‌ای، خواستار خروج روس‌ها و بازگشت سکنهٔ بومی و نیز ایجاد نظام اداری و فرهنگی منطبق با ویژگی‌های محلی شدند. دیری نگذشت که آسیای مرکزی به کانون مخالفت علیه روس‌ها تبدیل شد. چنین اعتراض‌هایی در تاشکند نیز رخ داد. ناامیدی مسلمانان آسیای میانه در به دست آوردن مطالبات خود از دولت جدید روسیه (بلشویک‌ها)، موجب شکل‌گیری قیام باسماچی شد. این قیام در فوریهٔ ۱۹۱۸ آغاز شد که کانون آن درهٔ فرغانه بود. مرحلهٔ نخست قیام با شدت تمام از سوی روس‌ها سرکوب شد و مرحلهٔ دوم آن در آوریل ۱۹۲۰ شروع شد که تمرکز آن بر خیوه بود و بار دیگر توسط کمونیست‌ها در هم کوبیده شد، اما به‌رغم دوبار سرکوب، جنبش باسماچی‌ها به سراسر آسیای میانه گسترش یافت. بااین‌حال، دو مسئله موجب تضعیف جنبش باسماچی شد: نخست، اقدام هماهنگ و یکپارچهٔ مسکو علیه قیام باسماچی و دوم درگیری‌های داخلی، به‌ویژه درگیری میان قرقیزها و ازبک‌ها.[۱۶]

پس از تضعیف جنبش، روس‌ها نیز تا اندازه‌ای تغییر رویه دادند و نه تنها از توجه صرف به ابزار نظامی صرف‌نظر کردند، بلکه از فشار و سرکوب نیز در آسیای میانه کاستند. جمهوری خلق در خیوه و بخارا تشکیل شد و در ادامه، اجرای سیاست نوین اقتصادی لنین به کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی انجامید. توزیع اراضی در میان روستاییان فقیر، انتقال بخشی از روس‌ها که به اصطلاح روحیات استعماری داشتند از آسیای مرکزی به اردوگاه‌هایی در روسیه، خلع سلاح روس‌ها در آسیای میانه و اخراج بورژواهای پیشین، بخشی دیگری از اقداماتی بود که به نارضایتی‌ها نقطهٔ پایان گذاشت. بدین ترتیب، جنبش باسماچی رو به ضعف نهاده و مشعل آن در بسیاری مناطق خاموش شد. اما در نتیجهٔ سیاست‌های اشتراکی‌سازی ژوزف استالین در سال ۱۹۲۹ جان دوباره گرفت. این بار، ارتش سرخ شوروی همهٔ آثار جنبش را نابود کرد.[۱۷]

آن‌چنان که قبلاً تذکر رفت، روس‌ها حداقل از قرن ۱۸ به آسیای میانه چشم دوخته و تلاش داشتند که بر این منطقه مسلط شوند و شکل‌گیری بازی بزرگ بین دو امپراتوری روسیه و انگلیس علایق روس‌ها را برای تسلط بر این منطقه بیشتر کرد. پس از سقوط روسیهٔ تزاری نیز این سیاست ادامه پیدا کرد. بر اساس مصوبهٔ کنگرهٔ حزب کمونیست روسیه در سال ۱۹۱۹، تصرف آسیای میانه زمینهٔ لازم را برای تصرف هندوستان فراهم می‌کرد، لذا مداخله‌های بلشویک‌های تحت رهبری لنین در این منطقه ادامه یافت.[۱۸]

به هرحال، اتحاد شوروی برای تسهیل سلطهٔ خود، نخست آسیای میانه را به کشورهای مختلف تقسیم کرد و سپس فرهنگ بومی آنان را مورد تاخت‌وتاز قرار داد. در اقدامی دیگر، با اعزام اوکراینی‌ها و اسلاوها دست به تغییر جمعیتی زد و در نهایت، منطقه را از نظر اقتصادی به مسکو وابسته کرد. در ادامه، به روند

وابسته‌سازی آسیای میانه به مسکو پرداخته شده است:

الف) تجزیهٔ آسیای میانه

پس از مرگ لنین، استالین آسیای میانه را شامل اتحاد شوروی کرد و در مراحل مختلف زمانی، این منطقه را بر اساس معیارهای قومی به پنج جمهوری تقسیم کرد. در اکتبر ۱۹۲۴، جمهوری‌های سوسیالیستی ترکمنستان و ازبکستان، جمهوری‌های خودمختار تاجیکستان و قزاقستان و ایالت خودمختار قرقیز تأسیس شد. ایالت خودمختار قره‌قالپاق نخست به جمهوری خودمختار قزاقستان و سپس در سال ۱۹۳۶ به جمهوری شورایی ازبکستان پیوست. در همین سال، جمهوری‌های قزاقستان و قرقیزستان نیز به همین موقعیت ارتقا یافتند. با تقسیم منطقه، مسکو نخست با برجسته کردن مرزهای قومی، مردمان آسیای میانه را از همدیگر دور کرد و سپس ارتباط آن‌ها را با ایران، افغانستان، چین و ترکیه برای هفت دهه قطع کرد. مناطق تحت تصرف شوروی در آسیای میانه عملاً به پنج جمهوری تقسیم شد.

ب) سلطهٔ فرهنگی

گرچه بلشویک‌ها در آغاز سیاستِ عدم تعارض با مسلمانان را در پیش گرفتند، اما پس از آنکه سلطهٔ خود را تحکیم کردند تغییر رویه دادند. حکومت استالین به «تخریب و تعطیلی مساجد و مدارس دینی، جلوگیری از انجام گرفتن تکالیف شرعی، مقابله با فعالیت‌های مبلغان مذهبی، توقف چاپ کتاب‌های دینی به‌ویژه قرآن، تبدیل خط و الفبای عربی و فارسی به روسی، لغو حجاب و مصادرهٔ اوقاف… روی آورد».[۱۹]

و در سال‌های ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸ اقدام‌های وسیعی علیه سنت‌ها و آداب زندگی مردم مسلمان در آسیای میانه انجام دادند. یکی از تلاش‌ها، زدودن زبان و فرهنگ فارسی از بدنهٔ جامعهٔ آسیای میانه بود. در دورهٔ استالین، بسیاری به دلیل تلاش برای حفظ زبان فارسی زندانی شده و تحت شکنجه و آزار قرار گرفتند و مردم تحت سلطهٔ شوروی حق نداشتند خود را «فارس» یا «ایرانی» بنامند و از آنان خواسته می‌شد در شناسنامه، خود را روس، قزاق و یا ازبک معرفی کنند.[۲۰] در سال ۱۹۲۶، الفبای عربی-فارسی به بهانهٔ عدم کارایی ملغا و الفبای لاتین جانشین آن شد. البته این امر مقدمهٔ مسلط ساختن زبان روسی بود و در سال ۱۹۳۸ الفبای روسی جای الفبای لاتین را گرفت و تدریس زبان روسی در سراسر اتحاد شوروی اجباری شد.[۲۱] حکومت استالین در راستای سیاست نوسازی، برنامه‌های سوادآموزی را در منطقه تطبیق کرد و در کنار آن، آموزه‌های مارکسیسم را نیز ترویج نمود. همچنین، برنامه‌های دیگری نیز به منظور جایگزین ساختن سبک زندگی شوروی به جای سنت‌های بومی اجرایی شدند. تصفیه‌های استالینیستی شامل شاعران ملی‌گرا و گروه‌های روشنفکر این منطقه نیز شد و به جای آنان، گروه نخبگان هوادار شوروی شکل گرفت. گروهی از شعرا، ادبا، نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان با حمایت خود از حاکمیت مسکو و حکومت‌های جدید، مشروعیت این رژیم‌ها را تقویت کردند. شاید این امر به استحکام حکومت‌های جدید در منطقه کمک می‌کرد.[۲۲] اما به‌رغم همهٔ فشارها، هیچ‌گاه پیوند مردم با پیشینهٔ فرهنگی‌شان قطع نشد. خاستگاه برخی از شاعران پارسی‌گوی نظیر رودکی و حکیمان و نویسندگان فارسی‌نگار همچون ابن‌سینا، بیرونی، خوارزمی و… آسیای میانه است و مایهٔ مباهات مردم این منطقه به‌خصوص جامعهٔ فارسی‌زبان آن هستند.

ج) تغییر جمعیتی

حکومت استالین از ابتدا برنامه‌هایی را برای تحت نفوذ قرار دادن ملت‌های غیرروس در زیر چتر اتحاد شوروی راه‌اندازی کرده بود. یکی از این برنامه‌ها اجرایی کردن سیاست روسیهٔ تزاری در خصوص فرستادن روس‌ها به سرزمین‌های تحت سلطه بود. لذا، از آغاز حکومت استالین، مهاجرت روس‌ها و اوکراینی‌ها بار دیگر به آسیای میانه از سر گرفته شد. مهاجران اوکراینی و روسی بیشتر تحت عنوان متخصص و کارشناس بخش‌های مختلف به منطقه اعزام می‌شدند، تا جایی که در سال ۱۹۳۹ نیمی از جمعیت تاشکند را روس‌ها تشکیل می‌دادند. از سوی دیگر، تبعید ملی‌گرایان ضدشوروی در پایان دههٔ ۱۹۴۰ ترکیب جمعیتی آسیای میانه را تغییر داد. موج دوم مهاجرت روس‌ها و اوکراینی‌ها در دوران خروشچف به این منطقه آغاز شد. او برنامهٔ کشت اراضی بایر در شمال قزاقستان را با کشیدن نهرهای آب از دریاچه آرال، مطرح و اجرایی کرد و شمار زیادی از خانواده‌های روس به منظور مدیریت این اراضی اعزام شدند.[۲۳]

د) وابستگی اقتصادی

دولت شوروی روی دو بخش صنعت و کشاورزی در آسیای میانه تأکید داشت و به همین منظور، اقداماتی برای رشد صنعت منطقه در دستورکار خود قرار داد. روس‌ها کار روی تمام برنامه‌های روسیهٔ تزاری در زمینهٔ صنایع استخراجی را، که در آسیای میانه ناتمام مانده بود، دوباره شروع کردند. نواحی جنوبی آسیای مرکزی را برای یافتن فلزات گوناگون کاوش کردند. بهره‌برداری از زغال‌سنگ ناحیهٔ شمال چیمکَند در قزاقستان فعلی، استخراج زغال‌سنگ منطقهٔ خجند، نفت در فرغانه و نمنگان و نفت سواحل دریای خزر از جملهٔ این اکتشاف‌هاست. روس‌ها با نصب ماشین‌آلات پیشرفته و احداث راه‌آهن، انتقال این مواد به کشور خود را تسهیل کردند. در بخش کشاورزی، سیاست اشتراکی‌سازی استالینْ ساکنان آسیای میانه را وادار کرد تا به کشت پنبه روی آورند. این سیاست، همچون دورهٔ تزاری، مردم منطقه را برای تأمین نیازهای غذایی خود بار دیگر به روسیه وابسته کرد. از سویی هم، توسعهٔ گستردهٔ کشت پنبه، در کنار به وجود آوردن سایر مشکلات، بحران محیط زیست را به وجود آورد. ایستادگی مردم در برابر سیاست‌های اشتراکی‌سازی موجب تبعید و کشتارهای وحشتناک شد. روسیه بازار محصولات کشاورزی آسیای میانه بود و این دولت شوروی بود که تصمیم می‌گرفت که در اراضی منطقه چه چیزی کاشته شود. همچنین، مدیریت صنایع آسیای میانه توسط کارشناسان و مهندسان روسی و اوکراینی انجام می‌شد و تمامی شبکه‌های راه‌آهن به روسیه ختم می‌شد. گرچه، این سیاست‌ها در راستای شکوفایی اقتصاد منطقه تلقی می‌شد، اما در حقیقت مردم از نظر اقتصادی نیز به روسیه وابسته می‌شدند.[۲۴]

تلاش برای نفوذ در افغانستان

از سال ۱۹۰۷ الی ۱۹۱۷، یعنی از زمان انعقاد معاهدهٔ مربوط به تعیین مناطق نفوذ در بین امپراتوری‌های روس و انگلیس در آسیای میانه، نوعی متارکه بین دو امپراتوری صورت گرفت. اما بعد از انقلاب اکتبر روسیه، این رقابت دوباره از سر گرفته شد. روس‌ها با عنصر ایدئولوژی و تحریک ضدامپریالیستی، این رقابت را به سمت جنوب آسیا ادامه دادند و نخستین تماس امان‌الله‌خان، پادشاه افغانستان، در سال ۱۹۱۹ با ولادیمیر لنین، رهبر روسیه، سرآغاز تأمین روابط گرم بین دو کشور شد. زمانی که سومین جنگ افغانستان و انگلیس در سال ۱۹۱۹ آغاز شد، نمایندگان روس در کابل پیشنهاد همکاری به امان‌الله‌خان دادند.[۲۵] روس‌ها در مراحل بعدی برای حکومت امان‌الله پول نقد و تسلیحات فراهم کردند تا بتواند در برابر شورش‌های داخلی خود را حفظ کند. پس از مرگ لنین، ژوزف استالین به نفوذ میان مردم قبایلی در سرحد میان افغانستان و پاکستان فعلی ادامه داد. حکومت شوروی تحت رهبری استالین به حکومت امان‌الله کمک کرد تا آشوب سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ قبایل را سرکوب کند. برای سرکوب قبایل، نیروی هوایی افغانستان زیر کنترل خلبانان ارتش سرخ درآمد.[۲۶]

با سرنگونی حکومت امان‌الله در سال ۱۹۲۹ و بی‌ثباتی در افغانستان، روابط مسکو و کابل به سردی گرایید. اما در عصر پادشاهی محمدظاهر، که ثبات سیاسی دوباره به افغانستان برگشت، روس‌ها دوباره به تحکیم روابط با دولت افغانستان پرداختند. حکومت شوروی کم‌کم آموزش نیروهای افغان را آغاز کرد و در سال ۱۹۵۶ محمدداوود، نخست‌وزیر وقت افغانستان، نخستین موافقت‌نامهٔ خرید اسلحه از شوروی و چکسلواکی را به امضا رساند.[۲۷] چگونگی استفاده از اسلحه و جنگ‌افزارهای مدرن، نیازمند آموزش بود. شوروی شماری از افسران خود را جهت آموزش به افغانستان فرستاد و تعدادی از افسران افغان به شوروی فرستاده شدند. آنان که به شوروی رفته بودند، در کنار فراگیری دانش فنی، آموزه‌های مارکسیسم را نیز فراگرفتند و در برگشت، آن‌ها را تبلیغ می‌کردند. بدین ترتیب، راه نفوذ شوروی در نهادهای نظامی-امنیتی باز شد. در همین حال، حزب دمکراتیک خلق تأسیس شد و اندیشه‌های مارکسیسم-لینینسم را سرلوحهٔ کار خود قرار داد. با کودتای محمدداوود علیه پادشاهی محمدظاهر، سیاستمداران و افسران پیرو خط مسکو قدرت بیشتر یافتند و پنج سال بعد، در سال ۱۹۷۸، حزب دمکراتیک خلق حکومت داوود خان را سرنگون کرد و قدرت را به دست گرفت. رهبران این حزب روابط نزدیک با مسکو برقرار نمودند. با تقاضاهای مکرر رهبران دولت وقت افغانستان، پس از حدود یک و نیم سال، یعنی ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹، وزارت دفاع شوروی دستور آغاز لشکرکشی به افغانستان را صادر کرد. واحدهایی از لشکر ۴۰ ارتش سرخ از مرز شمالی وارد افغانستان شده و به سوی کابل، مزارشریف و هرات حرکت کردند.[۲۸]

بخشی از تکاوران ارتش سرخ مستقیم به محل اقامت رئیس‌جمهور، حفیظ‌الله امین، رفته و او را کشتند. پنج روز پس از آغاز لشکرکشی شوروی، ببرک کارمل، رهبر شاخهٔ پرچم حزب دمکراتیک خلق افغانستان، به عنوان رئیس شورای مرکزی حزب حاکم منصوب شد. حضور نیروهای شوروی در طول سال‌های پسین افزایش یافت و هم‌زمان، آمریکا، عربستان، پاکستان و ایران، به تقویت نیروهای مجاهدین پرداختند. حضور نیروهای شوروی در افغانستان به تشدید جنگ‌ها در این کشور انجامید و تغییر مشی سیاسی رهبران حاکم در کابل نیز نتوانست از شدت جنگ‌ها بکاهد. لذا در آوریل ۱۹۸۸ میان افغانستان، پاکستان، شوروی و آمریکا موافقت‌نامه‌های جداگانهٔ پایان جنگ در افغانستان به امضا رسید. بر اساس این موافقت‌نامه‌ها، شوروی توافق کرد نیروهایش را از افغانستان خارج کند و در مقابل، آمریکا و پاکستان به حمایت تسلیحاتی از گروه‌های مجاهدین پایان دهند. در ۱۵ می ۱۹۸۸، نیروهای شوروی پس از حدود ۹ سال جنگ در افغانستان و دادن بیش از ۱۵ هزار کشته و شمار بیشتری زخمی، روند خروج را آغاز کردند و در ۱۵ فوریهٔ سال بعد، این روند تکمیل شد.[۲۹] پس از خروج شوروی، جنگ‌ها کماکان ادامه یافت و دولت طرفدار مسکو در کابل به تنهایی تا سه سال این جنگ را به دوش کشید و در نهایت سقوط کرد.

۳- رویکرد سلطه‌طلبانهٔ روسیهٔ جدید در قبال آسیای میانه و افغانستان

با فروپاشی شوروی، بی‌ثباتی روسیه را نیز فراگرفت و زنگ خطر تجزیه در این کشور وسیع و پرجمعیت دنیا به صدا درآمد. کمتر کسی پیش‌بینی می‌کرد روسیه بار دیگر به عنوان یک قدرت سلطه‌گر و توسعه‌طلب در منطقه سر بلند کند، اما رویدادهای بعدی خلاف آن را ثابت کرد. روسیه از خطر تجزیه نجات یافت، در سال ۲۰۰۸ به گرجستان حمله کرد، در سال ۲۰۱۴ کریمه را از اوکراین گرفت، در ۲۰۱۵ به حمایت از بشار اسد در سوریه اقدام کرد، در جنگ بین آذربایجان و ارمنستان نقش فعال ایفا نمود و در سرکوب اعتراضات سال ۲۰۲۲ در نورسلطان قدرت بسیج خود را به نمایش گذاشت. مسکو، به‌رغم حضور رقبای نیرومند، در افغانستان و آسیای میانه نقش فعال داشته است.

روسیهٔ جدید و آسیای میانه

آسیای میانه یکی از مناطق مهم و استراتژیکی است که می‌توانست استیلای روسیه را در منطقه احیا کند. این منطقه، به عنوان بخشی از منطقهٔ استراتژیک روسیه، در مرزهای جنوبی این کشور قرارگرفته و حلقهٔ واسط میان روسیه و افغانستان محسوب می‌شود. افغانستان با ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان مرز مشترک دارد و طبیعتاً تهدیدهای برخاسته از افغانستان بیشتر متوجه این کشورها است و می‌تواند امنیت فدراسیون روسیه را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.[۳۰]

آسیای میانه از دیرباز عرصهٔ رقابت ژئوپلیتیکی گسترده‌ای میان قدرت‌های بزرگ جهانی بوده است و به طور مشخص، از نیمهٔ دوم قرن نوزدهم، روسیه و بریتانیا را به عنوان دو بازیگر اصلی رویاروی یکدیگر قرار داد، تا جایی که به رقابت‌های سیاسی، نظامی و ژئوپلیتیکی این دو امپراتوری قرن نوزدهم در آسیای میانه اصطلاح «بازی بزرگ» اطلاق شد. این بازی بزرگ، طی ۳۰ سال گذشته، باعث شده تا روسیه از جمله تأثیرگذارترین بازیگران تلقی شود. البته این تأثیرگذاری را می‌توان نتیجهٔ سلطهٔ بیش از صد سال گذشتهٔ روسیه بر منطقهٔ آسیای میانه دانست. رویکرد ادوار مختلف دولت‌های شوروی را باید در قالب سه مفهوم تمامیت‌گرایی، نوسازی و استعمارگرایی، که تأثیرات مهمی در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملت‌های آسیای میانه برجای گذاشته است، جست‌وجو کرد.[۳۱] بدین معنا که دولت‌های آسیای میانه هرچند تلاش‌های زیادی انجام دادند تا بتوانند از این مفاهیم خود را رها کنند، ولی تا اکنون از استیلای روسیه بر حاکمیت خود نتوانسته‌اند رهایی یابند. دخالت روسیه در آشوب‌های قزاقستان و کمک به دولت این کشور برای سرکوب مخالفان و همچنین کمک به نیروهای تاجیک در امر مبارزه با گروه‌های افراطی که از افغانستان وارد این کشور می‌شوند، دال بر این مدعا است که هنوز استیلای روسیه با رویکرد جدید، در قالب همکاری و امنیت جمعی، بر شانه‌های حکومت‌های این منطقه از آسیا سنگینی می‌کند.

آنچه استیلای روسیه بر کشورهای آسیای میانه را تسهیل کرد، حوادثی بود که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ با حمله به برج‌های دوگانهٔ نیویورک صورت گرفت، که به اعتقاد آمریکایی‌ها این حملات از افغانستان تحت رهبری گروه القاعده سازمان‌دهی شده بود. در واقع، حوادث ۱۱ سپتامبر استیلای روسیه بر کشورهای آسیای میانه را تسریع کرد. هرچند این استیلا همانند دورهٔ روسیهٔ تزاری و شوروی با زور صورت نگرفت و بیشتر حالت همکاری داشت، اما به نظر می‌رسد که روسیه با استفاده از تهدیدات امنیتی که از جانب افغانستان متوجه این کشورها شده بود، توانست در قالب حمایت و کمک برای مهار تهدیدات از جنوب این کشورها جهت استیلای مجدد بر حیاط‌خلوت خود گام‌های جدی بردارد. در زیر به مواردی که باعث تسری قدرت استیلای روسیه بر کشورهای آسیای میانه شده پرداخته می‌شود:

افراط‌گرایی

در سند رسمی تصویب‌شده از سوی دولت روسیه در سال ۲۰۰۹، تحت عنوان سند«۲۰۲۰»، که استراتژی امنیت ملی روسیه را در آن بیان کرده، تهدیدهای مهمی ذکر شده است. بخشی از این تهدیدات از مرزهای افغانستان متوجه کشورهای آسیای میانه است. این تهدیدات شامل افراط‌گرایی و قاچاق مواد مخدر است. این امر در نهایت باعث می‌شود که کشورهای آسیای میانه به دلیل عدم توانایی در کنترل گروه‌های افراطی و قاچاق مواد مخدر دست به دامان روسیه شوند. لذا به هر میزان که امنیت در این مناطق تأمین شود، به همان میزان امنیت روسیه نیز حاصل خواهد شد. از سوی دیگر، سرکوب گروه‌های افراطی که در قاچاق و ترانزیت مواد مخدر دخیل هستند باعث می‌شود این گروه‌ها به جای روسیه و آسیای میانه در جست‌وجوی پناهگاه امن باشند، که افغانستان به دلیل بی‌ثباتی دوام‌دار این بستر را فراهم کرده است. در این راستا، روسیه تلاش کرده تا با ایجاد و تقویت ائتلاف‌های منطقه‌ای مانند سازمان پیمان امنیت جمعی، سازمان همکاری‌های شانگهای و سایر ترتیبات چندجانبهٔ امنیتی، سیاسی و اقتصادی و نیز تحکیم روابط دوجانبهٔ امنیتی خود، مانع گسترش تهدیدهای برخاسته از افغانستان به عمق استراتژیک خود و سرریز آن به مرزهایش باشد. همچنین تلاش کرده تا با این ائتلاف‌ها و پیمان‌ها، نفوذ آمریکا در آسیای میانه را محدود کند.[۳۴] دولت روسیه مدت‌ها قبل از حادثهٔ ۱۱ سپتامبر و گسترش موج اسلام‌هراسی در غرب، نسبت به نقش گروه‌های افراطی اسلامی، مانند القاعده و نیز جمعیت‌های اسلامی در جمهوری‌های تازه‌استقلال‌یافته، بدبین بوده است. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که روس‌ها بعد از فروپاشی شوروی بر چندین مسئله به عنوان تهدید امنیتی تأکید داشته‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها خطر اسلام رادیکال است. مسئولان روسی بارها بر خطر گروه‌های اسلامی تندرو تأکید کرده‌اند و گاه حتی در خصوص آن به اغراق روی آورده‌اند. برای نمونه، ژنرال «لید»، از فرماندهان نظامی برجستهٔ روسیه در سال‌های ۱۹۷۵-۱۹۷۶ و حتی پس از آن، چنان تصویر موحشی از اسلام‌گراها و القاعده ارائه می‌کرد که گویی آنان قرار است پس از تصرف کشورهایی مانند تاجیکستان، ازبکستان و قزاقستان، به یک خطر امنیتی فوری و مهم برای روسیه تبدیل شوند.[۳۵] البته، این نگرانی در زمان حاکمیت دورهٔ اول طالبان بر بخش‌های وسیعی از افغانستان برای روس‌ها وجود داشت. درعین‌حال، بنیادگرایی می‌تواند برای روسیه در چچن، داغستان و سایر نقاط روسیه دردسرساز شود، چنان‌که تاکنون این اتفاق افتاده است.

گروه داعش

افزایش ناامنی در مناطق شمالی افغانستان و همچنین نگرانی‌های فراگیر از جابه‌جایی عناصر وابسته به داعش در آن مناطق، نه تنها نگرانی‌های گسترده‌ای را در داخل افغانستان به وجود آورده، بلکه بسیاری از کشورهای منطقه، به‌خصوص کشورهای آسیای میانه، را نیز به فکر انداخته است. از همه مهم‌تر، نگرانی‌ای است که روسیه در قبال حضور داعش در مرزهای کشورهای آسیای میانه دارد. روسیه پس از نبرد سنگینی علیه داعش در سوریه، بیشتر از قبل نگران حضور این گروه در مرزهای خود است. این کشور با انجام حملات هوایی علیه مواضع داعش، توانست رژیم بشار اسد را از سقوط کامل نجات دهد. از سوی دیگر، از سال ۲۰۱۱ به بعد و با آغاز بحران سوریه و نقش‌آفرینی اسلام‌گرایان سلفی آسیای میانه و قفقاز در ارتکاب خشونت‌های بی‌سابقه و همچنین نفوذ بالای آن‌ها در سازمان‌های تروریستی جبههٔ النصره و دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، نگرانی‌ها در خصوص گسترش امواج افراط‌گرایی مذهبی در این منطقه بالا گرفته است. به‌گونه‌ای که سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای آسیای میانه و قفقاز در آخرین نشست خود از پدیده‌ای به نام «کوچ و انتقال طالبانیسم به قلمرو قفقاز و آسیای میانه» اظهار نگرانی کرده‌اند.[۳۶]

تلاش‌های روسیه با استفاده از اهرم‌های گوناگون برای حفظ ثبات و امنیت در این جمهوری‌ها و جلوگیری از نفوذ قدرت‌های دیگر و گروه‌های تروریستی در این جمهوری‌ها است. ایجاد پیمان‌های نظامی مانند پیمان امنیت جمعی و تشکیل پیمان همکاری شانگهای از جمله اقدامات روسیه برای تأمین امنیت آسیای میانه و قفقاز و آثار آن بر امنیت خود بوده است.[۳۷] این تلاش‌ها اگر از یک جانب بیانگر مشارکت روسیه برای تأمین امنیت منطقه است، از جانب دیگر نشان‌دهندهٔ تلاش برای حفظ استیلای منطقه‌ای‌اش در حیاط‌خلوت خود (آسیای میانه) نیز می‌باشد. به نظر می‌رسد روسیه در تلاش‌های خود، گروه‌های افراطی‌ای همچون داعش را چنان برجسته و بزرگ‌نمایی کرده که کشورهای منطقه از هیچ همکاری‌ای با دولتمردان روسی اجتناب نکنند. روند بحران امنیتی در افغانستان ناشی از اسلام‌گرایی افراطی طی سال‌های اخیر به شدت افزایش یافته است، لذا روسیه در تلاش است که از تصاعد این بحران به محیط منطقه‌ای و داخلی خویش جلوگیری کند.[۳۸] نگرانی برای تأمین امنیت آسیای میانه، روسیه را وادار به چرخش در سیاست خارجی‌اش در قبال افغانستان کرده است. در این راستا، روسیه تماس‌های خود را با طالبان جهت مقابله با داعش در زمان حکومت محمد اشرف غنی افزایش داده بود و نیز کنفرانسی در سال ۲۰۱۹ با حضور طالبان در مسکو برگزار کرده بود.

جنبش اسلامی ازبکستان

امروزه، جنبش اسلامی ازبکستان از افراطی‌ترین جنبش‌های اسلامی در آسیای میانه است. این حزب باعث نگرانی روسیه و ازبکستان شده است؛ چنان‌که بعد از حادثهٔ ۱۱ سپتامبر، ازبکستان به دلیل ترس از حملات بیشتر جنگجویان جنبش اسلامی این کشور به روسیه نزدیک شد، اما پس از اینکه تسهیلات فرودگاهی در اختیار آمریکا قرار داد از روسیه فاصله گرفت. روسیه تمامی ابزارهای نفوذ را که در این کشور داشت از دست داد.[۳۹] بااین‌حال، تاشکند نگران نفوذ تروریسم از مرزهای دو همسایهٔ خود، افغانستان و تاجیکستان، به داخل ازبکستان است که بیشترین آنان با ساکنان دو سمت پیوندهای قومی دارند. بر اساس برآورد ازبکستان، هواداران جنبش اسلامی ازبکستان حدود دو تا سه هزار نفر و بر پایهٔ برآوردهای مقامات روس، پنج تا شش هزار نفرند. این تعداد نیروی افراطی باعث نگرانی کشورهای آسیای میانه و روسیه شده است. نگرانی روسیه به این دلیل است که این گروه حمایت خود را از گروه داعش در سال ۲۰۱۴ اعلام کرد.[۴۰]

قاچاق مواد مخدر

قاچاق مواد مخدر افغانستان تهدیدی جدی برای امنیت بین‌المللی، منطقه‌ای و محلی است. شورای امنیتِ روسیه قاچاق مواد مخدر را، در کنار تروریسم و مهاجرت، یکی از سه چالش امنیتی اصلی این کشور در نظر گرفته است. در سال‌های اخیر، روسیه برای اولین بار به مهم‌ترین مسیر حمل‌ونقل و سپس به یک بازار بزرگ مصرف‌کنندهٔ مواد مخدر تبدیل شده است. تأمین‌کنندهٔ اصلی هروئین روسیه افغانستان است. نگرانی از بابت قاچاق مواد مخدر از سوی افغانستان تا جایی است که شورای اروپا نیز قاچاق مواد مخدر از افغانستان را به عنوان تهدیدی برای صلح، ثبات و امنیت بین‌المللی شناسایی کرده است.[۴۱]

قاچاق مواد مخدر از افغانستان پیامدهای امنیتیِ محلی، منطقه‌ای و جهانی عمده‌ای دارد. در دو دههٔ گذشته، مسئلهٔ مواد مخدر به تهدیدی علیه امنیت انسانی و ملی روسیه تبدیل شده است. بر اساس برآوردهای دفتر ملل متحد پیرامون جرم و مواد مخدر، روسیه به تنهایی بزرگ‌ترین بازار هروئین افغانستان است که مقدار مصرف آن، با رقم هروئین مصرفی در کل اروپای غربی و میانه برابری می‌کند. اولین بازار هدف برای مواد مخدر افغانستان اروپای غربی و فدراسیون روسیه است که در مجموع ارزشی حدود ۱۳ میلیارد دلار دارد. حدود ۹۰ تن از ۳۶۵ تن مواد مخدر افغانستان در سال ۲۰۰۹، از مسیر شمالی و با عبور از تاجیکستان، قرقیزستان یا ازبکستان به قزاقستان و از آنجا به روسیه قاچاق شده است.[۴۲] نگرانی روسیه تا جایی است که دولت این کشور برای جلوگیری از قاچاق مواد مخدر به آسیای میانه، طی چند سال اخیر، تلاش فراوانی کرده است تا با طالبان روابط دیپلماتیک برقرار کند.[۴۳]

با توجه به مسیر انتقال مواد مخدر، قزاقستان آخرین دروازهٔ قاچاقچیان محسوب می‌شود و بیشتر مواد مخدر از طریق خاک این کشور وارد قلمرو روسیه می‌شود. بعد از سقوط حکومت اشرف غنی و خروج غیرمسئولانهٔ دولت آمریکا از افغانستان، شاهد حضور بیشتر روسیه در افغانستان هستیم؛ حضوری که توأم با سلطهٔ نرم روسیه به بهانهٔ کمک به امنیت منطقه در قبال گروه داعش و سایر گروه‌های افراطی در کنار مهار ترانزیت مواد مخدر از مرزهای افغانستان به آسیای میانه و در نهایت روسیه است.

منابع

۱. سنایی، مهدی. «زبان فارسی در آسیای مرکزی در گذشته و حال»، نشریهٔ قند پارسی، سال چهارم، شمارهٔ ۱۴، ۱۳۷۹.

۲. پیرمرادیان، مصطفی و دیگران. «نگرشی بر تحولات آسیای میانه در قرن نوزدهم»، نشریهٔ پیام بهارستان، سال چهارم، شمارهٔ ۱۴، زمستان ۱۳۹۰.

۳. غفوری، علی. صد جنگ بزرگ تاریخ، چاپ دوم، تهران: هیرمند، ۱۳۸۶.

۴. کولایی طبرستانی، الاهه. سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، چاپ هفتم، قم: یاران، ۱۳۰۴.

۵. خدایار، ابراهیم. «حوزهٔ فرهنگی ـ تمدنی ایران در آسیای مرکزی»، فصلنامهٔ مطالعات ملی، سال چهاردهم، شمارهٔ ۲، ۱۳۹۲.

۶. غفوری، علی. صد جنگ بزرگ تاریخ، چاپ دوم، تهران: هیرمند، ۱۳۸۶.

 ۷. همان.

۸. همان.

 ۹. نوری، مصطفی. «رقابت روس و انگلیس در آسیای مرکزی و افغانستان» نشریهٔ پیام بهارستان، سال چهارم، شمارهٔ ۱۴.

زمستان ۱۳۹۰.

۱۰. همان.

۱۱. کولایی طبرستانی، الاهه. سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، چاپ هفتم، قم: یاران، ۱۳۰۴.

۱۲. کولایی، الاهه. «جنبش‌های اسلامی قفقاز» وب‌سایت راسخون، مراجعه: چهارشنبه، ۲۶ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۴ عصر.

https://rasekhoon.net/article/show/1273238/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%82%D9%81%D9%82%D8%A7%D8%B2

۱۳. کولایی طبرستانی، الاهه. سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، چاپ هفتم، قم: یاران ۱۳۰۴.

۱۴. همان.

 ۱۵. زمانی محجوب، حبیب. «روند اسلام‌ستیزی بلشویک‌ها در آسیای مرکزی» پژوهش‌نامهٔ خراسان بزرگ، سال ششم، شمارهٔ ۲۴، پاییز ۱۳۹۵.

۱۶. کولایی طبرستانی، الاهه. «سیاست و حکومت در آسیای مرکزی»، چاپ هفتم، قم: یاران ۱۳۰۴.

۱۷. همان.

۱۸. زمانی محجوب، حبیب. «روند اسلام‌ستیزی بلشویک‌ها در آسیای مرکزی» پژوهش‌نامهٔ خراسان بزرگ، سال ششم، شمارهٔ ۲۴، پاییز ۱۳۹۵.

۱۹. همان.

۲. پیشدار، رئوف. «زبان فارسی؛ حلقهٔ اتصال مردم ایران و آسیای مرکزی» وب‌سایت مجلهٔ ویستا، مراجعه: ۶ شهریور ۱۴۰۱.

https://vista.ir/m/a/l818e

۲۱. حسین‌زاده، نصرالله. «بررسی تاریخی اوضاع اجتماعی-سیاسی مسلمانان منطقهٔ آسیای مرکزی» پژوهش‌های منطقه‌ای، شمارهٔ ۷، بهار ۱۳۹۴.

۲۲. کولایی طبرستانی، الاهه. سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، چاپ هفتم، قم: یاران ۱۳۹۴.

۲۳. همان.

۲۴. همان.

۲۵. فرهنگ، میرمحمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ اول، کابل: خیبر، ۱۳۹۱.

۲۶. تیخانف، یوری. نبرد افغانی استالین، ترجمهٔ عزیز آریانفر، چاپ اول، کابل: میوند، ۱۳۹۰.

 ۲۷. فرهنگ، میرمحمد صدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ اول، کابل: خیبر، ۱۳۹۱.

 ۲۸. روزشمار اشغال افغانستان توسط شوروی؛ چرا آمدند، چگونه رفتند؟»، وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی تاریخ مراجعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱.

www.bbc.com/persian/afghanistan

۲۹. همان.

۳۰. سجادپور، سید محمدکاظم و جهانبخش، محمدتقی. «سیاست امنیتی فدراسیون روسیه در قبال افغانستان نوین»، فصلنامهٔ مطالعات آسیای میانه و قفقاز، دورهٔ ۱۹ ، سال۱۳۹۲.

۳۱. پیشگاهی فرد، زهرا، و رضایی، محمد، و مهکویی، حجت. «ارزیابی وضعیت کشورهای عضو سازمان منطقه‌ای گوام در عصر جهانی شدن»، فصلنامهٔ مطالعات برنامه‌ریزی سکونتگاه‌های انسانی (چشم‌انداز جغرافیایی)، دورهٔ ۷، سال ۱۳۹۱.

۳۲. مشیرزاده، حمیرا و نظامی، مریم.«مسکو و جمهوری‌های پیرامونی در دوران شـوروی: چارچوبی تحلیلی برای درک روابط و اقدامات»، فصلنامهٔ سیاست، دانـشکده حقـوق و علـوم سیاسـی دانشگاه تهران، دورهٔ ۴۰، سال ۱۳۸۹.

۳۳. سجادپور، سید محمد کاظم و جهانبخش، محمد تقی، «تأثیر عنصر مخدر افغان بر امنیت ملی فدراسیون روسیه»، مطالعات آسیای میانه و قفقاز، ۱۳۹۳.

۳۴. انتظاری، حسینعلی. «نقش بنیادگرایی در آسیای میانه و قفقاز»، پایان‌نامهٔ کارشناسی ارشد، تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران، ۱۳۷۸.

۳۵. مریدی، بهزاد و کرمی، محمد سجاد، «اسلام هراسی در روسیه: تبیین جامعه‌شناختی ریشه‌ها و چالش‌ها»، مطالعات آسیای میانه و قفقاز، دورهٔ ۲، ۱۳۹۲.

۳۶. زرگر، افشین و سلیمی، لیلما «روسیه و مبارزه با تروریسم و افراطیگری در قفقاز: دستاوردها و ناکامی‌ها ۲۰۰۱- ۲۰۱۵»، دوماهنامهٔ مقاله در هنر و علوم انسانی، سال دوم، ۱۳۹۲.

۳۷. کولایی، الهه و مرادی، آزاده، «سیاست انرژی روسیه در آسیای میانه»، مجلهٔ راهبرد، شمارهٔ ۶۱، ۱۳۹۰.

 ۳۸. سیمبر و پادروند «چالش‌های سیاست خارجی روسیه در آسیای میانه»، فصلنامهٔ مطالعات آسیای میانه

و قفقاز، دورهٔ ۲۴، ۲۰۱۸.

۳۹. یانسن، لنا، «روسیه و آسیای میانه بعد از ۱۱ سپتامبر»، فصلنامهٔ مطالعات آسیای میانه و قفقاز، سال

یازدهم، دورهٔ ۳، ۱۳۸۲.

 ۴۰. کولایی، کاویانی‌فر و پیمان، «ایران و ترکیه در مجموعه امنیتی آسیای میانه» فصلنامهٔ علمی مطالعات روابط بین‌الملل»، دورهٔ ۱۲، ۲۰۱۹.

۴۱. سجادپور، سید محمد کاظم و جهانبخش، محمد تقی. «تأثیر عنصر مخدر افغان بر امنیت ملی فدراسیون روسیه»، مطالعات آسیای میانه وقفقاز، ۱۳۹۳.

۴۲. کرمی، جهانگیر و جهانبخش، محمد تقی، «جایگاه افغانستان در سیاست امنیتی فدراسیون روسیه»،

فصلنامهٔ پژوهشی سیاست جهانی، دورهٔ ۴. ۱۳۹۴.

۴۳. Vinay Kaura (2021) Russia’s Afghan Policy: Determinan Strategic Analysis, 45:3, 165-183, DDD: 10.1080/09700161.2021.1920685

۲ thoughts on “رویکرد سلطه‌طلبانهٔ روسیهٔ تزاری، اتحاد شوروی و روسیهٔ جدید نسبت به آسیای میانه و افغانستان

  1. فرزانه نظری گفت:

    این مقاله که به صورت سلسله وار و تاریخی روابط روسیه و کشورهای جنوب آن را بررسی کرده است، یک مساله از قلم افتاده یا نویسنده از کنار آن عامدانه گذشته است و آن روابط طالبان و روسیه از ۲۰۰۶ تا به امروز است. حق مطلب بود که به این مساله عمیقاً پرداخته می شد.

  2. فرزانه نظری گفت:

    این مقاله که به صورت سلسله وار و تاریخی روابط روسیه و کشورهای جنوب آن را بررسی کرده است، یک مساله از قلم افتاده یا نویسنده از کنار آن عامدانه گذشته است و آن روابط طالبان و روسیه از ۲۰۰۶ تا به امروز است. حق مطلب بود که به این مساله عمیقاً پرداخته می شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دنبال چه چیزی میگردید؟