احمد وخشیته
بحران اوکراین معماری امنیتیِ سنتی حاکم بر اروپا را با چالشی جدی روبهرو کرد. درست است که بر روی نقشه تنها تقابل مسکو و کییف ملاحظه میشود، اما به نظر میرسد که این کارزار را میتوان در مفهوم مهار و انزوای روسیه از سوی ایالات متحده تبیین و تحلیل کرد. آنچه آشکارا است این واقعیت است که معماری امنیتی اروپا، که پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی بهواسطهٔ مذاکرات سران روسیه و ناتو شکل گرفت و منجر به امضای سند روابط متقابل و همکاری امنیتی میان بوریس یلتسین (رئیسجمهور وقت روسیه) با خاویر سولانا (دبیر کل وقت ناتو) در ۲۷ می ۱۹۹۷ شد، با آغاز بحران اوکراین در سال ۲۰۱۴ با چالشی جدی روبهرو گشت. رویارویی زمستان ۲۰۲۲ هم نقطهٔ پایانی بر معماری امنیتیِ سنتی، که پس از جنگ سرد شکل گرفته بود، قرار داد.
- معماری امنیتی سنتی روسیه و ناتو پس از فروپاشی
در ۲۷ می ۱۹۹۷، روسیه و کشورهای ناتو به توافقی در بالاترین سطح دست یافتند که مبتنی بر آن، روابط متقابل و به عبارتی صریحتر «معماری امنیتی اروپا پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی» رقم زده شد. به نظر میرسد یکی از مهمترین اصول این توافق[۱] این بود که طی آن تأکید شد «روسیه و ناتو یکدیگر را به عنوان دشمن نمیبینند» و با تقویت اعتماد و همکاری متقابل برای عبور از رقابتهای گذشته تلاش میکنند.
ازاینرو، میتوان تصریح کرد که هدف اصلی این توافق، همان طور که در مقدمهٔ آن نیز آمده است، بر تعهد مشترک روسیه و ناتو برای ایجاد یک اروپای باثبات، متحد و آزاد، و استوار بر عنصر صلح است؛ تعهدی سیاسی در بالاترین سطح که میان بوریس یلتسین، رئیسجمهور وقت روسیه، و خاویر سولانا، دبیرکل وقت ناتو، به امضا رسید.
بنابراین، در این مقطع زمانی نه تنها مفهوم سیاست امنیت متقابل از سوی روسیه را فهم میکنیم، بلکه فروپاشی شوروی و نگاه متفاوت مسکو به نظام بینالمللْ ناتو را نیز دستخوش تحولات عمیقی قرار میدهد تا دکترین استراتژیک خود را مطابق وضعیت جدید نظم حاکم بر اروپا تعریف کند. پس ما به یکباره با یک تغییر جدی مواجه هستیم که به موجب آن، گذار کلیدواژهٔ «دشمنی» به «همکاری» در روابط روسیه و ناتو را ملاحظه میکنیم. در این زمان، ناتو بر مفهوم امنیتی و دفاعی اروپا متمرکز میشود و همزمان روسیه به ساختن یک جامعهٔ دمکراتیک و تحولات سیاسی و اقتصادی در ورای پسافروپاشی مشغول است. ازاینرو، ذیل کلیدواژهٔ همکاری میان روسیه و ناتو، طرفین متعهد به کاهش نیروها و سلاحهای متعارف خود میشوند تا به حفظ صلح و همکاریها در اروپا کمک کنند.
این سند همکاری چهار اصل دارد:
نخست: روسیه و ناتو بر اساس اصل تقسیمناپذیری امنیتِ همهٔ کشورهای جامعهٔ یوروآتلانتیک با یکدیگر همکاری کنند؛ یعنی تلاش برای ایجاد امنیت مشترک مطابق منافع همهٔ کشورها و با تأکید بر ارزشها، تعهدات و هنجارهای مشترک. در این جهت، تهدیدها و چالشهای مشترکی را در مقابلِ امنیت مشترک و همهجانبهٔ اروپا نظیر ناسیونالیسم افراطی، گسترش سلاحهای هستهای، بیولوژیکی و شیمایی برمیشمارند و به نقش سازمان امنیت و همکاری اروپا تأکید میکنند و لازمهٔ تحقق آن را توسعه بر اساس مشارکت و همکاری پایدار، به رسمیت شناختن دموکراسی، کثرتگرایی سیاسی و امنیت همهجانبه، عدم توسل به زور علیه یکدیگر یا هر کشور دیگری، احترام به حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی همهٔ کشورها مطابق با منشور سازمان ملل، شفافیت متقابل در توسعهٔ سیاستهای دفاعی و دکترین نظامی میدانند.
دوم: بر ایجاد شورای دائمی مشترک روسیه و ناتو تأکید میشود تا اهداف پیشبینیشده و رویکردهای مشترک را در راستای بالاترین سطح اعتمادسازی همکاریها پیش ببرند. یکی از مهمترین کارویژههای این شورا این است که هنگامی که یکی از طرفین متوجه چالش امنیتی شد، به سرعت جلسهٔ اضطراری برای رفع آن شکل بگیرد. در عین حال، حق وتوی تصمیم طرف مقابل را ندارد و صرفاً در جایگاه مشاوره در مکانیزم کاهش تنشها و گسترش همکاریها تعریف میشود.
سوم: بر همکاریها در حوزههای خاص موردعلاقهٔ طرفین با تأکید بر امنیت یوروآتلانتیک توجه دارد و مشخصاً به دیپلماسی پیشگیرانه از ظهور درگیریها و تلاش برای حل بحرانها و کشمشها معطوف است و مهمترین رکن همکاریها بر مبارزه با تروریسم و قاچاق مواد مخدر استوار است.
چهارم: ناتو تأکید میکند که هیچ قصد و برنامهای برای استقرار تسلیحات هستهای در قلمرو اعضای جدید ندارد و طرفین از رژیم کنترل تسلیحاتی حمایت میکنند.
گزاف نیست اگر این هنگام را طلاییترین دوران روابط مسکو و ناتو بنامیم. از ۱۹۴۹ که پیمان آتلانتیک شمالی شکل میگیرد تا هنگام جنگ سرد شاهد تقابل جدی میان شوروی و ناتو هستیم. پس از فروپاشی، گام نخستِ همگرایی به بیستم دسامبر ۱۹۹۱ بازمیگردد که روسیه به عضویت شورای همکاری این پیمان درمیآید و در گام دوم در ۲۲ ژوئن ۱۹۹۴ به برنامهٔ مشارکت برای صلح ناتو میپیوندد و نهایتاً شاهد امضای سند روابط متقابل و همکاریهای امنیتی در ۱۹۹۷ هستیم. پس از آن، در ۲۸ می ۲۰۰۲، ولادیمیر پوتین در شهر رم سند کیفیت جدید در روابط روسیه و سران این سازمان را امضا کرد.[۲]با نگاهی به برآیند این اسناد، میتوان گفت که مهمترین انتظار طرفین این بوده است که ناتو متعهد به عدم استقرار نیروهای دائمی نظامی در قلمرو کشورهای خارج نزدیک روسیه باشد و مسکو نیز متعهد به خویشتنداری نسبت به رفتار خود در اروپا باشد، با تأکید بر این مفهوم که روسیه و ناتو یکدیگر را به عنوان دشمن نبینند. مطابق با این اصول، معماری امنیتی سنتی اروپا پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی تعریف شد.
اما اکنون این پرسش پررنگ است که آیا آنها انتظار داشتند تنها یک ربع قرن پس از این توافقات، چنین رویاروییای در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی میان آنها در اوکراین شکل بگیرد که معماری امنیتی سنتی را با چالشی جدی مواجه سازد؟
- چگونه بحران اوکراین تاجهای خجالتی را به هم ریخت؟
وقتی در جنگلی قدم میزنیم، نور خورشید از میان شاخ و برگ درختانی که سر به آسمان کشیدهاند ناخودآگاه توجه ما را به سمت بالا جلب میکنند و با تعجب متوجه میشویم که شاخ و برگ این درختان بلند، همچون صنوبر، با اینکه اینطور سر به فلک کشیدهاند، اما هرگز به شاخ و برگهای درخت دیگری برخورد نمیکنند تا از میان مرزبندی شاخ و برگ آنها با درختی دیگر، نور خورشید این فرصت را داشته باشد که به زمین جنگل برسد؛ پدیدهٔ منحصربهفردی که دانشمندان آن را «تاجهای خجالتی»[۳] مینامند.
این روند را میتوانیم در طول دوران جنگ سرد و طی سی سال گذشته در نظم جهانی در قالبهای گوناگون دوقطبی و چندقطبی درک کنیم که با وجود آنکه در برخی مواقع تهدیدها سبب میشد معماری امنیتی حاکم بر نظم جهانی به سوی برخورد پیش برود، اما همواره تحدید حدودی میان تضاد منافع وجود داشت؛ درست مانند مرزبندیای که شاخ و برگ درختان با یکدیگر در پدیدهٔ تاجهای خجالتی دارند.
اما بحران اوکراین این نظم را از هم پاشید و معماری امنیتی سنتی را با چالشی جدی روبهرو کرد. درست است که به مناقشهٔ روسیه و اوکراین در مفهوم بحران منطقهٔ اروپا توجه میشود، اما پوشیده نیست که پیامدهای آن نظم جهانی را دچار دگردیسی کرده است.
اگر به سناریوهای نظم جهانی پس از بحران اوکراین معطوف شویم، گزاف نیست بگوییم که به دنبال این بحران، شاهد تشدید تلاطمها در دیگر نقاط جهان نیز هستیم. به عنوان مثال، کرهٔ شمالی به ازسرگیری آزمایشهای موشکی خود ترغیب شده است، اوضاع در قرهباغ به سوی درگیریهای جدیدی پیش میرود، رفتار ترکیه در شمال عراق و همچنین اثرات منفی در احیای برجام نیز از جمله مثالها در این خصوص است.
اما مهمترین سؤال این است که فردای بحران اوکراین چه روی میدهد؟ در این خصوص، ارزیابیهای مختلفی ارائه شده است؛ از سناریوهای خوشبینانه تا پیشبینیهای آخرالزمانی. حتماً یکی از مهمترین دغدغهها این است که آیا جهان پس از جنگ اوکراین به وضعیت عادی خود بازمیگردد و پدیدهٔ «تاجهای خجالتی» دوباره در نظم جهانی حکمفرما میشود یا نظام بینالملل از یک نقطهٔ بیبازگشت عبور کرده و بازگشت به نظم گذشته محال است.
برای پاسخ به این پرسش، میتوان بر جنبههای مختلفی معطوف شد. به عنوان مثال، اگر بر کنترل تسلیحات و عدم اشاعهٔ تسلیحات هستهای متمرکز شویم، در رویکردی خوشبینانه میتوان انتظار داشت که فردای بحران اوکراین نظام بینالملل از این آشوب درس بگیرد و با وضع قوانین بازدارندهای از تکرار این وضعیت جلوگیری کند. اما از سوی دیگر، طی یک سناریوی بدبینانه، میتوان تصور کرد که آشفتگی بحران اوکراین در ادامه نیز جریان پیدا کند و شاهد گسترش سلاحهای کشتارجمعی و شبکههای تروریستی باشیم که تأثیر منفی بر دیگر بحرانهای منطقهای نیز داشته باشد.[۴]
اجازه بدهید بار دیگر به سند ۱۹۹۷ بازگردیم؛ اکنون، تنها ۲۵ سال پس از امضای این سند که وعدهٔ صلح پایدار و فراگیر در منطقهٔ یوروآتلانتیک بر اساس اصول دموکراسی و امنیت مبتنی بر همکاری داده بود، شاهد منازعهٔ روسیه و ناتو در اوکراین هستیم. اگرچه آن هنگام قرار بود که روسیه و ناتو بر اساس الگوی امنیت مشترک و همهجانبهٔ اروپا در قرن بیست و یکم رفتار کنند و به ابزارهایی در تهدید و یا توسل به زور مبادرت نورزند، اما اکنون زیر سایهٔ شکست در دیپلماسی پیشگیرانه از مناقشه، همهچیز طور دیگری رقم خورده و بندبند این توافق با مثالهای نقض مواجه شده است. هم ناتو برخلاف این توافق تحرکات نظامی و پیشروی در کشورهای هممرز با روسیه، از جمله اوکراین، داشته است و هم روسیه برخلاف مفاد توافق اقدام به ورود نظامی به تمامیت ارضی یک کشور کرده است. بنابراین، همهچیز آشکار است. اگر همین فردا هم در اوکراین صلح شود، دیگر قواعد بازی به ۱۹۹۷ بازنخواهد گشت و در سناریوی مطلوب تنها کلیدواژهٔ «دشمنی» جای خود را به «رقابت» در روابط میان روسیه و ناتو خواهد داد. اما بسیار دشوار است که انتظار داشته باشیم مفهوم «همکاری» میان آنها دوباره ظهور کند و روابط به سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۴ بازگردد؛ حتی سخت است که از بازگشت روابط به سال ۲۰۱۴ سخن بگوییم.
در شرایط کنونی، طرفین خوانش متفاوتی حتی نسبت به توافق ۱۹۹۷ دارند. در توافق آمده بود که ناتو متعهد به عدم استقرار نیروهای دائمی نظامی در قلمرو کشورهای خارج نزدیک روسیه باشد. به نظر میرسد همین عنوان «دائمی» یکی از موارد اختلاف در ماههای منتهی به حملهٔ روسیه به اوکراین بود؛ اینکه مفهوم دائمی چیست و فراتر از چه مدت زمانی دائمی برداشت میشود. این همان موضوعی است که به آغاز اصطکاکهای میان روسیه و ناتو انجامید که مشخصاً در سال ۲۰۱۴ ظهور کرد؛ موضوعی که از جمله نگرانیهای اصلی روسیه پیش از حمله به اوکراین بود که میتوان آن را در گفتوگوی تلفنی پوتین و بایدن در آخرین روز دسامبر ۲۰۲۱ و همچنین خط مذاکراتی سهگانهٔ روسیه-ناتو، روسیه-آمریکا و روسیه-اتحادیهٔ اروپا در ماه ژانویهٔ ۲۰۲۲ مشاهده کرد.
بنابراین، آنچه مشخص است بحران اوکراین نه تنها نظم امنیتی سنتی حاکم بر اروپا را با چالش جدی روبهرو کرده است، بلکه پدیدهٔ تاجهای خجالتی در نظم اروپا و معطوف به دوران جنگ سرد را نیز به هم ریخته است.
- سناریوهای پیشِ روی بحران اوکراین
اگر بپذیریم که تهدیدْ سلاح کسانی است که تهدید میشوند، به پیچیدگی بحران اوکراین بیشتر پی خواهیم برد. در سطح دوجانبه، مسکو و کییف یکدیگر را تهدیدی برای منافع ملی و امنیتی خود میدانند. همین دیدگاه را میتوان در سطح منطقهای میان روسیه و اتحادیهٔ اروپا و در سطح فرامنطقهای میان کرملین و کاخ سفید بسط داد. در این میان، کافی است به این نکته نیز توجه داشته باشیم که تهدید مفهوم انتزاعی دارد و هریک از طرفین میتوانند دامنهٔ متفاوتی از رفتارهای طرف مقابل خویش را زیر چتر تهدید تعریف کنند. مبتنی بر این وضعیت، نگاه خیر و شر از سوی هریک از آنها به سوی دیگر تثبیت شده است و مطابق همین رویکرد، کییف با عدم پایبندی به توافق مینسک، روسیه با ورود نظامی به اوکراین، و غرب با تقابل اقتصادی و رسانهای و بستههای تحریمی و تنبیهی علیه روسیه و کمکهای نظامی به اوکراین، جنگ در طیفهای مختلف آن را به عنوان راهی برای گشودن گرههای سیاسی انتخاب کردهاند و البته هریک معتقد هستند که ناگزیر در این مسیر قرار گرفتهاند.
البته بدیهی است که از جنگ نمیتوان انتظار خوبی داشت و حتی پیروزمندانهترین نبردها نیز شری است که باید از آن جلوگیری شود. اگرچه صلح، مفهوم زیبایی است که همهٔ کشورها در دوران آرامش از آن به زیبایی سخن میگویند و بر آشتی و روابط مسالمتآمیز در روابط بینالملل تأکید دارند، اما از لحظهٔ آغاز هر جنگی، این فضیلت به یکباره به جرمی بزرگ تبدیل میشود که علاقهمندان به آن ممکن است به طیفی از تهمتها و جرائم مبتلا شوند که دامنهٔ آن از سازش شروع میشود و تا خیانت ادامه دارد. ازاینرو، مذاکره و صلح که ما از آن به عنوان درمان جنگ یاد میکنیم، در هنگام نبرد میتواند به مراتب دشوارتر از ادامهٔ منازعه باشد.
گزارش اندیشکدهٔ رند در ژانویهٔ ۲۰۲۰، با عنوان «تغییر در سیاستهای منطقهای ایالات متحده برای عملیاتی کردن یک استراتژی بزرگ واقعگرایانه برای مهار»[۵]، که همزمان با به قدرت رسیدن بایدن منتشر شد، تأکید دارد که تهدید اصلی مقابل ایالات متحده چین است، اما لازم است که پیش از پرداختن به آن، سه تهدید فرعیِ روسیه در اروپا، افغانستان در آسیای جنوبی و برنامهٔ هستهای جمهوری اسلامی در خاورمیانه مهار شود. اگر مشخصاً به موضوع روسیه معطوف شویم، بحران اوکراین و قرار دادن روسیه در مسیر ورود نظامی به این کشور، دو دستاور جدی پیش روی ایالات متحده قرار داد: نخست آنکه بار دیگر ناتو را متحد کرد و دوم اینکه روسیه را در یوروآتلانتیک منزوی کرد. با وجود این، اما همهچیز مطابق برنامهٔ طرفهای درگیر پیش نرفته است: نه روسیه موفق به پیشروی سریع شده است، نه کییف توانست ناتو را مستقیم در این جنگ وارد کند. اتحادیهٔ اروپا بهواسطهٔ بستههای تحریمیای که علیه روسیه وضع کرد، اقتصاد خودش نیز با مشکل روبهرو شده است، بهویژه در موضوع انرژی. ایالات متحده نیز اگرچه موفق شده است تا سناریوی مطلوبش، یعنی انزوای روسیه در غرب، را نهادینه کند، اما انتظار نداشت که روسیه سرسختانه و اگرچه با کندی در اوکراین پیشروی داشته باشد و واشنگتن را تهدید به بهکارگیری سلاحهای هستهای کند.
ازاینرو، ما با شرایطی پیچیدهتر از زمان جنگ سرد روبهرو هستیم که گذاشتن نقطهٔ پایان بر این پاراگراف از بحران را، در این شرایط، بسیار بغرنج کرده است. بنابراین، نظم امنیتی یوروآتلانتیک با چند تفاوت جدی در مقایسه با دوران جنگ سرد روبهرو است: نخست اینکه یک دوقطبی نامتقارن با ظرفیتهای نابرابر در نظم این منطقه شکل گرفته است، دوم اینکه طرفین خطوط قرمز و مرزبندیهای دیگری را به درستی درک نمیکنند و این موضوع ممکن است به واکنشی منجر شود که طرف مقابل انتظار آن را نداشته است، در حالی که در زمان جنگ سرد و حتی بحران ۱۹۶۲ نیز شوروی و آمریکا فهمپذیری صحیحی از خطوط قرمز یکدیگر داشتند و سوم اینکه نگاه خیر و شر مبتنی بر مفهوم دشمنی چنان بر هریک از طرفین چیره شده است که حتی دامنهٔ حداقلی احترام متقابل در هنگام منازعه را نیز با چالشی جدی مواجه کرده است.[۶]
برآیند این شرایط نشان میدهد که دستیابی به یک توافق سیاسی برای آتشبس، هرچند روبنایی، در این شرایط بسیار دشوار است و هر روز ملاحظات و متغیرهای جدیدی بر این بحران افزوده میشود؛
تحریمهای پینگپنگی و اخراج متقابل دیپلمات و پررنگ شدن رقابت در دیگر مناطق نظیر آفریقا، خاورمیانه و آسیای جنوبی، همه، نشان میدهد که دیگر نهفقط ظرفیت سازندهای میان مسکو و بروکسل برای احیای روابط وجود ندارد، بلکه حتی روسیه و شرکای اروپاییاش، نظیر فرانسه و آلمان، دچار یک انجماد جدی در روابط شدهاند که آب شدن آن نیازمند زمان است و به این آسانیها رخ نمیدهد.
بنابراین، در این شرایط دشوار که سناریوی مطلوب هریک از طرفین فرسایشی شده و ممکن است در مسیر بنبست یا تحقق با هزینههای سرسامآور قرار بگیرد، سناریوی جایگزین آنها چیست؟
به نظر میرسد که رویکرد روسیه، سنتی و همچون دوران شوروی است: گسترش اتحاد با بازیگرانی که در مقابل نظم منطقهای و جهانی مدنظر ایالات متحده قرار دارند؛ اهرم فشاری که در نگاه مسکو میتواند واشنگتن را نهایتاً به میز مذاکره بکشاند و کرملین در ازای دریافت تضمینهای امنیتی مدنظر خود، بهویژه در اروپا و در تقابل با ناتو، رفتار آنها را کنترل کند و بتواند از تخفیفهای تحریمی بهرهمند شود. سادهترین مثال کرهٔ شمالی در شرق آسیا، هند و افغانستان در آسیای جنوبی، سوریه و جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه، مصر، کنگو، اتیوپی و… در آفریقا، ونزوئلا در آمریکای جنوبی و صربستان در اروپا است.
در این میان،
زلنسکی که به پشتوانهٔ ناتو سر ناسازگاری با توافق مینسک گذاشت و منتج به ورود نظامی روسیه به اوکراین شد، به دنبال وادارکردن کرملین به دادن هزینههای بیشتر است و حالا نهفقط جدایی مناطق تصرفشده از ۲۴ فوریه را در نظر دارد، بلکه بر بازگشت کریمه نیز توجه جدی میکند که نتیجهٔ آن حملات یک هفته گذشتهٔ ارتش اوکراین (اواخر شهریور ۱۴۰۱) به این منطقه بود.
بعید به نظر میرسد که ناتو بیشتر از روند کمکهای نظامی وارد این باتلاق شود و اتفاقاً انتظار میرود این یک عملیات فریب برای چین باشد که او نیز -با این خیال که ناتو واکنش نظامی مستقیم نشان نمیدهد- در دام تایوان بیفتد، با این تفاوت که با واکنش جدی اتحاد آتلانتیک شمالی مواجه شود.
گزاف نیست اگر بگوییم روسیه، هرچند پیشرویهایی بسیار آرام در اوکراین دارد، از یک سازش موقت نیز بدش نمیآید تا قدری فرصت داشته باشد وضعیت خود را در موازنهٔ تهدید شرق آسیا نیز بهبود بخشد و بتواند در بحران پیش روی ناتو و چین صید منافع کند. شاید یکی از سادهترین سناریوها پررنگ کردن دوقطبی دو کره باشد؛ موضوعی که میان سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ در جریان رقابت جدی شوروی و آمریکا نیز بسیار آشکار بود.
بههرحال، نباید فراموش کنیم که برنامهٔ موشکی و هستهای کرهٔ شمالی یک موضوع کلیدی و حساس در معادلات آسیاپاسیفیک است و میتواند ابعاد جدی در نظم این منطقه و ملاحظات فرامنطقهای بیافریند؛ ابزاری که میتواند برگ مهمی در مذاکرات روسیه و آمریکا باشد.
نهایتاً میتوان گفت روسیه و غرب در شرایط کنونی به یک سازش موقت سیاسی برای آتشبس نیاز دارند که البته کییف باید در این زمینه تصمیم بگیرد؛ وضعیت آتش زیر خاکستری که قدرت مانور غرب در آسیاپاسیفیک را افزایش میدهد و فرصت ریکاوری به مسکو میبخشد.
بنابراین، میتوان گفت سناریوی اول این است که یک توافق و سازش سیاسی، که البته ناپایدار است، میان مسکو و کییف حاصل شود؛ وضعیت مانند دوران پس از توافق مینسک، در حالت آتش زیر خاکستر باقی بماند، رقابت تسلیحاتی روسیه و غرب شدت بگیرد، غرب بر شکاف اجتماعی در روسیه متمرکز شود، غرب به دنبال مذاکره با چین برآید.
اما یک سناریوی محتمل میتواند استمرار جنگ در سال آینده باشد. البته در اینجا این موضوع مطرح میشود که آیا روسیه با همان شدت اولیه رفتار میکند یا اوکراین با همین انگیزهای که در یکی دو ماه گذشته مبارزه کرده، به جنگ ادامه میدهد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که یک سناریو میتواند کاهش کمکهای غرب به اوکراین همزمان با فصل سرما باشد که طبیعتاً وضعیت نظامی کییف را تحت تأثیر قرار میدهد تا توان حملههای مؤثر را از دست بدهد و با روندی آرام از یک منازعه روبهرو باشیم.
در این شرایط، یک سناریو میتواند پیش روی روسیه در تمام سرزمین اوکراین باشد که در اینجا دو رویکرد مطرح میشود: الحاق کامل آن به روسیه یا حفظ تمامیت ارضی اوکراین با استقرار یک دولت نزدیک به مسکو. به نظر میرسد گزینهٔ دوم فرضیهٔ کمهزینهتری برای روسیه باشد، چراکه غرب در مقابل گزینهٔ نخست بههیچعنوان آرام نخواهد نشست و منازعه فصل جدیدی پیدا میکند که نه روسیه تاب آن را دارد و نه اتحادیهٔ اروپا.
درهرصورت، هرکدام از این دو فرضیه حاصل شود، بحران جدید دیگری میان روسیه و غرب شکل خواهد گرفت. اما در مقابلِ رویکرد مسکو، این پرسش نیز قرار دارد که غرب و مشخصاً کاخ سفید چه برنامهای برای آیندهٔ اوکراین دارد؟ آیا به دنبال پیروزی کامل اوکراین است یا انزوای روسیه در اروپا و میان متحدان غیرغربی؟ در این صورت، همین که کییف سقوط نکند، سناریوی مطلوب واشنگتن در این بزنگاه رقم خورده است تا همواره اهرم فشاری باشد در مقابلِ آنچه سیاستهای توسعهطلبانهٔ کرملین میخوانَد و در صورت نیاز در زمان مناسب بر آتش زیر خاکستر آن دمیده شود.
با وجود این، همچنان سناریوی محتمل میتواند تلاش مسکو و غرب برای یک توافق نیمبند سیاسی بهمنظور آتشبسی حتی غیرپایدار باشد. آغاز فصل سرما پاشنهآشیل غرب بهواسطهٔ وابستگی به انرژی است و فرسایشی شدن جنگ پاشنهآشیل روسیه است. پس هر دو طرف نیازمند پایان جنگ هستند و اگر به کییف تسلیحات نرسد، او نیز در مسیر مذاکره برای آتشبس قرار میگیرد.
ولی در این میان یک سناریو هم میتواند حمایت گستردهتر غرب از کییف باشد که به پیشروی ارتش اوکراین بینجامد و ارسال بیشتر تسلیحات کاربردی با هدف پسگرفتن نهفقط مناطق دونتسک و لوهانسک بلکه حتی کریمه باشد. البته شانس این فرضیه هم ضعیف است. بههرحال، غرب هم مبتنی بر منافع منطقهای خود رفتار میکند، نه قهرمانسازی از زلنسکی. همچنین آگاه است که وضعیت کریمه و اکنون دونتسک و لوهانسک خط قرمز کرملین است و میتواند واکنش تند روسیه را، فراتر از سرزمین اوکراین، به همراه داشته باشد.
مشخص است که فرسودگی جنگْ خستگی ملتهایی را که بهطور مستقیم و غیرمستقیم درگیر بحران اوکراین هستند به دنبال دارد و این دقیقاً یکی از همان موضوعاتی است که وضعیت را پیچیده کرده و فرایند تصمیمگیری برای پلن بی را با مشقت مواجه کرده است. از یک سو بستههای حمایتی کشورهای اروپایی برای اوکراین و از سوی دیگر سیاستهای تحریمی در قبال روسیه، که در صدر آن موضوع انرژی قرار دارد، تورمی جدی را در مقابل اقتصاد داخلی این کشورها قرار داده است.
در مقابل، روسیه نیز بهواسطهٔ هزینههای نظامی ناشی از حضور در اوکراین، پناهندگان روستبار اوکراینی به روسیه و البته بستههای شدید تحریمی غرب با دشواریهای انکارناپذیری روبهرو شده است. بنابراین، در کنار ملاحظات سیاسی و امنیتی میان روسیه و غرب، ما با مجموعهای از مشکلات اقتصادی داخلی با جنبههای وسیعتر روبهرو هستیم که در هر دو طرف میتواند اولویتها را تغییر دهد. بنابراین، همان طور که سون جو در کتاب هنر رزم مینویسد: «در عملیات جنگی شرایط ثابتی وجود ندارد. کسی که بتواند تاکتیکهایش را در تناسب با دشمنش تغییر دهد موفق میشود و باید توجه داشته باشیم که تظاهر به ضعف میتواند لازمهٔ قدرت باشد. ازاینرو، کسی پیروز است که بداند کی بجنگد و کی نجنگد.»
مشخص است که اگر جنگ اوکراین وارد یک مرحلهٔ فرسایشی و بینتیجه شود که آتشبسهای سست و ناپایدار مجالی برای پایان آن نگذارد و نیز ناکارآمدی و عدم قدرت اجرایی سازمانهای بینالمللی منطقهای و جهانی برای تحقق صلح پررنگ شود، در ورای جنگ تسلیحاتی میان روسیه و آمریکا، شاهد درگیریهای منطقهای باشیم که به گسترش سلاحهای هستهای منجر شود و نهایتاً از دل این وضعیت آشفته، نظم نوین جهانی جدیدی متولد شود.
منابع
[۱] متن توافق روسیه و ناتو در سال ۱۹۹۷ در وبسایت ناتو:
https://www.nato.int/cps/ru/natohq/official_texts_25468.htm
[۲] خبرگزاری ار.ب.کا، «چگونه روابط روسیه و ناتو تغییر کرد؟»
https://www.rbc.ru/politics/18/10/2021/616d7c029a7947fda3af9151
(۳) تعریف مفهوم «تاجهای خجالتی» در وبسایت نشنال جغرافی
https://www.nationalgeographic.com/science/article/tree-crown-shyness-forest-canopy
(۴) آرباتوف، الکسی، «بحران اوکراین و ثبات استراتژیک»، اندیشکدهٔ روابط خارجی روسیه
(۵) اندیشکدهٔ رند کورپوریشن، «اجرای مهار: تغییر در سیاستهای منطقهای ایالات متحده برای عملیاتی کردن یک استراتژی بزرگ واقعگرایانه برای مهار»
https://www.rand.org/pubs/research_reports/RRA739-1.html
(۶) تیموفیف، ایوان. «شورش روسیه: پیامدهای محلی و جهانی». اندیشکدهٔ روابط خارجی روسیه