همهٔ فرهنگها ظرف زمانی و مکانی مشخصی دارند. فرهنگ تبعید در [این] تقاطع و در میان دیگر فرهنگها قرار دارد. به لحاظ فیزیکی، خارج از سرزمین اصلیاش است و به لحاظ عاطفی هم بیرون و هم درون سرزمین. به همین سبب، در هر دو وجه [هم] بومی است و [هم] جهانی. (Naficy,1998: 51-64)
پراکندگی و سرعت بیسابقه
ایرانیها در طول چهار دههٔ گذشته تقریباً در همهٔ کشورهای جهان پراکنده شدهاند. در سراسر دنیا چمدان تبعیدیهای ایرانی جایی برای نشستن و ماندن پیدا کرده است. بدون در اختیار داشتن عدد دقیقی، میتوان گفت تعداد این تبعیدیها بین ۴ تا ۶ میلیون نفر است. تنوع بسیار بالا، پراکندگی جغرافیایی وسیع و شکافهای زمان خروج از کشور، همگی باعث شدهاند تا شناخت منسجم و بدنهٔ تحقیقاتی متصل و دارای پیوند زمانی-مفهومیِ قابلردگیری دربارهٔ جامعهٔ تبعیدی ایرانی وجود نداشته باشد. دیاسپورای ایرانی نیز حامل ویژگیهای ایران است.
این گروههای متنوعْ تنها به یک مقصد نرفتهاند، همزمان کشور را ترک نکردهاند، در جهانهای میزبان بسیار متفاوتی با وطنشان جایگیر شدهاند، و نکتهٔ مهم اینکه در دیاسپورا هم مجدداً ترک مکان کردهاند. پژوهشهایی در اینباره انجام شده است تا نشان دهند ایرانیها چندین بار در خارج از کشور به مهاجرت دست زدهاند. [به یکی از آنها برمیگردیم]
مهاجرت ایرانیها در طول چهار دههٔ گذشته هیچ لحظهای متوقف نشده است. حتی در سالیان اخیر، در ابعاد جدیدی، به دامنهٔ آن افزود شده است. چنین استمرار و پراکندگیای در تبعیدی شدن، مشخصاً در حیطهٔ شناخت گسترهٔ دیاسپورا، موانعی درست کرده است. از آنجایی که ما با استقرار یکسان، همزمان و البته محدودی در نقاط جغرافیایی روبهرو نیستیم، به همین میزان شناخت از دیاسپورا پراکنده است و روند مشخصی در شکل گرفتن پژوهشهای مربوط به جامعهٔ تبعیدی به وجود نیامده است. دربارهٔ خروج ایرانیها، آن هم در بزرگترین مهاجرت تاریخی معاصر، یعنی بعد از دههٔ ۱۹۸۰، اساساً به شیوهٔ سیستماتیک تا به حال تحقیقی نشده است.(Zarinehbaf, 2019) همانطور که رضا محبتکار در مقدمهٔ مجموعهٔ «هویت و تبعید» مینویسد، بستری که دیاسپورای ایرانی در آن به وجود آمد، میتواند حتی به این صورت خوانده شود: دیاسپورای حاصلِ مناقشه. (Mohabbat Kar, 2016: 11)
علیرغم تعداد بسیار بالای تبعیدیها و تکثر حوزهٔ جغرافیایی میزبان، مرکز آرشیو اسناد یا موزهٔ ویژهای برای جمعآوری اطلاعات و ثبت مسئلهٔ تبعید به وجود نیامده است. با این حال و به رغم دشواریهای غیرقابلانکار در این مسیر، پژوهشهای آکادمیک، مستقل و آفرینش آثار هنری با محوریت تبعیدْ تبدیل به یکی از حوزههای سرزندهٔ تألیفی شده است. ایرانیها در کلانشهرهای پراکندهای از آمریکای شمالی تا اقیانوسیه متمرکز شدهاند و به فراخور توانشان در محیطهای دانشگاهی و غیردانشگاهی، وضعیت تبعیدیها را با رویکردهای مختلف بررسی کردهاند.
در سالهای اخیر هم، سیر مهاجرتْ تنها به فواصل دور محدود نمانده است؛ ایرانیها با شتاب بیسابقهای در کشورهای همسایه هم سکنی گزیدهاند. در جریانهای متأخرتر، تبعیدی شدن افراد بیشتر با انگیزههای اجتماعی و برای جستوجوی یک زندگی آرام در جامعهای باثبات سیاسی-اقتصادی بوده است. میشود اینطور گفت که دامنهٔ تبعید هر سال گسترش بیشتری یافته و ابعاد جدیدتری گرفته است. اما آنچه متوقف نشده است، تصمیم به ترک وطن است. بررسیهای انجامشده توسط حکومت در ایران نیز مؤید افزایش چند برابری سیر خروج از ایران است و بنابر آماری، با افزایش چهار برابری نسبت به دههٔ ۱۹۹۰ روبهروست. (سالنامهٔ مهاجرتی ایران، ۱۳۹۹) همزمان که میکوشیم در خطی تاریخی به تبعیدپژوهی نگاهی بکنیم، شاهدیم که جریان تبعیدی شدن به هیچوجه متوقف نشده است و تا افق قابلمشاهده متوقف نخواهد شد.
اشاره به این نکته که جریان تبعید بعد از انقلاب، عنصر مکانمندیِ فوقالعاده متکثری را به جامعهٔ ایرانی ارزانی داشت و دههٔ اخیر به میانجی رسانه، زمانمندی رادیکالی هم بر این تجربهها افزوده است، به ما کمک خواهد کرد تا تنوع سوژههای مورد پژوهش در تبعید را بهتر بشناسیم. از همنشینی این روابط بسیار نزدیک، میان داخل و بیرون، تعاریف و معانی بسیار نزدیکی از یک هویت سیاسی در حال ساخته شدن است. گویی انهدام مکان و فشردگی زمان به هویت مشترک عمومی از «همرنجی» تبدیل شده. اگر هویت را مانند بسیاری از متخصصان این حوزه امری مدیون تعاملات متعدد بدانیم (Prins, J et al. 2013: 81)، جریان ساخته شدن هویت دیاسپورایی ایرانیان همین امروز و به طور غیرمنتظرهای در جریان ارتباطات با ساکنان داخلی کشور موضوع قابلتأملی است. پونزانسی در چیدمان مشابهی از این عناصر از «دیاسپورای وب»، «دیاسپورای شبکهای» یا «دیاسپورایE» سخن میگوید. (Ponzanesi,2020: 997-993) فضاهای آنلاین حیطههایی است که میتواند ما را به شناخت بیشتر پویشهای سیاسی-اجتماعی تبعید رهنمون سازد. هرچند هنوز پژوهش مستقلی وجود ندارد و کسی به انجام آن کمر همت نبسته است؛ پژوهش مستقلی که بتوانند نشان دهند در اثر این زنجیرهٔ ارتباطی رسانهمحور میان درون و بیرون کشور، چه بازتابهای هویتیای از درون ایران به بیرون پرتاب شده و متقابلاً دیاسپورا چه رابطهای با داخل برقرار کرده است.
شناختن عملی تبعیدی است
ابتدا روشن کنیم که تبعیدی یا دیاسپوریک را به معنای فاصلهٔ مکانی/عاطفی و روانی با محل معمول و همیشگی زندگی در نظر میگیریم که امکانی برای ماندن یا برای بازگشت به آن دیگر وجود نداشته باشد. شناختْ زمانی اتفاق میافتد که توانایی فاصله گرفتن از موضوع شناسایی به وجود بیاید. از این رو، شناختن را میتوان اساساً عملی تبعیدی [کمی با اغماض دیاسپوریک] دانست. اگر جزء ضروری وقوع تبعید را الزاماً فاصله افتادن بدانیم، شناختْ همپای این فاصله محقق میشود و بیراه نیست که بگوییم شناخت هم عملی تبعیدی است. در طول چهار دههٔ گذشته، پژوهشگران متعددی از جامعهٔ ایرانی در سطوح مختلف، آثار آکادمیک و غیرآکادمیک زیادی دربارهٔ وضعیت ایرانیان خارج از کشور نوشتهاند: آثاری دربارهٔ رابطهٔ هویتی آنها با محیط میزبان، دربارهٔ آثار هنری خلقشده در داخل یا بیرون از کشور، همچنین روابط سیاسی و فرهنگی جامعهٔ ایرانی با میزبان و محیط مادر، بحرانهای روانی در جریان مهاجرت و رابطهٔ نسلی میان تبعیدیها و نقش رسانهها و البته جایگاه زنان در تبعید.
سالیانی طول کشیده تا پژوهشهای تبعید بتواند رابطهٔ دیاسپورا با میزبان و با خودش را بهتر بکاود. پژوهشگران حوزهٔ تبعید به ما نشان دادهاند که از خلال این درهم تنیدگیهای فرهنگی، مدلهای خاص «تعلق» سربرآورده است. گاهی تبعیدیها موفق به آشتی با فرهنگ میزبان نشدهاند، گاهی به طور متقابل [فرهنگ دیگری] را طرد کردهاند و در فضاهای جداگانهای ادامه دادهاند: [تبعیدی] در جامعهٔ اصلی به صورت «چهرهٔ عمومی» و در حوزهٔ شخصی مانند «فردی اصیل» زندگی کرده است. (Mohabbat-kar, 2016: 11) این تعارضها و تفاوتها بخشی از ماهیت پراکنده شدن در بیرون از وطن و البته تبعید بوده است. تصویر تبعیدیها از خود و هویتشان در برخورد با محیط میزبانشان و در برگشت آینهوار با جریان تحولات داخلی وطنِ اولشان دائماً در غلیان بوده است: بر آن تأثیر میگذاشته است و از آن تأثیر میپذیرفته و دگرگون میشده است. این اتفاق بهویژه با توجه به نقش فضای آنلاین در ایجاد نزدیکی بیواسطه میان جوامع مختلف تبعیدی، با همهٔ تکثر و پراکندگیشان در ارتباط با ایران، یعنی با دیگر گروههایی که زمان-مکان دیگری را از سر گذراندهاند، به شبکه وسیعی از ارتباطات منجر شده است. هویتهای شبکهای دیگر فقط مفاهیمی ساکت در متون یا موضوع تحقیقات دانشگاهی نیستند؛ در زندگی روزمرهٔ اجتماعی و همهٔ انتخابهای سیاسی، تبعیدیها بازنمود دارند و بسیار مشهود هستند. چنین است که این برهمکنش ارتباطاتی ما را بر این میدارد تا از نقشههای فرهنگی و هویتی بسیار پیچیده حرف بزنیم. نقشهٔ ایران ضربدر چند صد هزار تجربهٔ متفاوت از جغرافیاهای تبعیدی دیگر، نقشهٔ ایران ضربدر چند صد هزار زندگی دیاسپوریک.
از مجموع بررسیهای حوزهٔ تبعیدپژوهی، عموماً با محورهایی که پیشتر اشاره شد، [به چشم من] سه حوزه قابلشناسایی و دستهبندی هستند. در این میان، ادبیات تبعید حوزهٔ بسیار گستردهای است که بدون وارد شدن به آن، این سه حوزه را اینچنین دستهبندی میکنیم:
۱.دستهٔ اول تحقیقات دانشگاهی و روشمندی است که با عنوان دیاسپوراپژوهی خود را در یک خط تحقیقاتی مستقل در میان جامعهٔ ایرانی دانشگاهی نشان میدهد. این دسته پژوهشها قبل از هرچیز در چارچوب کوششی دانشگاهی و گاه در مؤسسههای علوم اجتماعی با برنامههای مشخص دنبال شدهاند. در این دسته از تحقیقاتْ رویکردهای جمعیتشناسانه، تاریخی، اقتصادی و رسانهای دیده میشوند. نکتهٔ برجسته در این دسته این است که پژوهشگران در بررسیهای مستمرشان سیر تاریخی را فراهم آوردهاند. تحقیقاتشان از دههٔ ۸۰ میلادی به بعد قابلپیگیری است و این باعث ساخته شدن زنجیری شناختی از اجزا مختلف مسئلهٔ تبعید در دهههای گذشته است.
در میان مؤلفان آکادمیک حوزهٔ تبعیدپژوهی، نادر وهابی یکی از پرکارترینهاست. او در نوشتهای بررسی جامعهٔ ایرانیان تبعیدی را یکی از مشکلترین و درعین حال یکی از مغفولترین حوزههای پژوهشی میداند. وقوع سیلآسای انقلاب، موج وسیع مهاجرتها و تعداد فوقالعاده بالای آن [سالانه نزدیک به ۲۰۰ هزار مهاجر] و البته فقدان زمینههای پژوهشی و ادبیات تحقیق قابلارجاع برای آغاز چنین پژوهشهایی، از دلایل مسکوت ماندن این میدان مهم پژوهشی بوده است. (Vahabi, 2016: 469-487) او با تمرکز بر جریان مهاجرتهای قرن اخیر از ایران، به ویژه به فرانسه، در نگاهی تاریخی، تبعیدی شدن ایرانیها را نتیجهٔ عوامل کلان ساختاری-زمینهای برمیشمرد.(Vahabi, 2015:21) وهابی بر این تأکید میکند که جریان تبعیدی شدن فقط متأثر از عامل فردی نیست، بلکه محیط سیاسی، اجتماعی بینالمللی، دولت و البته نظامهای اقتصادی هستند که فاکتورهای تعیینکننده را شکل میدهند. از این منظر، دیاسپورای ایرانی نتیجهٔ چهار تحول اصلی جامعهٔ ایرانی معاصر است: اول دگرگونی مربوط به حوزهٔ اقتصادی اجتماعی که ریشه در اصلاحات ارضی ۱۳۴۴-۱۳۴۰ دارد، سپس دگرگونی ناشی از انقلاب و مسئله سرکوب، تغییرات مرتبط با جنگ عراق و ایران ۱۳۶۷-۱۳۵۹ و البته دگرگونی دموگرافیک افزایش جمعیت همگی از عناصر افزایش مهاجرتهای بزرگ ایرانیان در دهههای اخیر بوده است: افزایش از ۳۳۷۰۸۷۴۴ نفر در سال ۱۳۵۴ به ۵۵۸۳۷۱۶۳ نفر در سال ۱۳۷۰. به باور وهابی این عناصر ساختاری زمینهٔ برآمدن دیاسپورای بزرگ ایرانی و بستر اصلی ساخته شدن جامعهٔ ایرانی تبعیدی است. وهابی در کنار سایر کارشناسان مسائل اجتماعی و سیاسی ایران چهار موج بزرگ مهاجرتی را از فردای انقلاب ۵۷ مورد شناسایی قرار میدهد: سالهای اولیهٔ بلافاصله بعد از انقلاب، موج مهاجرتی بعد از جنگ، سالهای اواخر دههٔ ۹۰ میلادی به موازات شکست برنامههای اصلاحات و موج بعد از جنبش سبز. پژوهشهای وهابی عمدتاً بر رویکردهای جمعیتشناختی و تحولات جمعیتی تبعیدی ایرانی به ویژه در فرانسه و بلژیک استوار است. یافتههای وهابی در طول این چهار دهه بر نکات مهمی دست میگذارد؛ اینکه جمعیت ایرانیهای تبعیدی بسیار متکثر، و به لحاظ سیاسی و اجتماعی و ابعاد نمایندگی از جامعهٔ مادر، بسیار متنوع هستند: تکثر سیاسی، قومی، اجتماعی، گروههای سنی و دستههای نسلی مختلف. نکتهٔ بارز دیگر در مجموع این پژوهشها این است که گرایش عمومی مهاجران ایرانی در فرانسه به سمت مشاغل آزاد و تجاری است، و بسیار کمتر در حوزهٔ مشاغل اداری-دولتی و نهادی فعالاند. دلیل این امر را وهابی مشکلات انتقال سرمایهٔ اجتماعی و فرهنگی به کشور میزبان میداند. (Vahabi,2015 :۲۳)
وهابی در آخرین اثر خود «جامعهٔ مدنی ایرانی در دیاسپورا» را بررسی کرده است. این اثر با بررسی روابط فیزیکی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی میان دیاسپورای ۵ میلیون نفری ایران، این جامعه را به عنوان «موجودیتی مستقل» در قیاس با دیگر گروههای تبعیدی بازمیشناسد. به باور وهابی، یکی از منابع این جامعهٔ تبعیدی «ایرانیت» است که براساس یک هویتی ترکیبی فراملی خود را نشان میدهد. (Vahabi, 2020:13)
یکی دیگر از تبعیدپژوهان تأثیرگذار در دستهٔ پژوهشگران دانشگاهی حمید نفیسی است. او یکی از اولین پژوهشگرانی است که در آمریکا سراغ مسئلهٔ هویت تبعیدیها میرود. سعید نفیسی با طرح «فرهنگهای تبعید» معتقد است که تجربههای مشترک (فرهنگی) از تنهاافتادگی، طردشدگی و حاشیهای شدن اثرات پیوندساز قویای دارد. (Naficy 1993:13, 90, 147) چنین رنجهای مشابهی زمینهٔ یکسانی برای برآمدن جامعهٔ تبعیدی در کنار یکدیگر را تسهیل کرده است. عواملی چون «زندگی در خارج» و «جنگ برای بقا» هویت تبعیدی در میان ایرانیان را همانند دیگر مهاجران تبدیل به بنیانی برای هویت دستهجمعی کرده است. نفیسی با تمرکز بر آثار هنری، فضاها و دگرگونیهای هویتی، تبعید را در دورههای زمانی متفاوتی زیر ذرهبین گذاشته است. او در رهگذر این تغییرات در باب دگرگونیهای هویتی جامعهٔ ایرانی در آمریکا از چرخش از «ایرانی بودن» به «ایرانی-آمریکایی بودن» میگوید. مفهوم «آستانه» [Liminality] مورد استناد نفیسی (Naficy,1993: 13, 90, 147) به ما میگوید که تبعیدی همواره در یک موقعیت آستانهای [دورشدن از محل اصلی یا وطن، کنده شدن] و ورود به موقعیت میانی جدید قرار دارد که بین ترک ریشه و بازجایگیری در محل جدید در نوسان است. مهم نیست که این وضعیت به لحاظ زمانی چقدر طول میکشد، اما آستانهای بودن تبدیل به ویژگی ذاتی افراد تبعیدی میشود که قادر نیستند وضعیت «تعلق داشتن» قطعی داشته باشند. نفیسی بر این اساس سفرهای سهگانهای از تبعید ترسیم میکند: جستوجوی خانه، آوارگی [بیخانه شدن] و [به] خانه برگشتن. سفرهایی که هرکدام گویای وجوهی از آستانهای [بودن]، چندریشهای [بودن] وهمزمانی است. (Leung ,2011: 2) در طول دو دههٔ بعد، نفیسی شاهد این است که فعالیت های ایرانیها در آمریکا دیگر فقط با تمرکز بر ایران نیست. تمایل فراوانی برای پیش رفتن و عبور از این تبعید اجباری وجود دارد. این فرارفتن از تبعید اجباری از خلال تأکید بر نوستالژی از کشور میگذرد و نیز همزمان تأکید بر میل مداومی که به دنبال ایجاد شرایط برای بازگشت است. همزمان، گویی جایگاه ایران نه اینکه کاهش بیابد اما در مقایسه با هویت قبلی ایرانی، کمرنگتر میشود. هویت جدیدی در پیوند با محیط و در موقعیتی از همزمانی میان ایرانی بودن و آمریکایی بودن شکل میگیرد.
پژوهشگر دیگری که تبعید را به عنوان فضای میانی بین دو هجا، تبدیل به بدنهٔ اصلی پژوهشهایش کرده است، هالهٔ قرشی است. او تبعید را «از دست رفتگی مشترکی» میداند که خود تبدیل به هستهٔ اصلی هویتی شده است که به افزایش اشکال بسیار متکثری از تبادل [ارتباطی/هویتی] از طریق فضای آنلاین و برآمدن جوامعی مجازی دامن زده است. ( Ghorashi & Boersma, 2009: 676) این موقعیت همزمان حسی از بیریشگی، فقدان و در عین حال تلاش برای ساختن رابطه با دیگر ایرانیها را تسهیل کرده است. قرشی فضای جدید را وضعیت «تعدیل»شدهای از موضع رادیکال سابق تبعیدیها دربارهٔ ایران میداند. (Ghorashi & Boersma, 2009:683 ) موضعی که عموماً خمیرمایهٔ سیاسی سازمانها و مهاجران نسل اول بعد از انقلاب نسبت به جمهوری اسلامی را تشکیل میداد. تحولات بعدی کمی این موضع رادیکال را تعدیل کرد. مثلاً اجازه داد از موقعیت تبعیدی [exilic] به یک موقعیت دور از وطنی [diasporic] تغییر کند. تبعیدیها به طور جدیتری ایران را از مکانی ازدسترفته- اشغالشده یا منزویشده- به همچون جایی تخیل میکردند که حالا تبعیدیها میتوانند بخشی از تحولات اجتماعی آن باشند یا با جامعهٔ مدنیاش ارتباط داشته باشند. نوعی بازسازی تعلق یا همراهی با وطن ازدسترفته در سالهای بعد از اصلاحات به وجود آمده بود. به صورتی که تبعیدیها باور کنند که میتوانند بخشی از تحولات داخلی باشند؛ امیدی که به دلیل اتفاقهای بعدی در دههٔ ۱۳۹۰ به سراب منتهی شد.
محور قابلتوجه در این پژوهشها توجه به دگرگونیهای مداومی است که شهروندان سابق ایران و شهروندان جدید تبعیدی را به طور دائم در حال پیدا کردن موقعیتهای جدید نسبت به خود و نسبت به وطن قدیم و جدید به ما نشان میدهد: یک موضعیابی مداوم از یک جایگیری دائما در حال تغییر. [permanent resituating ]
از دیگر تبعیدپژوهیهای دانشگاهی، تز دکترای ماریا دیانا واگنکنشت با عنوان «اما من الان اینجایم: ساختن هویت خودروایتی ایرانی-آمریکایی» (Wagenknecht, 2013) است. او در این پژوهش دانشگاهی با تمرکز بر رویهٔ زندگینامههای خودنوشت ایرانیهای تبعیدی، استراتژیهای مختلف آنها را در مواجهههای هویتی میان ایرانی بودن و آمریکایی شدن در فصول مختلف بررسی کرده است. ساختار تز واگنکنشت بازتابدهندهٔ سه شیوه روایت از زندگینامههای خودنوشت است که راویها از یک سو به بیان واقعیت فیزیکی حال حاضر، فرهنگ جدید و چانهزنی با آن مشغول هستند و از سوی دیگر به طور مستمری در ارتباط با تداوم میان آنچه به عنوان میراث برایشان مانده سروکله میزنند؛ سیالیتی میان آنچه بودند با آن در مواجهه جدید پیش میآید.
یکی دیگر از پژوهشهای جالب توجه با رویکردی منحصربهفرد، کار ملیسا کلی (Kelly,2013: 230,231) است که به مهاجرت مجدد و جابهجایی دوبارهٔ ایرانیهای تبعیدی در سوئد پرداخته است. نویسنده با تأکید بر بیلان بسیار موفقیتآمیز مهاجران ایرانی در سوئد و کارنامهٔ بسیار موفق آکادمیک و تحصیلاتی، موضوع اشتغال و درآمد را یکی از سائقهای مهمی ترک سوئد توسط این گروه از مهاجران میداند. محقق در این اثر تأکید میکند که در خلال بررسی مصاحبهها دریافته است که اگرچه سوئد بر برابری جنسیتی و طبقاتی تأکید میکند، اما رویکرد نسبتاً بستهٔ کشور نسبت به تکثرقومی، این تصور را برای ایرانیها به وجود آورده است که پیشزمینهٔ ایرانی بودن آنها باعث نوعی طردشدگی است. در چنین بستری، مهاجرانی که عمدتاً هم دارای تحصیلات بالای دانشگاهی بودند و هم از امتیازات بالا برای پذیرفته شدن در محیطهای مهاجرپذیر دیگر برخوردار بودند، دوباره دست به مهاجرت زدند.
از دیگر موضوعاتی که در مجموعه پژوهشهای دانشگاهی بسیار مورد توجه بوده است، وضعیت زنان است. در این خصوص، کارهای هایده مغیثی در «دور از خانه؛ زنان ایرانی، تغییر و مقاومت فرهنگی جابهجایی» (Moghissi,1999: 207-217) و نیز تز دکترای رضوان مقدم با عنوان «مبارزه برای برابری از انقلاب مشروطه تا فمینیسم سایبری با تأکید بر نقش رسانهٔ جدید در جنبش زنان ایران» (Moghaddam, 2019)، با نگاهی به تأثیرات دوگانهٔ فضاهای دیاسپوریک و جنبش اجتماعی در داخل به مدد رسانه، از جمله پژوهشهای معطوف به وضعیت تبعید هستند.
۲.دستهٔ دوم نوشتههای مستقلی هستند که بنابر تجربهٔ نویسندگان از تبعید و عموماً بیرون از برنامههای روشمند دانشگاهی به انتشار درآمدهاند. این آثار مستقل و عمدتاً حول مسائل روانشناسی تبعیدیها و تجربیات زندگی روزمره در کشورهای میزبان نوشته شدهاند. این نوشتهها هم به دلیل برآمدن از تجربههای عینی مهاجران و هم به دلیل برخوردار بودن از مبانی دانشی که عموماً نویسندهها به آن مجهزند، گزارشهای قابلاتکایی از زندگیها و تجربیات شخصی تبعیدیهاست: از آنجا که آزادانه و فارغ از چارچوبهای متدولوژیک فراهم آمدهاند، توانستهاند سویههای زندگی روزمره و بحران زندگی در تبعید را به خوبی به ما نشان میدهند. همزمان، بسیار صادقانه جریان تغییرات و پیشرفتهای فردی و راههای روبهرو شدن با تکانههای شدید مهاجرت را بازمیگویند. در همین دسته از پژوهشها، کار بوز و ارساهین نوشتهٔ قابلتأمل و یکی از جدیدترین تحقیقات در حوزهٔ مسائل روانی مهاجران است. این دو در پژوهشی به بررسی روانشناسانهٔ فشارهای ناشی از تبعید و ضربههای ناشی از اضطراب، تروما و احساس فقدان در ترکیب با فاکتورهای سِنی و وضعیت خانوادگی پرداختهاند. این دو محقق به الگوهای مختلفی از سوگ و مراحل متفاوت آن با توجه به وضعیت بیمکانی و تغییرات خشم در میان جمعیت نسبتاً پرشمار ایرانیهای تبعیدی در ترکیه و آمریکا رسیدهاند. (Boz & Ersahin, 2018) این دو در مقایسه میان وضعیت دو گروه از مهاجران در ترکیه و آمریکا تأکید میکنند که پناهندگان در ترکیه علاوه بر بحرانهای مالی و اقامتی، فشارهای روانی متعددی را هم متحمل میشوند. این دو محقق بر مشکلات عمده بهویژه بر بروز غم و اندوه پیچیده که شامل افسردگی و از دست دادن منابعی همچون هویت، منابع مالی، روال عادی زندگی و شبکهٔ اجتماعی قبلی است، دست میگذارند. هدف دو محقق رسیدن به نتایجی بوده که بتواند زندگی پناهندگان را آسانتر کند و به ابتکارات سازندهای ختم شود.
در تحقیق قابل توجه دیگری با همین دغدغه، مهناز سکهچی (Sekechi, 2020) با بررسی اهمیت وضعیت روانشناختی زندگی ایرانیهای تبعیدی در لندن که عموماً درگیر حس فقدان و طرشدگی بودهاند، بیشتر به تجربهٔ طبقهٔ متوسطی از ایرانیها میپردازد که به طور ارادی کشور را ترک کردهاند و تن به تبعید «اجباری» دادهاند. نویسنده بر این باور است که از دست دادن کشور، آزادی و امنیت در ایران در ترکیب با درجات مختلفی از طردشدگی و تنزل اجتماعی [به لحاظ موقعیت و طبقهٔ اجتماعی] در لندن به بروز انباشتی از «غم» در گروه بزرگی از تبعیدیها منجر شده است. این در حالی است که این گروه توانایی ساختن و خلق زندگی جدید را هم داشتهاند، اما بیجاشدگی وضعیت تعیینکننده و همیشه همراه این گروه بوده است.
۳. دستهٔ سوم که از قضا بخش بسیار مهمی از نوشتههای در خصوص تبعید است و گونهٔ بسیار پر مخاطبی هم هست، کندوکاوهایی است دربارهٔ تبعید به میانجی هنر و رسانه. بررسی فیلمهای ساختهشده در محیط تبعید، جریانهای هنر تبعیدی، فضاها و محیطهای تولیدات هنری و رسانهای، برخورد هویتی تبعیدیها با هنر و البته جایگاه زنان در هنر تبعیدی و مسئلهٔ گشوده شدن فضای هنری برای گروههایی که تا پیش از این در محاق کامل بودند، همگی امکانهای قابلتوجهی است که در دستهٔ سوم نوشتهها قابلپیگیری است. جریان اقبال به سینمای ایران بعد از ۱۹۹۰ هم باعث شده است تا این دست پژوهشها در مورد هنر تبعیدی در کنار سینمای ایران پنجرهٔ بزرگی به مخاطب بینالمللی بگشاید و بسیار مورد توجه قرار بگیرد. در این گروه پژوهشی کارهای امی مالک «خاطره به مثابهٔ تولید فرهنگی تبعیدی ایرانی: مورد مطالعه مجموعه کارهای مرجانه ساتراپی» (Malek, 2006: 353-380)، «دیاسپورای ایرانی واقعیت تلویزیون و ارتباط با میهن» اثر الهام آتشی (Atashi, 2018)، آلنا شترومایر در «بازآفرینی فضاهای رسانهای-سینمایی: از فیلم دیاسپورا تا فیلم پسادیاسپورا» (Strohmaier, 2020) و مجموعه تألیفات سعید نفیسی که پیشتر در دستهٔ اول پژوهشهای تبعید به آن اشاره کردیم، قابلتوجهاند. تولیدات هنری در این آثار به عنوان تجربههایی برخاسته از چانهزنی هویتی، بر زیست میان دو مکان-زمان، بر ترجمههای فرهنگی تجربههای دیاسپورا به زبان هنری وطن و موقعیت آستانهای و چندریشهای حکایت دارد.
حرف آخر
پژوهشهای سهگانه
در منطق پژوهشهای دیاسپورا، کمابیش، سعی شده است یکی از رویههای ادغام، فرهنگپذیری، همسان شدن یا حاشیهای شدن دنبال شود. (Sulyman, 2014: 8) دیاسپورا در مجموعه پژوهشهایی که مورد اشارهٔ ما بودهاند، فاصلهٔ مکانی منتج به جستوجوی عاطفی و ساختن و مجدداً سربرآوردن نسبتی جدید برای تبعیدیها با وطن ازدسترفته است. در برههای، نزدیکی مجدد به وطن به شکل جبران فقدان وطنِ ازدسترفته درمیآید و همزمان از اشکال رادیکال سیاسی دههٔ اول بعد از انقلاب فاصله میگیرد و در برههای، بهویژه در سالهای اخیر، مجدداً شکل دیگری از موضع رادیکال سیاسی نسبت به حاکمیت سیاسی در ایران بروز میکند. نسبت دیاسپورا با حاکمیتْ منبعث از رابطهٔ مستقیم جامعهٔ ایرانی و تأثیری است که بر دیاسپورا میگذارد. این رابطه منبعی جوشان و قطبنمایی هدایتگر است.
حالا تفاوت در اینجاست که در دهههای قبل کنار آمدن با هویت امتزاجی دیاسپوریک کمابیش پذیرفته شده بود و میل یا ایدهٔ بازگشتْ در درون آن تبدیل به مارپیچهای هویتی کمرنگی شده بود، درصورتیکه به نظر میآید نزدیکی و همزمانی جوامع دیاسپوریک در پیگیری وضعیت ایران به لطف فناوری و رسانهها به گونهای در حال معنا بخشیدن به انهدام مکان یا فاصله است؛ اتفاقی که گویی در این روزها به گونهٔ دیگری در حال پیشرفتن است و ایدهٔ بازگشت را تبدیل به موضوع جدی میان دیاسپورا و وطن کرده است.
منابع:
۱. سالنامهٔ مهاجرتی ایران، رصدخانه مهاجرت ایران، تهران: پژوهشکدهٔ سیاستگذاری دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۹۹. مشاهده در تاریخ ۷ شهریور ۱۴۰۰، از
۲. Amy, Malek. “Memoir as Iranian Exile Cultural Production: A Case Study of Marjane Satrapi’s” (Persepolis) Series Iranian Studies, 2006.
۳. Areen A, Sulyman. “Theories of Identity Formation among Immigrants: Examples from People with an Iraqi Kurdish Background in Sweden” Linköping University Department of Culture and Communication, 2014.
۴. Elham, Atashi. “Iranian diaspora, reality television and connecting to homeland”, Media and Communication, 6(2), pp: 179-187, 2018. Here https://doi.org/10.17645/mac.v6i2.1293 Accessible Here , date of access: 25.08.2021
۵. Diana M. Wagenknecht. But I’m from here now: constructing identity in Iranian-American self-narrative, Rostock University, Chapter 1, 2013.
۶. Ghorashi, H. & Boersma, K. “The ‘Iranian Diaspora’ and the New Media: From Political Action to Humanitarian Help.” Development and Change 40(4), 2009. janeiro/ junho 2016 – janvier/juillet 2016 http://www.labrys.net.br/labrys29/monde/halleh.htm
۷. Melissa, Kelly. Onward Migration The Transnational Trajectories of Iranians Leaving Sweden, Uppsala Universitet. Chapter8, 2013.
۸. Katerina Leung. Katerina “Foreign Fear in Lamerica: Exile, Liminality, and Hybridity in the Refugee as Monster,” Kino: The Western Undergraduate Journal of Film Studies: Vol. 2: Iss. 1, Article 1, 2011.
۹. Moghissi, Haideh. “Away from Home: Iranian Women, Displacement Cultural Resistance and Change”, Journal of Comparative Family Studies ,Vol. 30, No. 2 (SPRING), 1999.
۱۰. Reza Mohabbat-Kar. Identity and Exile The Iranian Diaspora between Solidarity and Difference, Edited by the Heinrich Böll Foundation, in co-operation with Transparency for Iran, 2016.
۱۱. Moghaddam, Rezvan. Struggle for Equality From the Constitutional Revolution to Cyberfeminism with a Focus on the Role of New Media in the Women’s Movement in Iran, Freie Universität Berlin, 2019.
۱۲. Naficy, Hamid. The Making of Exile Cultures, University of Minnesota Press, 1993.
۱۳. Naficy, Hamid . “Identity Politics and Iranian Exile Music Videos,” Iranian Studies 31.1 (Winter) ,1998.
۱۴. Nevfel Boz & Ersahin, Zahra. Grief Processes in Transition: The Case of Iranian Diaspora on the Move, University of Ankara, Conference: Surviving and Thriving in Times of Change, Brighton University UK, 2018.
۱۵. Prins, J., Van Stekelenburg, J., and Kalendermans, B. ‘Telling the Collective story? Moroccan-Dutch Young Adults‘ Negotiation of a Collective Identity through Storytelling‘. Qualitative Sociology, 36 (1) , 2013.
۱۶. Ponzanesi, Sandra. Digital Diasporas: Postcoloniality, Media and Affect, Interventions, Internatioal Journal of Postcolonial Spatialities, Vol. ۲۲, ۲۰۲۰.
۱۷. Sekechi, Mahnaz. Encapsulated Sadness: Iranian Migrants and Exiles in London, British Journal of Psychotherapy, 2020. https://doi.org/10.1111/bjp.12512 Access: 26.08.2021
۱۸. Strohmaier A. On the Re-Configurations of Cinematic Media-Spaces: From Diaspora Film to Postdiaspora Film. In: Ouaissa R., Pannewick F., Strohmaier A. (eds) Re-Configurations. Politik und Gesellschaft des Nahen Ostens. Springer VS, Wiesbaden, 2020. https://doi.org/10.1007/978-3-658-31160- Available on :https://link.springer.com/chapter/10.1007/978-3-658-31160-5_14, Access: 30.08.2021
۱۹. Vahabi, Nader. UNE SOCIÉTÉ CIVILE IRANIENNE EN DIASPORA, Essai sociologique, Harmattan, 2020.
۲۰. Vahabi, Nader. LA DIASPORA IRANIENNE EN France Profil démographique et socioéconomique, « Migrations Société «,Centre d’Information et d’Etudes sur les Migrations Internationales, /2 N° ۱۵۸, ۲۰۱۵.
۲۱. Vahabi, Nader. The Origin of the Different Waves of Iranian Migration in France, Cultural and Religious Studies, Vol. 4, No. 8, August 2016. available here
۲۲. Zarinehbaf, Fariba. From Istanbul to Chicago: Iranian Diaspora Across Time and Space, lecture University of California Riverside. 24 Feb 2019.