تاریخچه
ظاهراً، اهواز در دوران پیش از اسلام شهر آباد و رشدیافتهای بوده که یا با شهر Aginis- شهری که جغرافیدانان یونانی بدان اشاره کردهاند- مطابق بوده، و یا با Tareiana ای که نامش در اسناد هخامنشی آورده شده؛ شهری که جادهٔ شاهی شوش به تخت جمشید و مرکز فارس از آنجا و از روی پلی از قایقها، که بر روی رود کارون تعبیه شده بود، میگذشته است. یکی از فرماندهان اسکندر به نام نئارخوس، در پایان سفر دریایی حماسی خود از هند به انتهای خلیج فارس، ناوگانش را بدین شهر رانده بود. نام اهواز به نام «خوزی» بازمیگردد. خوزی، در منابع یونانی «ouxioi»، مردمان اصلی این ایالت بودند و نام خود را نیز بدین ایالت (خوزستان) بخشیدهاند. ظاهراً، زبان این مردم تا زمان ساسانیان بر جای بوده است. (مفاتیح العلوم خوارزمی ویراستار ون ولوتن ، لیدن ، ۱۸۹۵ ، صفحهٔ ۱۱۷ ؛ tr. JM Unvala ، «ترجمهٔ بخشی از مفاتیح العلوم خوارزمی»، مجلهٔ ۱۱KR Cama Institute Institute ، ۱۹۲۸، pp 80 ، ۹۰).
جغرافیدانان عرب دربارهٔ نام اصلی این شهر دچار آشفتگیاند. به نظر میرسد که بنیانگذار سلسلهٔ ساسانی، اردشیر یکم، این شهر را بازسازی کرد و آن را به Hormoz-Ardashir تغییر داد، (Ṭabarī, p. ۸۲)نامی که در منابع عربی به صورتهای گوناگونی ظاهر میشود. به نوشتهٔ مقدسی (Moqaddasī، ص ۴۱۶) این پسر شاه، شاپور یکم بود که شهر را در دو سوی رود کارون بنا کرد، اما شاپور نام خدا را بر آن نهاد و اردشیر نام خود را. آن دو نام، بعداً، زیر نام هرمز-اردشیر یکی شدند و به صورت «داراواشیر» (همان، ص ۴۰۶) مخفف شدند. در جاهای دیگر، فردی این شهر را مرکزی تجاری، هوجستان- واچار (بازار خوزستان) خوانده، و دیگری آن را مقر فرماندار و اشراف، و با شکل مخفف .Hormoshir هرمشیر در خلال حملات اعراب در سدهٔ نخست هجری (سدهٔ هفتم میلادی) ویران شد، اما نام «هوجستان واچار» را اعراب به صورت «سوق الاهواز» ترجمه کردند. پ. شوارتز حدس زده است که توضیحات و تعبیرات گوناگون موجود در منابع، تلاشهایی هستند برای توجیه عقلانی نام عمومی و رایج هرمشیر (ایران، صص ۳۱۵-۱۸؛ مارکوارت، مراکز استانها، ص ۹۶). در منابع سریانی مسیحی این منطقه، بر اساس نام خوزی، «بیث هوزایه» خوانده شده و از خود شهر اهواز با عنوان یک اسقفنشین، زیر نامهای Hormozd Ardashir یا Hormezdshir یاد شده است.
آنگاه که اعراب، پس از تاختوتاز در عراق، خوزستان را در اواخر دههٔ ۶۳۰ م. تاراج کردند، فرمانده اعراب، عتبت بن غزوان، نیمهٔ اداری شهر اهواز را ویران کرد، اما نیمهٔ تجاری آن را باقی نگاه داشت. فرمانده سپاه ایران، هرمزان، از اهواز به شوشتر عقبنشینی کرد و پس از محاصرهای طولانی، در ۲۱ ق./ ۴۲-۶۴۱ م. تسلیم سربازان عُمر شد. (Spuler، Iran، pp. 11-12؛ Camb. Hist. Iran IV، pp. 14-15) بعدها، در همین سده، منطقهٔ پیرامون اهواز صحنهٔ عملیاتی شد که عثمان بن عبیدالله بن معمر علیه اعضای فرقهٔ خارجی رهبری کرده بود (رجوع کنید به مبارار، الکامل، قاهره، ۱۳۷۶/۱۹۵۶، ص ۳۰۷-۰۸). جغرافینگاران ذکر کردهاند که شهر اهواز در طی شورش «زَنج» در اواخر سدهٔ سوم هجری (نهم میلادی)، که عراقِ فرودست و خوزستان را فراگرفته بود، به سختی آسیب دید. مقدسی اشاره میکند که شهر به سبب تصرف آن به دست فردی نقابپوش (المبرقع)، که رهبر شورشیان بود، ویران گردید، و طبری در ذیل وقایع ۲۶۱ ق./ ۷۵-۸۷۴ م. گزارش میکند که «زنج» اهواز را تصرف و تاراج کرد، مردم را به اسارت گرفت و خانهها را آتش زد.
مقدسی، از جغرافیدانان قرن چهارم هجری (دهم میلادی)، کاملترین توصیف را راجع به اهواز دارد. در زمان او آنجا هنوز هم مرکز استان بود (حدود ۳۷۰ق/۹۸۰م)، اما از رونق آن تا حدی کاسته شده بود. یکی از پیروان ابنحَوقَل در قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی) میگوید که در زمان او، اهواز خالی از سکنه شده بود و عسکر مکرم آن را به بزرگترین شهر خوزستان تبدیل کرد. مقدسی علاقهای به این شهر نداشت و خیابانهایش را باریک، کثیف و متعفن توصیف کرد. در میان مردم قلیلی عالم، متکلم و قاضی برجسته حاضر بودند و هیچ قاری قرآن خوبی وجود نداشت (در واقع، سامانی [حیدرآباد] I, pp. 395-97، از تعداد معدودی محقق و سنتگرای اهوازی نام میبرد). همهٔ مردم به دلیل وجود استخرهای راکد و تالاب های اطراف، دارای رنگ پوست زرد، و مبتلا به زردی، تب و سایر بیماریهای بومی بودند، واقعیتی که جاحظ، قبلاً، به آن اشاره کرده بود.
اهواز، اساساً، یک مرکز تجاری بود و آذوقههایی مانند آرد برنج و میوه باید از بیرون وارد میشدند. آنجا حکم انبار برای پارس و اصفهان در داخل ایران را داشت. محصولات این شهرها از طریق اهواز به بندر بصره ارسال میشد. بازارهای سرپوشیده (قیصریه) در کنار مسجد جمعه، در کرانهٔ ایرانی، یعنی در کرانهٔ شرقی کارون، وسعت زیادی داشتند. این بازار از طریق پلی که از آجر پخته ساخته شده بود، به ساحل غربی یا عراقی متصل میشد؛ پلی به نام قنطره هندوان که بر روی آن مسجدی مشرف به رودخانه قرار داشت. امیر آلبویه، عضدالدوله (ح. ۳۳۸-۷۲ / ۹۴۹-۸۳) پل قبلی را خراب کرد و پل جدیدی را، به همراه مسجد، جانشین آن ساخت و قصد داشت آن را به نام خود بخواند. اما مردم از کنار گذاشتن نام قدیمی امتناع کردند. در کنار رودخانه آسیابهای آبی و چرخآبهای زیادی وجود داشت (dawlāb، nāʿūra) که آب آنها توسط قناتها جمعآوری میشد تا آب مورد نیاز شهر را تأمین و مزارع را آبیاری کند. از ویژگیهای بارز شهر وجود یک سد بزرگ یا سرریز (šāḏorvān) درست در زیر شهر بود که از سنگ ساخته شده بود و در آن آب برای مصارف آبیاری ذخیره میشد. این سد دارای مجراهایی برای هدایت آب به سه کانال و درگاه ورودی برای جمعآوری آبهای سطحی در زمستان و بهار بود و آنقدر سروصدا ایجاد میکرد که باعث اختلال در خواب مردم میشد. در آن دوران جهتیابی بر روی رودخانه بسیار مهم بود، درست مانند عراق. ابنحَوقَل و مقدسی هر دو بر روی کارون سفر کردند. اولی شرح میدهد که چگونه او از عسکر مکرم به اهواز سفر کرد؛ فاصلهای دهفرسخی که پس از طی شش فرسخ مجبور شد قایق را ترک کند و در امتداد بستر خشک رودخانه طی طریق کند، زیرا، در اواخر ماه، جزر و مد در خلیج فارس سطح آب را آنقدر کاهش میداد که برای سفر آبی مناسب نبود. از تولیدات اهواز، منسوجات ابریشمی و بهویژه زربافت (دیباج الکاز)، اغلب، نام برده میشوند و گفته میشود که قند آن بهترین نوع تولید شده از نیشکر در خوزستان است.
بعد از انحطاط آل بویه، نام اهواز در تواریخ کمرنگ میشود. خوارزمشاه جلالالدین، پس از بازگشت از هند، در سال ۶۲۲/۱۲۲۵ در خوزستان دست به عملیاتهایی زد، اما تلاش اصلی وی معطوف محاصرهٔ شوشتر شد. (ابن العار، XII، ص ۴۲۵ به بعد). شاید در زمان ناآرامیهای حملات مغول بود که سد بزرگ یا موجشکن تخریب شد، اگرچه هنوز هم میتوان آثاری از آن را مشاهده کرد. در دورهٔ پس از مغول، خوزستان سرانجام به قبایل محلی آلمشعشع و سپس به صفویان رسید، اما در آن هنگام تجارت در ابعاد وسیع در خوزستان متوقف شده و اهواز به جایگاه یک روستا تنزل داده شده بود. در جنگ میان انگلیس و ایران در سال ۱۸۵۷، ژنرال Outram’s از بالارودِ محمره (خرمشهر امروزی)، با فرستادن یک نیروی کوچک انگلیسی-هندی، اهواز را اشغال کرد. در زمان قاجار این استان مانند زمان صفویه به «عربستان» معروف بود و، در همین دوره، از نظر اداری یک فرمانداری بود.
منبع:
بخشی از مدخل «اهواز» در دانشنامهٔ ایرانیکا.